جیمز باند یکی از محبوبترین شخصیتهای دنیای سینما و فیلمهای جاسوسی است که بازیگران بزرگی همچون شان کانری و دنیل کریگ در قامت این مامور همهفنحریف نقشآفرینی کردهاند.
او را معمولا با گجتهای پیشرفته، ماشینهای شیک و لباسهای جذاب میشناسیم که همیشه به آنها دسترسی داشت؛ اما یکی از ویژگیهای جذاب جیمز باند دیالوگهای ماندگارش است که به بهترین شکل با شخصیت خود جیمز باند متناسباند. مامور ۰۰۷ در دهههای مختلف دیالوگهای معروفی را گفته که شامل دیالوگهای کنایهآمیز و گاها رمانتیک هم میشود. در بیش از ۶۰ فیلم که حدود ۶ دهه را در بر میگیرد، این دیالوگها برترین دیالوگهای جیمز باند است.
۱۵- «فکر میکردم کریسمس فقط سالی یک بار برگزار میشه» – فیلم The World is Not Enough
متاسفانه فیلم The World is Not Enough محصول سال ۱۹۹۹ به خاطر فیلمنامهی بد و داستان خستهکننده، یکی از ضعیفترین فیلمهای جیمز باند محسوب میشود. با اینحال بازیگری پیرس برازنان باعث شده تا این فیلم آنقدرها هم بد نباشد و لحظههای خوبی را ایجاد کند.
در حالی که بسیاری از دیالوگهای فیلم جای بهبود دارند، دیالوگهایی وجود دارند که پیرس برازنان توانسته آنها را به خوبی بگوید، مانند زمانی که او و دکتر کریسمس جونز با یکدیگر صحبت میکنند. این دیالوگ یکی از نمونه دیالوگهای کنایهآمیز معروف باند است که در فیلمهایش به وفور یافت میشود و به جذابیت شخصیت او اضافه کرده است.
۱۴- «فکر میکنم که او متوجه شد» – فیلم Thunderball 1965
با اینکه فیلم Thunderball یکی از بهترین فیلمهای جیمز باند با هنرنمایی شان کانری است، اما در آن شاهد فرمولهای تکراری در داستان بودیم که کمکم جذابیتشان را از دست میدادند. با اینحال این فیلم همچنان محبوب بود و دیالوگهای هوشمندانه و ریتم بالای داستان باعث شد تا فیلم جذابی را شاهد باشیم.
جیمز باند برروی ساحل دراز کشیده که توسط یک مرد مسلح مورد حمله قرار میگیرد و باند سریع واکنش نشان داده و مهاجم را با شلیک یک نیزه از تفنگ هارپون میکشد. سپس باند خونسردانه بلند میشود و این دیالوگ را میگوید، در حالی که مرد مسلح به درختی متصل شده و جان میدهد.
۱۳- «ساعتت رو به یکی نشون دادم، عقل از سرش پروند.» – فیلم No Time To Die 2021
یکی از ویژگیهای بارز فیلمهای قدیمی جیمز باند، جملات کنایهآمیز او بود. در حالی که در فیلمهای جدید جیمز باند با بازی دنیل کریگ، استفادهی زیاد از این جملات کنار گذاشته شده، اما او همچنان تمایل به گفتن جملات کنایهآمیز پس از کشتن دشمنانش را دارد. یکی از بهترین دیالوگهای او در آخرین فیلمش، No Time to Die گفته شد.
در یکی از صحنههای فیلم، جیمز باند در حال مبارزه با یکی از شرورهای فیلم است. او ساعت خود را که مجهز به دستگاه پالس الکترومغناطیسی (EMP) است، به سر مهاجم فشار میدهد و با بارگذاری بیش از حد به چشم الکترونیکیاش، او را میکشد. وقتی Q از باند در مورد پیشرفت مأموریت سوال میکند، او این دیالوگ را میگوید. درواقع او از جملهی blew their mind استفاده میکند که در معنای استعاری به معنای هوش از سر کسی پراندن است اما در معنای تحت اللفظی یعنی منفجر کردن مغز کسی، که باند هم همینکار را با دشمنش انجام داد.
۱۲-«شوکهکننده بود، قطعا شوکهکننده بود.» – فیلم Goldfinger 1964
یکی دیگر از چیزهایی که فیلمهای باند به طرز شگفتانگیزی خوب انجام میدهند، ارائهی صحنههای جذاب پیش از تیتراژ ابتدایی است تا تماشاگران را به فیلم جذب کنند. یکی از بهترین صحنههای پیش از تیتراژ باند در فیلم Goldfinger محصول ۱۹۶۴ بود، که در آن جیمز باند یک آزمایشگاه مواد مخدر را نابود میکند و سپس در ادامه به او توصیه میشود به هتل خود برنگردد.
در جریان درگیری، باند دشمن خودش را درون وانی پر از آب میاندازد و سپس لامپی را به درون آب پرتاب میکند تا فرد درون وان را برق بگیرد. باند نیز که حالا درگیریها پایان یافته، وسایلش را جمع میکند و این دیالوگ را میگوید.
۱۱- «عذرخواهی میکنم، اما آخرین دست بازی… تقریبا من رو به کشتن داد.» – فیلم Casino Royale 2006
از نظر طرفداران سری فیلمهای جیمز باند، فیلم Casino Royale محصول سال ۲۰۰۶ یکی از بهترین فیلمهای این مجموعه است که فیلمنامهی بسیار خوبی داشت و دنیل کریگ توانسته بود تا رضایت طرفداران را به عنوان جیمز باند جدید جلب کند. او به همراه اوا گرین در این فیلم ترکیب جذابی را ایجاد کرده بود و در این صحنه باید جلوی یک تامینکنندهی گروه تروریستی را میگرفتند تا در بازی پوکر برنده نشود.
لا شیفر که باند را مانعی برای پیروزی خود میبیند، او را مسموم میکند. با این وجود جیمز باند به میز بازی برمیگردد و این دیالوگ را با خونسردی میگوید. لا شیفر در این صحنه کاملا غافلگیر میشود، چون نه تنها باند نمرده، بلکه به میز بازی هم برگشته است.
۱۰- «تمام زمان دنیا را داریم (وقت زیادی در اختیار داریم)» – فیلم On Her Majesty’s Secret Service 1969
در فیلم On Her Majesty’s Secret Service، برخلاف فیلمهای اولیهی جیمز باند، با اعماق تاریکتری از جیمز باند و فیلمهایش آشنا میشویم. به همین خاطر جیمز باند هنگام گفتن این دیالوگ مثل همیشه خونسرد و کنایهآمیز نیست و به جای آن با نسخهای آسیبپذیر و دلشکستهای از او روبرو هستیم که دل طرفدارانش را میسوزاند.
جیمز باند که به تازگی با عشق زندگیاش، تریسی دی ویچنزو، ازدواج کرده این دیالوگ را با امیدواری به آینده میگوید. اما متاسفانه خوشی و شادی برای جیمز باند ماندگار نیست و درحالی که جسد تریسی را در آغوش گرفته، بار دیگر این دیالوگ را تکرار میکند اما دیگر خبری از آن امید، شیرینی و شادی دفعهی قبل نیست و به جایش تنها درد و اندوه باقی مانده است. این صحنه یکی از غمگینترین لحظات در تمام فیلمهای جیمز باند محسوب میشود.
۹- «چی باعث شد که فکر کنی بار اولمه؟» – فیلم Skyfall 2012
جذابیتهای جیمز باند بر کسی پوشیده نیست، اما در فیلم Skyfall با شخصیت منفی جدیدی آشنا میشویم که جذابیتهای باند را به چالش میکشد و البته یکی از به یادماندنیترین شرورهای این مجموعه است. رائول سیلوا (با بازی خاویر باردم) از همان ابتدا که از آسانسور خارج میشود ما را به خودش جذب میکند و مونولوگی ترسناک دربارهی موشهای آدمخوار میگوید و نشان میدهد که چقدر راحت میتواند به اطلاعات فوقسری دسترسی پیدا کند.
او به باند نزدیک میشود و به روش برخورد M با مامورانش اعتراض میکند. جیمز باند بابت حضور رائول سیلوا و نزدیکیاش کمی دچار دلهره میشود، در این لحظه رائول به او میگوید برای هرچیزی بار اولی وجود دارد و جیمز باند این دیالوگ را به او میگوید. این دیالوگ باعث شد تا تسلط رائول بر جیمز باند شکسته شود و تا حدودی مخاطبان را نیز غافلگیر کند.
۸- «هیچوقت دلم تنگ نمیشود (هیچوقت خطا نمیزنم)» – فیلم The World is Not Enough 1999
چه در حال صحبت با یک عشق سابق باشد و چه در حال شکستدادن یک شرور، جیمز باند همیشه میداند چه بگوید. این دیالوگ باز هم جملهای دو پهلو از جیمز باند است که به خوبی و در لحظهای مناسب از آن استفاده کرده است. با اینکه فیلم The World is Not Enough دارای نواقصی بود، اما شرور جذاب و قدرتمندی به اسم الکترا کینگ داشت که نباید او را نادیده گرفت.
وقتی باند متوجه میشود که زنی که از او محافظت میکرده و روابطی بینشان بوده، در واقع همان شروری است که با او میجنگیده، به روی او اسلحه میکشد. الکترا کینگ به او میگوید که نمیتواند ماشه را بکشد زیرا باند دلش برای او تنگ خواهد شد، باند بلافاصله به او شلیک میکند و میگوید I Never Miss که در این صحنه دو معنا داشت: هیچوقت خطا نمیزنم و هیچوقت دلم تنگ نخواهد شد.
۷- «من فقط به یکی نیاز دارم» – فیلم The Man with the Golden Gun 1974
در آن زمان انتقادات زیادی به فیلم The Man with the Golden Gun میشد چرا که جیمز باند کاملا زیر سایهی شخصیت شرور فیلم قرار گرفته بود، البته باید گفت که جذابیتهای کریستوفر لی به عنوان شرور این فیلم تاثیرگذار بود و سخت بود که با آن برابری کند. کریستوفر لی در نقش قاتل ماهری به اسم فرانسیسکو اسکاراتانگا بازی میکرد و تماشاگران با او به نسبت جیمز باند، بیشتر ارتباط برقرار میکردند.
اسکاراتانگا میتواند جیمز باند را در مخفیگاهش گیر بیندازد و به او پیشنهاد یک دوئل به سبک قدیمی میدهد. هر دو اسلحههای خود را به دست میگیرند و باند به تعدا گلولههای کمترش اعتراض میکند، در این لحظه اسکاراتانگا با خونسردی و اعتماد به نفس این دیالوگ را میگوید که نشاندهندهی مهارت بالای اوست.
۶- «زیادی سوخته بود، باهاش همدردی میکنم» – فیلم Casino Royale 2006
همانطور که گفتیم یکی از دلایل موفقیت فیلم Casino Royale هیجان و داستان فیلم بود که به خوبی پیش میرفت. همچنین حضور اوا گرین و بازی خوب در این فیلم باعث شد تا ترکیب خوبی را میان او و دنیل کریگ شاهد باشیم. شخصیت او فرد باهوشی است و این در اولین برخوردش با باند، باهوش بودنش مشخص است. او برای همکاری با باند فرستاده شده و در قطار با یکدیگر ملاقات میکنند.
مکالمهی آنها خیلی زود تبدیل به یک مشاجره و تحلیل متقابل میشود؛ هردوی آنها سعی میکنند تا گذشتهی یکدیگر را حدس بزنند و مشخصا لیند (با بازی اوا گرین) برندهی این مشاجره میشود. لیند در ادامه از باند میپرسد که گوشت برهات چطور بود؟ (اشاره به غذای شام)، جیمز باند نیز که مشاجره را باخته این دیالوگ را به لیند میگوید.
۵- «من پوسی گالور هستم» – فیلم Goldfinger 1964
این دیالوگ جزو دیالوگهایی است که پس از نشان دادن بازیگرش و ادای این دیالوگ، تماشاگران را مبهوت میکند. هانر بلکمن، بازیگر شخصیت پوسی گالور، به محض ورود به صحنه با لبخندی مطمئن و بالا بردن ابروهایش، به باند نگاه میکند و با این دیالوگ خودش را معرفی میکند.
باند پس از بیهوش شدن توسط یکی از افراد اوریک گلدفینگر، در جت شخصی او بیدار میشود و توسط دست راست گلد فینگر، پوسی گالور، تحت مراقبت قرار میگیرد. گالور و باند مکالمهی جذابی را در این صحنه ایجاد میکنند و بلکمن در نقش گالور به خوبی توانسته در این صحنه، زن سرسختی را به تصویر بکشد و به هیچ وجه یک دختر بیدفاع در انتظار نجات توسط باند نیست.
۴- «اسمها برای روی قبر هستن عزیزم» – فیلم Live and Let Die 1973
جملهی معروف باند در معرفی اسم خودش تا زمان پخش فیلم Live and Let Die بین طرفداران جا افتاده بود و جزو جملات همیشگی او محسوب میشد، البته در این فیلم هنگام کارت بازی و معرفی خودش توسط شرور فیلم، آقای بیگ، غافلگیر میشود.
در این صحنه به محض اینکه بیاید اسم خودش را بگوید، شرور فیلم این دیالوگ را میگوید که اسمها برای روی سنگ قبر هستند، او سپس به نوچههایش دستور میدهد که باند را بیرون برده و او را بکشند. به ندرت پیش میآید که جیمز باند اینگونه ساکت شود، مخصوصا وقتی میخواهد خودش را معرفی کند. اما شرور فیلم با چنان خشونت و سرعتی این دیالوگ را میگوید که حتی باند هم ساکت ماند.
۳- «خیر آقای باند، من از شما انتظار دارم که بمیرید.» – فیلم Goldfinger 1964
با اینکه جیمز باند همیشه چیزی برای گفتن دارد، اما باز هم لحظاتی وجود دارد که دیگر چیزی برای گفتن ندارد و یکی از این دفعات زمانی است که اوریک گلدفینگر او را با حرفهایش ساکت میکند. باند که به یک میز بسته شده و لیزری از بالا به آرامی به سمت اوحرکت میکند، میگوید: از من انتظار دارید که حرف بزنم؟
در این صحنه گلدفینگر دستهایش را در جیبش میگذارد و با حالتی تمسخرآمیز باند را نگاه میکند و سپس این دیالوگ را میگوید. گلدفینگر همچنان یکی از شرورترین شخصیتهای این مجموعه محسوب میشود و برای طرفدران این مجموعه به یادماندنی است. هنوز پس از گذشت شش دهه، این دیالوگ گلدفینگر بهترین دیالوگی است که توسط خود باند گفته نشده است.
۲- «یک مارتینی. تکون داد بشه نه همزده» – فیلم Goldfinger 1964
با اینکه در دو فیلم اول جیمز باند اشارهای به نوشیدنی مورد علاقهی جیمز باند نمیشود، در فیلم میبینیم که او بالاخره این نوشیدنی مخصوص را سفارش میدهد. این دیالوگ مربوط به مارتینی وسپر است که به یک جزء اساسی از فیلمهای باند تبدیل شده است و آنقدر محبوب شده که بسیاری از طرفداران خودشان آن را درست کردهاند.
جالب این است که در رمانهای ایان فلمینگ، جیمز باند مارتینی خود را به صورت همزده ترجیح میدهد تا تکانداده شده و تهیهکنندگان استودیو به خاطر ریتم دیالوگ ترتیب آن را تغییر دادند. نتیجهی آن تبدیل به یکی از معروفترین دیالوگهای جیمز باند و نوشیدنی معروفی شد.
۱-«باند، جیمز باند.» – فیلم Dr. No 1962
همانطور که احتمالا حدس میزدید، بهترین دیالوگ جیمز باند مربوط به معرفی جذاب و به یادماندنی خودش است که بدون شک جزو یکی از به یادماندنیترین دیالوگهای تاریخ نیز هست. این دیالوگ اولین بار توسط شان کانری در اولین فیلمش به عنوان جیمز باند، یعنی فیلم Dr. No گفته شد و برای همیشه در مجموعهی جیمز باند ماندگار شد.
این دیالوگ گاهی سریع، مختصر و با خونسردی و گاهی هم با تعلیق گفته میشود. همیشه این هیجان وجود دارد که جیمز باند به این شکل خودش را معرفی کند و البته اما باید قبول کنم که هیچکدام به خوبی بار اولی که جیمز باند خود را اینگونه معرفی کرد نخواهد بود.
منبع: Collider
source