سلام خدمت بر و بچههای گل گیمفا. امیدوارم که جیبتون پر پول، تنتون سلامت و پلتفرم بازیتون پر بازی باشه! ایام ایام تابستونه. قبلنا که کرونا نیومده بود و دهن ما رو سرویس نکرده بود، تابستونا حس و حال ویژهای داشت. اونایی که مدرسه داشتن تو روزای تابستون میتونستن یه دل سیر بازی کنن، اونایی که دانشگاه داشتن که خب در حالت عادی هم اصلا کاری نمیکردن و یه خسته نباشید از همینجا بهشون میگم! اونایی هم که جزو هیچکدوم از این دو دسته نبودن هم خلاصه تابستون رو عشق و صفا میکردن. لذت بازی مورد علاقه (ترجیحا ویچر با Quest اضافه) زیر باد کولر از لذتاییه که فقط گیمرا میتونن درکش کنن!
خلاصه که امیدوارم تو این روزا هم حال دلتون و هم حال جسمیتون خوب باشه و شوق و اشتیاق برای گیم داشته باشین.
امروز با یه مقاله متفاوت در خدمت شما هستیم. دل نوشتههای یک گیمر خسته که بنده ناقابل باشم! اگه خدا عمری بده و این ذهن فندقی من توان داشته باشه، از این به بعد هر دو سه هفته با یه قسمت از این مقالات «دلنوشتههای یک گیمر خسته» در خدمت شما عزیزان خواهم بود.
مقاله امروز و اولین قسمت از این سری مقالات، در مورد بازیای هاردکور! این لعنتیهای دوست داشتنی! اگه حال و حوصله دارین و افتخار میدین، چند دقیقهای با من و گیمفا همراه باشین تا دلاتونو ببرم پیش میازاکی و بقیه هاردکور سازا!
البته معمولا ما جرأت نمیکنیم که بعد یه باخت بعد یا یه اتفاق اعصاب خورد کن دسته رو بکوبیم دیوار یا مشت بکوبیم روی میز چون از لحاظ اقتصادی کمرمون میشکنه! ولی انصافا برخی لحظات واقع میطلبیدن که با یه پرتاب کنترلر به سمت دیوار تموم بشن! راستی یه سوال،کدوم بازی شما رو به مرز جنون و عصبانیت رسونده؟
آقا ما یه رفیقی داشتیم که تو شهر ما گیم نت داشت. اوایلی هم بود که نسل هشت شروع شده بود و خلاصه کنسولای نسل جدید به ویژه PS4 نقل صحبت محافل بودن و من که اون موقع کنسولی نداشتم، هر از چند گاهی میرفتم این گیم نت رفیقمون بازی میکردیم. FIFA, Call of Duty, Mortal Kombat و خلاصه هر چیزی که میشد یه قاشق ازش میزدیم به بدن. یه روز گرم تابستون بود که داشتم با رفیقم فیفا میزدم (داخل پرانتز بگم من ترکیه بودم اون بارسا، هر کی میگه فیفاش خوبه من با ترکیه حاضرم بازی کنم با هر تیمی!). آقا خلاصه ما گرم بازی بودیم که دیدم صاحب گیم نت که رفیق من باشه، داره یه بازی خیلی دارک و سیاهو بازی میکنه. اون موقع بلادبورن رو میشناختم و تریلراشو دیده بودم، ولی اولین واکنش من این بود که من غلط بکنم همچین بازی رو بازی کنم. خلاصه این رفیق ما توی بیست دقیقه هفت هشت بار پشت سر هم مرد (هنوز یادمه تو فاضلاب اوایل بازی بود، قبل باس فادر گسکوین). یه لحظه رو کرد به من گفت: مصطفی میخوای بازی کنی؟ منم گفتم حاجی ولمون کن تو رو به خدا. قیافه من چه به این بازیا.
چند وقت از اون اتفاق گذشت و یه روز توی گیم نت منتظر رفیقم بودم که مشکل براش پیش اومد و نتونست بیاد. اول میخواستم برم کلا، بعد نمیدونم این کنجکاوی لامصب از کجا شروع شد که یه حسی به من گفت برو بلادبورن رو یکم بزن شاید خوشت اومد. خلاصه با شک و تردید رفتم سراغ بلادبورن. اول بازی یک نوب به تمام عیار بودم. یعنی از اینایی که کلیپشون توی اینستا هست میبینین میخندین. دشمنای معمولی رو نمیتونستم بزنم. اما کم کم قلقش دستم اومد تا این که رسیدم به باس روی پل. Cleric beast اگه اشتباه نکنم. آقا این باس اینقدر منو کشت که خودتون حساب کنین اولین باری بهش رسیدم هوا روشن بود، بعد آخرین بار هوا تاریک شده بود. دیگه خسته شده بودم. پیش خودم میگفتم چجوری بعضیا این بازیارو بازی میکنن و لذت میبرن! اینقدر دیگه اعصابم خورد و خاکشیر شده بود که قسم خوردم یک بار دیگه و فقط یک بار دیگه تلاش کنم و اگه نتونستم دیگه هیچ وقت بازیش نکنم. و خب توی همون بار آخر زدمش و نه تنها اون باسو زدم، بلکه ادامه دادم و فادر گسکوین که لعنت آمون بر او باد رو هم توی تلاش اول زدم. بدنم داغ شده بود، قلبم داشت تند تند میزد، اصلا یه حس عجیبی داشتم که تا حالا تجربه نکردم. همین اتفاق و همین حس، جرقهی علاقه به بازیای هاردکور رو در من زد و امروز که فکر کنم شیش سال حدودا از اون اتفاق میگذره، تقریبا هر بازی هاردکور و سولزلایکی که دم دستم بیاد و از دم تیغ میگذرونم!
سمت چپ: ماکس پلانک دانشمند برجسته هنگام مطالعه فیزیک کوانتوم سمت راست: بعد از اتمام سری سولز و دو نسخهی Nioh
سرتونو درد نیارم. خلاصه حرفم اینه بازیای هاردکور یه حس جالب و جذابی تو آدم ایجاد میکنن. حس یه پیروزی بعد از مقدار زیادی زحمت و شکست و سرویس شدن دهن! حس اینکه کوه کندین و بعد توی دل کوه الماس و گنج پیدا کردین!
نمیدونم اصلا این فلسفهی بازیای هاردکور از کجا شروع شد. زمانای قدیم کلا بازیا به صورت دیفالت سخت و دهن سرویس کن بودن. اول از همه که تا زمان نمیدونم کدوم نسخهی زلدا، اصلا بازیا سیو نداشتن! یعنی گیمر بدبخت مینشست پای بازی، باید تمومش میکرد و این وسط اگه در خونه رو میزدن، کار پیش میومد، برق قطع میشد و نمیدونم هر اتفاقی میافتاد که نمیتونست بازی رو تموم کنه، روز از نو روزی از نو. حتی بعد از این که سیو شدن و ذخیره کردن یه چیز عادی شد، یه سری سازندهها نمیذاشتن آب خوش از گلوی گیمرا پایین بره! یسری بازیا فقط یه جای خاص میتونستیم سیو کنیم و یسری بازیای دیگه مثلا نسخههای اول رزیدنت ایول، به یه آیتم خاص که اشتباه نکنم جوهر بود نیاز بود تا بشه سیو کرد!
از طرف دیگه کلا تمام مکانیزمای یه بازی بر علیه گیمر بودن. مثلا دوربین توی بازیا اینجوری بود که معمولا یسری وقتا اصلا دشمنا معلوم نمیشدن که بخوای بزنیمشون! ارتقاء شخصیت و المان نقشآفرینی و این سوسول بازیا هم وجود نداشت، نهایتا بازی چهارتا سلاح بهت میداد دیگه خود آدم باید یجوری مدیریت میکرد اینا رو.
اول به تو میخندند چون شکست میخوری، بعد دوباره میمیری و دوباره میخندند، بعد دوباره میمیری، بعد فارم میکنی و دوباره تلاش میکنی و میمیری و در نهایت با شانس میبری و پیروز میشوی. گاندی بعد از شکست دادن Sister Friede در دارک سولز ۳
خلاصه اون روزا اکثر بازیا قشنگ دهن گیمرا رو سرویس میکردن و یسری بازیا به صورت خود به خود هاردکور بودن! از سال ۲۰۰۰ به بعد،کم کم سازندهها یکم آسایش گیمرای بدبخت رو مد نظر قرار دادن و بازیا بالانستر ساخته میشدن و معمولا آسونتر هم بودن. بعضی بازیا هم درجه سختی داشتن تا گیمرای مختلف و سلایق مختلف بتونن از تجربهی بازی لذت ببرن. همه چیز داشت به خوبی و خوشی پیش میرفت که جوانی از خطهی ژاپن، این غیور مرد خلاق، اومد کلا بازیای هاردکور رو به عنوان یه زیرسبک مستقل معرفی کرد. چجوری؟ الان بهتون میگم …
یه روز سرد زمستونی بود که هیدتاکا وارد دفترش شد (یجوری میگم هیدتاکا انگار از بچگی با هم بزرگ شدیم و تو کوچه خاک بازی میکردیم!). خلاصه هیدتاکا خان میازاکی وارد دفترش میشه و چندتا از همکاران و رفیقاش هم اونجان. مکالمهای که بعدش اتفاق افتاد تحولی شگرفی توی دنیای گیم ایجاد کرد.
هیدتاکا: سلام خدمت رفقا. اوهایو!
رفیقای میازاکی: اوهایو تو هم بخیر! چه خبر حاجی؟
هیدتاکا: والا از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون یه ایده زده به سرم.
رفیقای میازاکی: بگو ببینم چی تو اون مغزت میگذره …
هیدتاکا: داشتم فکر میکردم جای عناوین هاردکور اختصاصی خیلی خالیه توی دنیای یه گیم. میگیرین چی میگم؟ یعنی یه بازی که کوچیکترین چیزا هم گیمر رو اذیت کنه. دویدن محدود باشه، برای هر کاری Stamina احتیاج باشه، وقتی کارکتر بمیره لوتاشو از دست بده، تا وقتی به جای خاص نرسیده بازی سیو نشه، برای یه ارتقاء ساده سلاح یا Armor گیمر اینقدر اذیت بشه تا اشکش دربیاد، باسای بازی چندتا فاز داشته باشن، بعضیاشون بتونن خودشونو Heal کنن، بعضیاشون یسری نیروی کمکی و نوچه داشته باشن، قبل باس جای سیو نزدیک نداشته باشه. یسری دشمنا روی سقفا و جاهای کور قایم بشن، حتی Chest به ظاهر بیخطر بازی هم یه هیولا باشه، اگه از ارتفاع بیفتی بمیری، توی آب بیفتی بمیری. فعلا این چیزا به ذهنم میرسه
رفیقای میازاکی: Nani???
میازاکی: آهان راستی داستان و این چیزا هم احتیاج نداریم. کی حوصله ساخت کات سین و نگارش پله پله اتفاقات رو داره. یه هدف کلی میزاریم وسط، چهارتا NPC مرموز هم درست میکنیم یسری دیالوگ عجیب و غریب و قلمبه سلمبه بگن، یسری توضیحات انگلیسی اونم به شکل سخت هم برای آیتما میذاریم، کسی هم پرسید میگیم روایت داستان محیطیه و هر کسی نمیتونه درک کنه.
رفقای میازاکی: سبحان الله
میازاکی: آره دیگه. حالا چیز دیگه به ذهنم رسید به مرور زمان اضافه میکنیم. به نظرم استارتش رو از همین امروز بزنیم کم کم شروع کنیم کار ساخت رو …
و خب اینجوری بود که هیدتاکا میازاکی و فرام سافتور، با ساخت دیمن سولز و بعدش هم سه گانه سولز، یه استاندارد جدید توی دنیای گیم بنا کردن. جایی که هر چی اشک گیمر بیشتر در بیاد و بازی سختتر باشه، لذتی که از بازی میبریم هم بیشتر میشه. به قول خارجیها: The Greater the Challenge, The Sweeter The Victory… (قشنگ معلومه زبان انگلیسی بلدم نه؟ ساری من فارسی کیلی کیلی کم بلد هست)
دیگه کم کم مردم و گیمرا دیدن که نه، بازی سخت هم خیلی میتونه حال بده! خصوصا اگه درست و حسابی و اصولی ساخته بشه و یه حساب کتابی این وسط باشه. بعد از گذشت چند سال کاملا اسم میازاکی و فرام سافتور شناخته شده بود و خصوصا گیمرای حرفهایتر اسم میازاکی، فرام سافتور یا سری سولز میومد به نشونه احترام کلاه از سر بر میداشتن.
خندهی تلخ من از گریه غمانگیزتر است!
نکتهی جالب در مورد بازیای هاردکور اینه که به شدت واگیر دارن و مثل ویروس بین گیمرا پخش میشن. یعنی چی؟ یعنی من خودم بلادبورن رو به چند نفر که کژوال گیمر بودن پیشنهاد کردم، شیش ماه بعد فهمیدم تا آخرین Chalice بازی رو هم رفتن. یعنی این بازیای هاردکور لعنتی به شکل شدیدی آدمو معتاد و وابسته میکنن. هی آدم میبازه، هی میگه یه بار دیگه امتحان میکنم شاید این دفعه باس رو زدم. دوباره امتحان میکنه دوباره میبازه، دوباره به خودش میگه نه دست قبل حساب نبود، این دیگه تلاش آخر. و اینقدر این اتفاق تکرار میشه تا این که باس رو میزنه طرف و میگه: گفتم که سخت نبود. فقط یکم تمرکز میخواست. گیمرا الکی شلوغش کردن. اونقدرا هم سخت نبود (اشکهایش را باید آستین لباسش پاک میکند و به کنترلری که از شدت عصبانیت به دیوار کوبیده نگاه میکند)
از طرف دیگه فارم کردن هم توی این بازیا یه عالم عجیبی داره. یعنی آدم میرسه به منطقه جدید میبینه نه خدایی دشمنان خیلی قوین. بر میگرده مناطق قبلی یکم فارم کنه و لول آپ کنه. پیش خودش میگه یکم لول آپ کنم بسه. بعد چند ساعت به خودش میاد میبینه اینقدر پول جمع کرده میتونه مهاجرت کنه! یه رابطه مستقیم هم بین سختی بازی و لذت فارم هست. اونم اینکه هر چی بازی سخت تر باشه فارم کردن و لول زدن بیشتر لذت میده. معمولا هم توی هر بازی یه منطقه عالی برای فارم هست که گیمرا کلا تو همون منطقه اینقدر فارم میکنن که کلا اون منطقه رو مثل خونشون یاد میگیرن!
ولی جدا از شوخی این بازیای هاردکور اعصاب و روان برامون نذاشتن. دقیقا یادمه سر باس Ishin the saint sword بیست دقیقه داشتم باهاش میجنگیدم. دستام عرق کرده بودن. بدنم داشت میلرزید از استرس اینکه گند نزنم و کلا استرس عجیبی داشتم. بعد از این که شکستش دادم، صدای ضربان قلبم رو میتونستم بشنوم.
کلا یسری از بازیای هاردکور اینقدر با اعصاب و روان ما بازی میکنن که حتی وقتی تمومشون میکنیم، اثرشون تا چند وقت باقی میمونه.
اما با این که دهن آدم سر بازیای هاردکور سرویس میشه، ولی کلی خاطره ساخته میشه برای آدم. همین الان که دارم فکر میکنم کلی اتفاقات برگ ریزون برام توی بازیای هاردکور افتاده. یادش بخیر سر باس Guardian Ape توی سکیرو، وقتی که فاز اولش رو زدم یه پوزخند زدم گفتم همین؟ بعد یهو دیدم سر قطع شدشو برداشت شمشیر گرفت دستش شروع کرد حمله، اونوقت بود که تمام ۱۲۴۰۰۰ هزار پیامبر رو شروع کردم قسم دادن. یعنی قشنگ داشتم جیغ میکشیدم و فرار میکردم.
یا سر یکی از باسای Nioh اونقدر مردم که حس میکنم یه بخش از روحم برای همیشه جدا شد. فکر کنم قشنگ دو هفته گیر کرده بودم. آخرشم با دعا و نذر تونستم شکستش بدم!
اینجا بد نیست یه نگاهی به بازیای هاردکور بزرگ و محبوب هم بندازیم و اونا رو خلاصه بررسی کنیم:
سری Souls
اینجوریه که یه آدم بدبخت بیچاره که یه دست لباس درست و حسابی نداره یهویی یه شمشیر لول یک میگیره دستش و بعد میبینه یسری توضیحات بدیهی مثل اینکه کدوم دکمه جاخالی میده و چیزای مشابه روی زمین نوشته شده و بعدش راهو ادامه میده و پنج قدم میره جلو و باس Tutorial رو میزنه و بعدش کم کم تبدیل میشه به سوپرمن و دخل همه رو در میاره. این وسطم چهارتا NPC بدبخت فلک زده تو گوشه و کنار بازی هستن که کار خاصی ندارن و فقط یسری دیالوگ عجیب و غریب دارن و بعضا هم یه سری آیتم برای فروش دارن تا یه لقمه نون حلال در بیارن.
Nioh
اینجوریه که یه سامورایی خوشتیپ و خوشهیکل میفته وسط یه بدبختی بزرگ و هر چی سامورایی و Oni و غول و هیولا و کوفت و زهرمار هست میریزه سرش. این بازی کلا رحم نمیکنه و مرحلهی Tutorialو این سوسول بازیا رو نداره. همون مرحلهی اول دهن گیمر رو آسفالت میکنه. کلا بویی از عدالت هم نبردن سازندگانش. یک ساعت شروع میکنی به زدن باس، بر می گرده یه فوت میکنه سریع One Shot میشیم. لول زدن هم اونقدر تأثیر نداره، اول تا آخرش یه ده هزار بار باید بمیریم تا بشه تمومش کنیم. تازه اگه بتونیم و اعصاب و انرژی برای تموم کردن بازی مونده باشه!
Code Vein
اینجوریه که تا آخر بازی حس میکنین دارین یه انیمه خوشگل و باحال میبینین. کارکترای دوست داشتنی، رنگ بندی جذاب اما داستانی به شدت دارک و سیاه که واقعا فوقالعاده بود. شخصیتا هم کلا از سلاحهای Final Fantasy استفاده می کردن و هر چیزی که تو دنیای کد وین پیدا میشه یه دسته زدن تهش میشه یه سلاح سنگین دو دسته. کارکترش هم از لحاظ شخصیتپردازی و احساس مثل سیب زمینی میمونه و نهایت واکنشش اینه سرشو تکون میده.
مهم نیست چه اتفاقی افتاده که ما در نهایت با این تصویر رو به رو شدیم. اما مهم اینه که باید ادامه داد. شاید یکی از دلایلی که بعضی از ما عاشق بازیای هاردکور هستیم اینه که غیرممکن اینجا معنا نداره و همیشه یه راهی برای پیروزی و ادامه دادن مسیر هست …
آقا سرتون رو به درد آوردم. خلاصه که این بازیای هاردکور لعنتی با وجود اینکه سختن، با وجود اینکه اشک آدمو در میارن و با وجود اینکه اعصاب آروم برای ما نمیذارن، ولی به شکل عجیبی لذتبخش و اعتیادآورن. جوری که قشنگ اون روی مازوخیسم ما رو بیرون میکشن!
در پایان همون جور که اول مقاله گفتم، اگه خاطرهای، نکتهای نظری چیزی دارین با ما در میون بزارین!
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
((میازاکی: آهان راستی داستان و این چیزا هم احتیاج نداریم. کی حوصله ساخت کات سین و نگارش پله پله اتفاقات رو داره. یه هدف کلی میزاریم وسط، چهارتا NPC مرموز هم درست میکنیم یسری دیالوگ عجیب و غریب و قلمبه سلمبه بگن، یسری توضیحات انگلیسی اونم به شکل سخت هم برای آیتما میذاریم، کسی هم پرسید میگیم روایت داستان محیطیه و هر کسی نمیتونه درک کنه.
رفقای میازاکی: سبحان الله))
آقای زاهدی خسته نباشی
عالی بود
توو این شرایط سخت زندگی همچین مقالات فان و پرانرژی خیلی لازمه
ممنون
سلام امید جان
ممنونم از لطفت. بعد از تموم شدن مقالات کلیشههای دنیای گیم مدتها میخواستم مقاله طنز بنویسم که وقتشو پیدا نمیکردم. امیدوارم همگی لذت ببرن و راضی باشن
بنده به شخصه اصلا اهل بازی های مزخرف هاردکور نیستم
چون سلامتی حرف اول رو میزنه
سلام
دیگه باید آدم یه چیزی رو از دست بده تا یه چیز دیگه رو بگیره!
وای خدا عاالیییییییی بود
یعنی عالی عالی
از ۲۰ ، نمره ۲۱ میگیره این دل نوشته
دستتون خیلی خیلی خیلی درد نکنه آقای زاهدی
این دل نوشته امیدوارم راحت ۱۰ ۲۰ سری داشته باشه
سر اون قضیه دسته شکوندنه ، رفیق من سر سکیرو جدی زد دسته رو داغون کرد ، عصبی شد دسته رو زد زمین یهو یه صدای بسیار دل نشینی( ) از دسته اومد و بعدش که چک کردیم دیگه کار نمیکرد
هرچند خوبیش این بود من مث رفیقای ظالم دسته خوبمو(دسته دومی) یه جایی پنهون کرده بودم و باز خوشحال بودم که اونو بهش ندادم
هرچند قابل ذکر هستش که همون دسته خوبه هم ۲ماه بعد داداشم زحمتشو کشید و اینجوری شد که طی دو حرکت سامورایی من جفت دسته هامو از دست دادم (چندان ارزون هم نبودن اون لعنتیا)
و همینجوری موندم و دور و بر ۷ ۸ ماهه دیگه کلا فیفا و pesالبته ، پلی ندادم و تمرین نکردم تو خونه
و سر همین گندکاری این دو عزیز بود که سه روز پیش که تو گیم نت فوتبال شرطی چهارنفره میزدیم کاااامل تحقیر شدیم
همون دونفری که پارسال ۵-۰ بردیمشون رو ۵-۱ باختیم این دفعه و همونجا بود که من قسم انتقام خوردم( ) حال باز خوبه من اینستا ندارم ، رفیق بدبختم مجبور شد۲ عکس نتیجه رو ستوری کنه
در مورد خود مطلب اصلی مقاله هم راستش من تا پارسال میترسیدم برم سراغ سولزلایکا و خاطرات چندان زیادی ازشون ندارم (به طرز کاملا احمقانه ای از سکیرو شروع کردم و البته به یه دلایلی فرصت نکردم کاملش کنم)
ینی سر ادم بشکنه دستش نه. منم یه بار خواستم دسته رو پرت کنم قیمتش یادم اومد خودمو پرت کردم. منم مثل تو تا سال پیش میترسیدم برم سراغ سولزلایکا
ولی امسال دارک سولز ۳ رو بازی کردم و نتیجه گرفتم الکی جو دادن و اونقدرم سخت نبود.
سولز یک بزن تا به شکر خوردم بیفتی
من تنها سولزلایکی که رفتم فکر کنم titan souls بود.
واقعا بازی جذابی هم بود.
البته valfaris و hollow knight هم بودن
البته فکر نکنم به valfaris بشه گفت سولزلایک ولی خلاصه بازی سختی بود
Hollow knight هم که هنوز کامل نرفتمش.
“رفقای میازاکی: سبحان الله”
و این چنین بود که من یقه دریدم
اولین بازی هاردکوری که قشنگ اشکمو در اورد سکیرو بود، قبلش هرکی بهم میگف برو سولز بازی کن قشنگگگ با لحن بی حال بهش میگفتم ول کو عامو تو هم حوصله داری. بعدها که سکیرو اومد، محیط و گرافیک بصری بازی رو که میدیدم گفتم لعنتی تو چرا اینو بازی نمیکنی؟ خلاصه هزار تا نیروی درونی هم داشت تلاش میکردن که منو منصرف کنن ولی به هر ترتیبی بود بازی رو گرفتم
عاقا بازی رو دانلود کردم ولی میترسیدم بازش کنم تا دو ماه هی تا استارت منوش میرفتم ولی جرعت نمیکردم بازیش کنم! یه شب اینقد دیگه حوصلم سر رفته بود بالاجبار بازی رو باز کردم، آقا جونم براتون بگه رو مینی باس اول بالغ بر ۱۰ بار مردم! ( کلا نمیدونم چه حکمتیه همیشه من تو باس اول همه بازیا پدرم در میاد تا ردش کنم
) من که بازی حسابی حالمو گرفته بود تا مرز پاک کردن بازی رفتم تا اینکه پروردگار عزوجل
آقا سعیدو فرستاد و ایشون راهنما گذاشت براش ( و هنوز هم من منتظر ادامش هستم
) سرتونو درد نیارم با بازی حسابی حال میکردیم تا اینکه جناب اسپنسر پارسال با اپدیت استورش، پک هکی که رو کنسول داشتیم رو به خاک داد و بازی ناتمام موند، ماهم که پول نداشتیم اکانت هومشو بگیریم دیه بیخیال شدم، ولی خب دستاوردی که داشت من عاشق این سبک شدمو اتفاقا همین الان دارک سولز ۳ رو دارم بازی میکنم
دادا من وقتی اون حالت برام پیش میاد که بخوام بازی رو پاک کنم میرم راحت trainer بازی رو دانلود میکنم و با کلی حال و کیف به ادامه بازی میپردازم
مثلا بازی horizon zero dawn یه جاییش رسیدم دیگه لولم کم بود میمردم رفتم ترینر گزاشتم تا آخر بازی فقط داشتم حال میکردم
شمارو نمیدونم ولی من عصبانیتم رو با alt + f4 ارضا میکنم
لامصب حسی میده که فتح اورست نمیده
انگار داری به بازی میگی که رییس کیه
سلام
این حرکت جزو مزایای pc گیمر بودنه. زمانی که قبلا با PC بازی میکردم این حرکت اوج لذت بود
به قول تو حس اقتدار میده به آدم لامصب
Game:Nooooooo
You:
https://s4.uupload.ir/files/screenshot_20210722-192038_whatsapp_ofhn.jpg
دوستانی که سکیرو نزدن بعد از باس ishin تو مقاله ، یه پاراگراف اسکیپ کنن ، حیفه این رو اسپویل شید!
حاجی PC گیمر برا بازی داستانی که نیاز به این کارا نداره، چیت میزنی و تمام…
یادمه یه گزینه داشت نرم افزار چیت به اسم One hit kill وقتی میزدی میشد قوی ترین باس که نیم ساعت بازی داشت هیکل بزرگ و ابهت و قدرشو نشون میداد با اولین ضربه یه شمشیر شکسته بکشی و روحت شاد میشد در اون لحظه.
حال نمیده ترینر
همین آلت اف چهار بهترین گزینس
واسه من که سر دارک سولز ۱ و ویچر۳ خیلی حال میداد(تنها بازی هایی که ترینر زدم) اصلا یه لذتی داره کشتن دشمنا با یک ضربه
ویچر که دوتا درجه ی اولش حکم ترینر رو داشت
نیاز به ترینر نبود
دوستان طبق براورد هایی که کردم بازیای فرام سافتور نسبت بهم سخت و سخت ترن بصورت ترتیبی خیلی هم جالبه چون به اصالتشون مربوط میشه.، اول دارک سولز یک و سکیرو از همه سخت ترن اما دارک سولز (یکم بالاتر) بعد بلادبورن و دارک سولز ۲ در یک سطح دقیق قرار میگیرن و بعد دارک سولز ۳. حالا اگه خودتون خوب و دقیق به همشون شناخت کافی داشته باشید با فکر کردن بهش میفهمید که کدوم از کدوم اصیل تر و خالص تره بنظره من دارک سولز ۱ و بلادبورن از همشون اصیل تر و خالص تر هستن به همین دلیلم هست که بیش از حد سختن بعدش دارک سولز ۲ و سکیرو خیلی اصیل و در آخر هم دارک سولز ۳ چرا چون سولز ۳ یک اثر سه گانه و به نوعی ترکیبی بود و خیلی هم خوب عمل کرد چون از دیمن سولز و خودش ینی دارک سولز و بعدهم بلادبورن ترکیب خورد و واقعا باید گفت که بهترین سولز بورن تاریخ خوده دارک سولز ۳ هست و کتمان ناپذیره این موضوع..
بسیار ممنونم جناب اقای زاهدی بابت این مقاله جذاب
با خاطرات زیبا و حرف های بسیار جالبتون حسابی شاد شدیم
بنده سر ornstein و smough بیچاره شدم. داشتن کاری میکردن که دیگه بازی رو ول کنم!!
خودم رو بدجوری نگه داشته بودم نزدیک بود کنترلر به دو تیکه تقسیم بشه!
دستام بدجوری عرق کرده بودن
اقا یه وضع وحشتناکی بود که نگو
در بازی بلادبورن به ظاهر باس Orphan of Kos نگاه نکنید ها این موجود کاری میکنه صورتتون رو چنگ بزنید
باس های سکیرو یکی اون گوریل گندهه که منظورم همون گاردین ایپ هست و یکی دیگه که ایشین تشریف دارن یکی از سخت ترین باس ها بود برام
من فقط یه خاطره بود باس فایت آخر بازیstar ocean the
last hope که سبکش jrpg بود فکر کنم طولانی ترین باس فایت عمرم بوده حدود ۱ ساعت طول کشید داشتم بکوب میزدمش که بعد از هر ۱۵ دقیقه اش که میگذشت از خودم میپرسیدم آیا دارم درست میزنم؟ آیا واقعا در گمراهی به سر نمیبرم؟ آیا اون چیزی که دارم میبینم واقعیت داره؟ نکنه باید یه کار دیگه بکنم که بمیره خلاصه باورم نمیشد جونش اینقدر زیاد باشه تا اینکه خلاصه آخرش وقتی مرد بالاخره باورم شد
همین
خسته نباشید آقای زاهدی
دلنوشته ی دلنشینی بود. باهاتون همدردیم.
.
.
منتظر قسمت بعدی هستیم. (-:
.
من همیشه دشمنای معمولی عناوین سولز لایک برام چالش برانگیزتر بودن تا باسها … نمیدونم چرا
مرسی بابت مقاله
شاید بخاطر اینه که چند تایی حمله میکنن
من هم همینطوریم ، تو باس ها چون یه نفره و میشه تمرکز کرد کاملا کمتر میمیرم ( مگر استثنا های رو اعصاب)
کاملا موافقم
من اولین سولز لایکی که دست به تجربش زدم مورتال شل بود
خیلی ازین عنوان ممنونم که منو با میازاکی و آثارش آشنا کرد این بازی باعث شد بعداز تموم کردنش یک راست برم سراغ دارک سولز اونهم دارک سولز ۳ که درنهایت هم با بهترین و تاثیر گذارترین بازی عمرم روبرو شدم و اونو با کوهی از اشتیاق تجربه کردم و خیلی برام تاثیر گذار بود.، همیشه اسم سبک سولز به گوشم میخورد ولی حاضر نبودن که برم و ببینم موضوع از چه قراره البته قبل از اینکه حتی مورتال شل روهم تموم کنم یکی از بهترین بازی های استاد میازاکی رو بازی کرده بودم که خوب چیزی نیست جز Sekiro باورتون نمیشه از همون موقعی که اولین گیم پلی ازش اومد و انتشار شد دیدمش و عاشقش شدم
اما اصلا باعث نشد که برم سمت سولزها چون سکیرو متفاوت و درواقع یک اکشن سامورایی بود، درکل الآن تقریباً یک سال میگذره که مورتال شل رو تجربه کردم و با شاخه های گرانبهای سولزبورن آشنا شدم و واقعاً هیچ چیزه دیگه ای از صنعت گیم نمیخام بجز بازیاهای فرام سافتور ولی رفقا من کژوال نیستم فقط تک پسندم ینی آثاره تک و درجه رو میخام و میدونم هست حتی خارج از سبک سولزبورن؛ الان که الدن رینگ بزرگ در راه اومدنِ باید بگم این بازی یک چیزه دیگه ست بچها، این عنوان یک اثر هفت گانه و ترکیبی از میون خوده آثار میازاکی محسوب میشه و انقلاب صنعتی ایجاد میکنه چون مادر سبک
سولز لا یک خواهد شد و همه رو توی خودش جمع میکنه و سولزی تکامل یافته رو تحویل میده.. منکه بی نهایت خوشحالم
و نمی دونم چطوری توصیفش بکنم امیدوارم همچنین شما همینطور باشید.
مقاله زیبایی بود آقای زاهدی عزیز الان خندیدن خیلی سخته خیلی ، دمتون گرم که با خوندن مقالتون این حس رو به ما دادین و به نظرم نشون دادین که نگاه طنز به ویدیو گیم هم پتانسیل بالایی داره ، اون عکس ماکس پلانک عالی بود
.
.
دقیقا به خاطر نداشتن اعصاب و درگیری های زیاد زندگی نتونستم آثار میازاکی رو بشینم پاش کاملا اما همواره اثار ایشون منو به تحسین وا داشته ، قرار نیست حتما یک بازی رو پلی بدم تا تحسینش کنم ، اینم بگم اولین بار که بلاد بورن رو بازی کردم ps4 من شانسی زنده موند دیگه وارد جزئیات نمیشم
واقعا مقاله های جالبی مینویسن آقای زاهدی
من که موقع خوندن دلم نمیخواد به آخرش برسم آروم آروم میخونم
سلام
لطف دارین. امیدوارم همیشه رضایت داشته باشین
سخت ترین بازی عمرم که هیچوقت نتونستم تمومش کنم دارک سولز۱ هست…نمیدونم چرا ولی همون دشمنان عادی روهم نمیتونستم بزنم و از دستشون فرار میکردم به همین خاطر لولم خیلی پایین بود و سر باساهم تا بهشون نزدیک میشدم با چند ضربه دخلمو میاوردن به همین خاطر واسشون از ایتم بمب استفاده میکردم…همه چی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه رسیدم به باس اسماگ و ارنستین خلاصه بگم هرکاری میکردم نمیتونسم اصلا بزنمشون و سریع منو میکشتن ولی بعدها تونستم یکیشون رو بکشم که دیدم اونیکی قویتر شد همونجا بود که سریع alt+f4 کردم و یه ترینر واسش دان کردم و از اونجا تا اخر بازی رو با ترینر رفتم
البته دارک سولز۲و۳ و سکیرو رو تموم کردم(اینقدر دقیق بازی میکردم که تعداد دفعات مرگم از بازیهای معمولی مثل کال اف هم کمتر بود )ولی نمیدونم چرا دارک۱ همچین کابوسی بود شاید بخاطر اینکه اولین تجربم بود.
آقای زاهدی واقعا مقاله عالی بود یاد مقاله های آقای رسول خردمندی افتادم ایشون هم یادمه مقالات طنز نوشته بودند.
خسته نباشید.
تمام حقوق این سایت متعلق به گیمفا می باشد.
Copyright© 2021 Gamefa All Rights Reserved
