تا به حال به این مسئله فکر کرده‌اید که کامل‌ترین، کم‌نقص‌ترین و بهترین بازی جهان آزاد (Open World) چگونه ساخته می‌شود؟

همه‌ی ما گیمر‌ها، خصوصا افرادی که به این صنعت و هنر، عمیق‌تر از حالت عادی توجه می‌کنیم و بی‌وقفه پیگیر آن هستیم، قطعا بعد از تجربه‌ی یک عنوان دلچسب و با کیفیت، به این موضوع فکر کرده‌ایم که چگونه، آن اثر می‌توانست به عنوانی بهتر مبدل شود و در حالت ایده‌آل، به بهترین بازی در آن سبک تبدیل گردد. امروز و در قالب این مقاله‌ی متفاوت، به این تفکر ایده‌آل گرایانه می‌پردازیم که فارغ از محدودیت‌های موجود و تقریبا غیر ممکن بودن این کار، چگونه می‌توانیم شاهد کامل‌ترین و بهترین بازی جهان آزاد تاریخ باشیم.

در نظر داشته باشید که طبیعتا برخی ویژگی‌ها، می‌توانند با یکدیگر تا حدی در تناقض باشند و تقریبا غیرممکن است که یک بازی جهان آزاد، تمامی ویژگی‌های ذکر شده را، بدون قربانی کردن موارد دیگر در خود جای داده باشد. با این وجود، این اثر جهان آزاد ما، ایده‌آل و کمال‌گرایانه است و نباید صرفا با دید صد در صد منطقی و انتقادی به آن نگاه کرد.

از چه آثاری و چگونه می‌توانیم الهام بگیریم؟

دنیاسازی ، Lore و تاریخچه غنی از The Elder Scrolls و Warhammer

یکی از مهم‌ترین مواردی که می‌تواند به هویت سازی و عمق دنیای بازی کمک کند، همین مبحث دنیاسازی، Lore و خلق جهان بازی است. بهترین آثاری که می‌توان از آن‌ها الهام گرفت، دو سری The Elder Scrolls و Warhammer هستند.
در بین آثار فانتزی، The Elder Scrolls یکی از غنی‌ترین دنیا‌های بازی‌های ویدیویی را داراست. آن قدر نژاد‌ها، قلمر‌و‌ها، گروه‌ها و روابط سیاسی دنیای The Elder Scrolls و Tamriel بی‌نظیر است و آن قدر تک تک المان‌های دنیای The Elder Scrolls عمیق، پر جزئیات و در هم تنیده هستند، که با وجود گذشت بیش از یک دهه از انتشار Skyrim و نزدیک به دو دهه از نسخه‌ی Oblivion، همچنان هزاران هزار مطلب، جزئیات و راز و رمز از این سری در حال کشف و بررسی است. همین مسئله نشان می‌دهد دنیاسازی و Lore این فرنچایز، به شکل حیرت آوری غنی است.

از طرف دیگر، Warhammer یکی از گسترده‌ترین و بزرگ‌ترین جهان‌های فانتزی خلق شده در دنیای ادبیات و هنر است که میلیون‌ها طرفدار در سرتاسر جهان دارد و از رمان گرفته تا دنیای گیم، در قالب‌های مختلفی ظهور کرده است. سری Warhammer آن قدر عمیق و گسترده است که هزاران هزار صفحه می‌توان از دنیا و اتفاقات آن، نوشت.
بازی جهان آزاد رویایی ما، از لحاظ عمق، گستردگی، جهان سازی، پایه‌سازی اتفاق‌ها و المان‌های داستانی، می‌تواند این دو سری The Elder Scrolls و Warhammer را الگوی خود قرار دهد.

تعامل پذیری محیط، NPC‌ها، دنیا و المان‌های واقع گرایانه از Red Dead Redemption 2

اول از همه باید به این نکته اشاره کنم که واقع‌گرایانه بودن بیش از حد یک بازی، آن هم به شکلی بسیار عمیق، می‌تواند به شدت بخش‌های دیگر بازی را تحت الشعاع قرار دهد و آن لذت اصلی را دچار مشکل کند. با این وجود، عنصر تعامل پذیری به شدت می‌تواند یک بازی جهان آزاد را جذاب و سرگرم کننده سازد.

هر چه دنیا، شخصیت‌ها، اتفاقات و حوادث بازی تعامل پذیر، قابل تغییر و واقع گرایانه‌تر باشند، غوطه وری مخاطب در دنیای بازی نیز قوی‌تر می‌شود و باعث می‌شود مخاطبان هر چه بیشتر با دنیای بازی ارتباط برقرار کنند و در ادامه، دیرتر حس یکنواختی و تکراری شدن به مخاطب دست دهد. بازی جهان آزاد رویایی و ایده‌آل ما، می‌تواند در بخش تعامل پذیری جهان و NPC‌ها، بازی شاهکار Red Dead Redemption 2 را الگوی خود قرار دهد و جهانی ارائه دهد که NPC‌های آن، وقایع موجود و حوادث مربوطه، هم تعامل پذیر و واقع‌گرایانه باشند و هم مخاطب را در خود غرق سازند.

آزادی عمل و سند باکس بودن دنیای بازی از The Legend of Zelda

وقتی صحبت از آزادی عمل در فعالیت‌ها و استفاده حداکثری از راه‌ها و روش‌های مختلف می‌شود، نام The Legend of Zelda و خصوصا دو نسخه‌ی اخیر آن فوق‌العاده می‌درخشد. در بحث سندباکس بودن، The Legend of Zelda نه تنها فوق‌العاده عمل کرده و همواره آپشن‌های متعددی در رسیدن به اهداف محیطی در اختیار مخاطب قرار می‌دهد، بلکه همواره به عنوان الگویی فوق‌العاده برای بسیاری از آثار بزرگ دیگر، از Horizon Forbidden West گرفته تا Elden Ring نیز از آن یاد می‌شود.

این مبحث که تا حد ممکن از سناریو‌های از پیش تعیین شده و Scripted فاصله گرفته شود و حوادث دنیای بازی و رسیدن به مکان‌های مختلف حالت آزادانه داشته باشند، قطعا مخاطبان لذت بسیار بیشتری از انجام فعالیت‌ها و Objective‌ها می‌برند و اصلا این حس که کاری به آن‌ها تحمیل شده است را ندارند. بازی ایده‌آل جهان آزاد ما، می‌توان سند باکس بودن The Legend of Zelda را سر لوحه خود قرار دهد.

جذابیت مراحل فرعی از The Witcher 3: Wild Hunt

وقتی صحبت از مراحل فرعی و Side Quest‌ها می‌شود، اکثر بازی‌های جهان آزاد در این زمینه به شدت لنگ می‌زنند و کمتر عنوان موفقی در این بخش وجود دارد. در این بین، The Witcher 3: Wild Hunt کاملا گوی سبقت را رقبا ربوده است. عنوان The Witcher 3، آن قدر در خلق و ارائه مراحل فرعی فوق‌العاده عمل کرد و داستان‌ها و شخصیت‌های به یاد ماندنی و جذاب خلق کرد که بسیاری از مخاطبان، ساعت‌ها خط اصلی داستانی و سیری بیچاره را فراموش کرده و خود را در مراحل فرعی و Witcher Contract‌ها غرق می‌کردند. این اوج هنر سازندگان در خلق Side Quest‌های جذاب را نشان می‌دهد.

یک اثر جهان آزاد کمال گرایانه، قطعا باید در زمینه مراحل فرعی و Side Quest‌ها، عملکردی خیره کننده داشته باشد و برخلاف بسیاری از جهان آزاد‌ها، مثل آثار یوبی‌سافت، صرفا به مراحل فرعی به چشم منابع کسب پول و XP نگاه نکند و داستان‌های غنی و درگیرکننده را ارائه دهد. شاید بتوان به راحتی اثری مثل The Witcher 3: Wild Hunt را نقطه‌ی اوج هنر در مبحث مراحل فرعی دانست و طبیعتا، می‌توانیم در این زمینه، این اثر را به عنوان نمونه مناسب برای الهام در نظر بگیریم.

پرداخت شخصیت‌های فرعی و انتخاب‌های داستانی متنوع از Baldur’s Gate 3 و Dragon Age

معمولا اکثر آثار جهان آزاد و خصوصا آثار نقش‌آفرینی که فاقد گروه همراه یا Party هستند، آن چنان مانور خاصی روی پرداخت شخصیت‌های فرعی و مکمل نمی‌دهند و در بیشترین حالت، با ارائه برخی مراحل فرعی به گذشته‌ی برخی شخصیت‌ها پرداخته می‌شود. اما در این بین، برخی آثار مثل Baldur’s Gate 3 و صد البته سری Dragon Age، خصوصا دو نسخه‌ی Inquisition و Origins، در زمینه پرداخت و به بلوغ رساندن شخصیت‌های همراه، بی‌نظیر عمل کرده‌اند. آن قدر ریز‌ترین نکات در مورد شخصیت‌های فرعی و همراه در این دسته آثار دقیق و عمیق کار شده‌اند که حتی در بسیاری مواقع، شخصیت‌های فرعی خروجی جذاب‌تری از شخصیت‌های کلیدی‌تر ارائه می‌دهند.

بازی جهان آزاد کم‌نقص‌ ما، باید حتما آثاری مثل Dragon Age Inquisition و Baldur’s Gate 3 را سر لوحه خود قرار دارد و تلاش کند به طور عمیق و کامل، به شخصیت‌های فرعی بازی بپردازد. از طرف دیگر باید به این نکته اشاره کرد اگر در این بازی خیالی ما، قابلیت انتخاب‌های تأثیر گذار وجود داشته باشد، بار دیگر دو عنوان بالا را می‌توان به عنوان منبع الهام مناسب در نظر گرفت.

پاداش‌مندی کاوش و ارزش‌مندی جوایز فعالیت‌ها از The Elder Scrolls V: Skyrim

یکی از بزرگ‌ترین نقص‌هایی که در آثار جهان آزاد و خصوصا نقش‌آفرینی به چشم می‌خورد، ضعف شدید در پاداش مندی فعالیت‌ها و قابلیت‌هاست. یعنی فعالیت‌های جانبی، مراحل فرعی و چالش‌های مختلف دنیای بازی، از لحاظ دادن پاداش، آن قدر جذاب عمل نمی‌کنند و بعضا نسبت به زحمت کشیده شده، سودمند نیستند. The Witcher 3: Wild Hunt یکی از نام‌های بزرگ بود که در این زمینه به شدت لنگ می‌زنند. اما بلاشک اثری مثل Skyrim، در زمینه پاداش مند بودن فعالیت‌ها، خارق‌العاده عمل کرده بود. به طوری که تک تک غارها، مکان‌ها، مراحل و فعالیت‌ها، در نهایت پاداش خوبی برای مخاطب به ارمغان می‌آورند و به این ترتیب، به شدت مخاطب را به تجربه‌ی بیشتر محتوای آن اثر ترغیب می‌سازند.

اگر مراحل مربوط به Deadric Prince‌ها را به یاد داشته باشید، کاملا این مورد را به خوبی به یاد دارید. تک تک آن مراحل، فوق‌العاده سودمند بودند و آیتم‌های فوق‌العاده‌ای را در اختیار مخاطبان می‌دادند. بازی جهان آزاد کم‌نقص ما، قطعا باید در این زمینه متفاوت عمل کند و کاملا عنصر ارزشمندی پاداش‌ها را مد نظر خود قرار دهد چرا که نبود پاداش مناسب یا درخور فعالیت، آن روحیه کنجکاو مخاطب را دچار تزلزل می‌کند.

جلوه‌های بصری و گرافیکی از Horizon Forbidden West

با این که نظرات ضد و نقیضی در مورد این اثر وجود دارد، اما به شخصه فوق‌العاده از آن لذت بردم و فارغ از این مسئله، هیچ شکی وجود ندارد که به عنوان یک عنوان جهان آزاد، جلوه‌های گرافیکی و بصری این عنوان، خیره‌کننده و حیرت آور بودند. بازی جهان آزاد ایده‌آل ما، اگر با حفظ دیگر شرایط ذکر شده، بتواند ظاهر و گرافیکی مشابه عنوان Horizon Forbidden West را نیز ارائه دهد، آن وقت نه تنها از لحاظ ساختاری و Design فوق‌العاده خواهد بود، بلکه از لحاظ بصری و ظاهری نیز چشم‌ها را به خود خیره خواهد کرد.

مبارزات و گیم‌پلی سینمایی از ؟؟؟

شاید تنها موردی که به شخصه نتوانستم مورد مناسبی برای معرفی به عنوان منبع الهام انتخاب کنم، همین بخش گیم‌پلی و مبارزات است. با توجه به زیر سبک و‌ Setting بازی، مبارزات این عنوان خیالی ما، می‌تواند در برگیرنده‌ی هر عامل و المانی باشد. از مبارزات نزدیک گرفته تا المان‌های تیراندازی و شوتینگ. از آن جایی که مبارزات و گیم‌پلی فوق‌العاده گسترده به شمار می‌آیند، این بخش به نوعی پایان باز است تا بسته به شرایط و سبک بازی، بهترین نوع مبارزات و گیم‌پلی ممکن را شاهد باشیم.
به شخصه تنها موردی که به آن اعتقاد دارم و از آن مطمئن هستم، این است که گیم‌پلی و مبارزات بازی فارغ از سبک و جزئیات مربوطه، باید سینمایی بوده و مشابه آثاری مثل God of War و یا The Last of Us Part II باشند.

تعادل مناسب بین کمیت و کیفیت محتوا از Elden Ring

بازی Elden Ring، فارغ از دستاوردهای متعدد و گسترده‌ای که به دست آورد، استاندارد‌های جدیدی نیز در بخش دنیاسازی و وسعت بازی‌های اکشن نقش‌آفرینی تثبیت کرد. یکی از مهم‌ترین نقاط قوت بازی، محتوای فوق‌العاده‌ی آن بود که با وجود استفاده از باس‌فایت‌ها و موارد تکرار شونده، آن قدر جای گذاری و برنامه‌ریزی این محتوا اصولی و درست صورت گرفته بود که اصلا حس و حال یکنواختی به مخاطب دست نمی‌داد. از طرف دیگر بازی میزبان راز و رمز‌ها و نکات مخفی بسیاری بود که آن‌ها نیز به نوبه‌ی خود کیفیت محتوای بازی را دگرگون ساخته بودند. شاید اگر دنبال عنوانی باشیم که تعادلی مناسب بین کمیت و کیفیت محتوا برقرار کرده است، Elden Ring بهترین مثال ممکن باشد.

خلاقیت، خلاقیت و خلاقیت

به عنوان بخش پایانی، باید به این نکته اشاره کنم که عنصر خلاقیت و نوآوری، قطعا باید در چنین عنوان کمال گرایانه‌ای حضور چشمگیر و پررنگ داشته باشد. چه در قالب المان‌ها و مکانیزم‌های جدید و چه در قالب موارد نوآورانه در بحث روایت، طراحی یا دنیاسازی.

به نظر شما، بازی ایده‌آل جهان آزاد مد نظر چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟

source

توسط funkhabari.ir