طی این مقاله به برخی از آثار گذشتهی کمپانی یوبیسافت خواهیم پرداخت که به کلی توسط بسیاری از گیمرها به فراموشی سپرده شدهاند.
زمانی که نام یوبیسافت در محافل مختلف گیمینگ به میان میآید اذهان همگان به سرعت به سمت نامهای بزرگ و شناخته شدهای همچون Assassin’s Creed، Splinter Cell، Rainbow Six و آثار مطرح و شناخته شدهی این کمپانی میرود که البته حق هم دارند. این آثار آنقدر در طول سالیان رشد کرده و گروههای گسترده از مخاطبان را تحت تاثیر قرار دادند که هر گیمری به نوعی آنها را به شکلی برجسته در گوشهای از حافظهی خود نگهداری میکنند. با این وجود آثار بسیاری در تاریخچهی یوبیسافت وجود دارند که هرگز نتوانستند به چنین محبوبیتی دست یافته و مطرح شوند.
برخی از این بازیها صرفا آثار تک قسمتی بودند که هرگز ادامه نیافتند و برخی دیگر عضو فرنچایزهای کوچکتر یوبیسافت محسوب میشوند که سالهاست از حافظهی گیمرها حذف شدهاند.
Haze

در گذشته طی مقالهی مروری بر ضعیفترین بازیهای انحصاری پلیاستیشن به عنوان Haze و حواشی حول محور آن پرداختیم. این بازی در واقع پاسخ یوبیسافت به رقبای بزرگ ژانر شوتر اول شخص بود که در آن دوران به شدت روی کنسولهای خانگی در حال پیشرفت و گسترش بودند و در حالی که در ابتدا قرار بود برای تمامی پلتفرمها در دسترس قرار بگیرد در نهایت به صورت انحصاری برای کنسول PS3 عرضه شد و به دلایل مختلفی نتوانست مورد توجه مخاطبان قرار بگیرد و در نهایت یک برچسب یک بازی شوتر اول شخص «متوسط» را از بازیکنان دریافت کرد.
یوبیسافت حتی در نقطهای از زمان از این عنوان به عنوان “Halo Killer” یاد کرد که در آن زمان نه تنها انتظارات را تا حد زیادی از این عنوان بالا برد بلکه به شدت باعث به وجود آمدن صحبتهای مختلف حول محور این بازی شد. اما در هنگام عرضه با مشکلات مختلفی از جمله هوش مصنوعی ضعیف، داستانسرایی نه چندان جذاب و کوتاه، باگها و گلیچهای گرافیکی و… دست و پنجه نرم میکرد؛ این مسئله در حالی است که تا پیش از عرضهی این عنوان با فرنچایزهای Rainbow Six و Far Cry خود به خوبی نشان داده بود که توانایی ارائهی یک تجربهی شوتر اول شخص جذاب را دارد.
به هر صورت Haze در آخر توسط رقبای خودش که قصد «کشتنشان» را داشت چنان دفن شد که اگر آن ادعای جنجالی این بازی در ارتباط با Halo وجود نداشت احتمالا این بازی بیش از حال حاضر از صفحهی روزگار محو میشد.
Red Steel

اما بگذارید دربارهی آثاری صحبت کنیم که بر خلاف Haze آثار جذابی بودند که به نوبهی خود برای بسیاری از بازیکنان روی کنسول Wii خاطرهساز شدند. اولین نسخهی Red Steel یکی از عناوین زمان عرضهی کنسول Wii به شمار میآمد که سعی داشت کمی اکوسیستم این کنسول را متعادل کرده و گیمرها هاردکورتر را نیز به خرید این سیستم ترغیب کند با این وجود به دلیل آشنایی کمی که سازندگان با کنترلهای حرکتی داشتند در نهایت بازی اول با برخی مشکلات در این زمینه به بازار عرضه شد، به عنوان مثال Gamespot مبارزات و شمشیرزنی در این بازی را همچون «مبارزهی دو مرد غارنشین است تا دو سامورایی تعلیم دیده» توصیف کرده است.
بسیاری از منتقدان نظرات متفاوتی را ارائه دادند و کلیت آن نشان میداد در حالی که این بازی قطعا از مشکلات مختلفی رنج میبرد اما ظرفیت و پتانسیل زیادی را نیز در دل این مشکلات جای داده است که منتظر شکوفا شدن و به کارگیری هستند. پس از گذشت حدود چهار سال از عرضهی این عنوان در سال ۲۰۰۶، قسمت دوم آن در سال ۲۰۱۰ مجددا پا به کنسول Wii گذاشت و توانست لقب یکی از برترین و سرگرم کنندهترین آثار این کنسول را به خود اختصاص دهد و کاملا مشخص بود که سازندگان حالا درک بسیار بیشتری از ساز و کار کنترلهای حرکتی پیدا کرده بودند.
رسانهی IGN از گیمپلی این اثر را «عالی و پر انرژی» توصیف و از آن به عنوان یکی از برترین عناوین انحصاری کنسول Wii یاد کرد، GamesRadar نیز به تعریف و تمجید از گیمپلی پرداخت و Eurogamer نیز از طراحی مراحل هیجان انگیز این بازی گفت و تمامی این این موارد در کنار صحبتهایی که از سوی گیمرها به گوش میرسید به خوبی نشان میداد که Red Steel 2 تقریبا در تمام ابعاد خود یک اثر برتر نسبت به قسمت اول محسوب میشود و یوبیسافت توانست تجربهای هیجان انگیز و مملو از اکشن را به مخاطبان این کنسول ارائه دهد.
با این وجود همانطور که احتمالا میدانید درصد گستردهای از کاربران کنسول Wii را گیمرهای نه چندان هاردکور تشکیل میدادند و از همین رو فروش این بازی نتوانست یوبیسافت را راضی کند و با وجود تمام دیدگاههای مثبت حول محور این بازی هرگز قسمتی دیگر زیر پرچم Red Steel توسعه داده نشد.
به نظر من امروزه با گسترش و پیشرفت چشمگیر هدستهای واقعیت مجازی Red Steel میتواند یک اثر فوقالعاده جذاب از سوی یوبیسافت در این قالب باشد چرا که با توجه به ساختار این عناوین واقعیت مجازی میتواند محیطی عالی برای ارتقای آن به سطح جدید باشداما از آن جایی که این کمپانی امروزه در پوشش عناوین بزرگ خودش هم مشکلات مختلفی دارد بعید میدانم هرگز رنگ نسخهای تازه از این فرنچایز را ببینیم.
Peter Jackson’s King Kong

بازی که الان قصد صحبت از آن را داریم عموما توسط افرادی که تجربهاش کردهاند به عنوان یکی از برترین بازیهای اقتباسی از فیلمهای سینمایی یاد میشود که البته امروزه کمتر کسی آن را به یاد میآورد. داستان این بازی در سال ۱۹۳۳ در جریان است و بازی شما را در نقش دو کاراکتر قابل بازی قرار میدهد، یکی از آنها Jack Driscoll فیلمنامه نویس نیویورکی است که در فیلم سال ۲۰۰۵ نیز نقش او توسط Adrien Briody ایفا شد و دیگری نیز خود King Kong است! مراحلی که شما در نقش Jack بازی میکنید به صورت اول شخص به تصویر کشیده میشوند در حالی که مراحل مربوط به King Kong از زاویه دید سوم شخص است.
گیمپلی Jack تا حد زیادی به اسلحهها تکیه میکند و مراحل مربوط به King Kong به شما اجازه میدهند که Skull Island را زیر پا گذاشته و با هیولاهای عظیمالجثه مبارزه کنید و دشمنانتان را به خاک و خون بکشید. همچنین مکانیزمهای متفاوتی از جمله بالا رفتن از سخرهها در اختیار King Kong قرار داشته و همچنین در بخش مبارزات نیز امکانات اختصاصی خود را دارد که باعث میشود این بازی در بخش گیمپلی از تنوع بسیار بالایی برخوردار باشد. یوبیسافت به بهترین شکل در این اثر حس و حال فیلم King Kong را بازسازی کرده است و بخشهایی که شما در خیابانهای نیویورک حرکت میکنید این مسئله به خوبی خودش را نشان میدهد.
نسخههای کنسولی نسل ششمی و هفتمی این اثر توانستند نمرات بسیار مثبتی دریافت کنند که عموما از سکانسهای اکشن و محیط غوطهور کنندهی این بازی یاد میکردند. متاسفانه از آن سال به بعد هرگز شاهد یک دنباله و یا بازگشت این بازی در قالب یک ریمستر و یا حتی ریمیک نبودیم و شاید یکی از دلایل آن مشکلات حق کپی رایت حول محور کاراکتر King Kong است که در حال حاضر در اختیار Warner Bros. Pictures قرار دارد. تنها راهی که امروزه میتوانید این بازی را روی کنسولهای مدرن خود تجربه کنید از طریق قابلیت Backward Compatibility کنسولهای Xbox است.
Tom Clancy’s EndWar

Tom Clancy’s EndWar از آن دسته آثاری است که عموما امروزه زمانی که نامش را به زبان میآوریم برخی تصور میکنند دربارهی یکی از کتابهای تام کلنسی فقید صحبت میکنیم چرا که بعضا اصلا نام این بازی حتی به گوششان نخورده است و این مسئله با توجه به محبوبیت و مقیاس عناوین مختلف یوبیسافت بر پایهی آثار این نویسنده کمی عجیب است اما از طرف دیگر تا حدی منطقی است چرا که اگر لزوما از طرفداران پروپاقرص ژانر RTS نباشید احتمال بالایی وجود دارد که تا به حال نام این بازی را نشنیده باشید چرا که خارج از این جامعه تقریبا هرگز صحبتی از آن به میان میآید.
همانطور که احتمالا متوجه شدید EndWar یک بازی استراتژیک به شمار میآید که در سال ۲۰۰۸ برای کنسولهای نسل هفتمی و PC عرضه شد. جریانات این بازی روایت کنندهی جنگ جهانی سوم زمانی که یک حملهی تروریستی هستهای در عربستان به کلی صادرات نفت خاورمیانه را فلج میکند و همین مسئله باعث میشود قیمت نفت در کشورهای اروپایی و آمریکا به شدت افزایش یابد که در نهایت منجر به تضعیف جوامع غربی و شعلهور شدن آتش جنگ منجر میشود.
ما همچنین شاهد کاراکترهای مشهور بسیاری از دنیای تام کلنسی هستیم که در آثار دیگر یوبیسافت نیز حضور داشتند که از مشهورترین آنها میتوان به Scott Mitchell از گروه Ghost Recon اشاره کرد که در این عنوان نیروهای JSF کشور آمریکا را فرماندهی میکند. همچنین شاهد برخی از اعضای سابق تیم Rainbow نیز در نیروهای EFEC حضور دارند! این بازی نمرات خوبی از منتقدان دریافت کرد و برخی حتی بخش تک نفرهی آن را اعتیاد آور تلقی کردند در طرف دیگر از پلیرهای عناوین RTS نیز صحبتهای متفاوتی به گوش میرسد، برخی به شدت از سیستم مدیریت عمیق این اثر لذت بردند و برخی دیگر آن را بیش از اندازه سخت تلقی کردند.
امروزه همچنان میتوانیم به وضوح محبوبیت ژانر RTS را مشاهده کنیم و همچنین میبینیم که بسیاری از آثار بزرگ این ژانر از جمله عناوین مختلف فرنچایز Age of Empires ریمستر شدهاند و حتی نسخهی تازه دریافت کردند. از طرف دیگر محبوبیت و نام عناوین تام کلنسی یوبیسافت خود میتواند بسیاری را به سمت یک نسخهی تازه از EndWar در این دوران از صنعت گیمینگ ترغیب کند بنابراین شخصا از آن جایی که علاقهی بسیاری به عناوین RTS دارم بسیار علاقهمندم که روزی شاهد عرضهی یک نسخهی تازه و البته پولیش شدهتر از این بازی باشم.
Cold Fear

Cold Fear اثری است که به شخصه طی سالها طی چندین و چند سری از مقالات اختصاصی ژانر وحشتم از آن یاد کردم و حقیقتا احترام بسیار زیادی برای این اثر قائل هستم. تنها با یک نگاه سطحی به این بازی میتوانید الگوبرداریهای گستردهی آن از Resident Evil را به آسانی مشاهده کنید اما باید بدانید که در کنار این الهامات مستقیم، درصد زیادی از خلاقیت تیم سازنده نیز در تبدیل شدن این اثر به یک تجربهی وحشت بقای ارزشمند تاثیر به سزایی داشته است و شخصا از آن به عنوان یکی از الماسهای پنهان این ژانر یاد میکنم.
داستان بازی یک سرباز سابق نیروی ویژه آمریکا به نام Tom Hansen را دنبال میکند که در حال حاضر به عنوان یکی از نیروهای گارد ساحلی روی کشتی Ravenswood فعالیت میکند. پس از سلاخی شدن یک تیم نیروی دریایی Navy Seals اعزام شده برای بررسی یک قایق ماهیگیری روسی مامور CIA ناظر این ماموریت به تمامی کشتیهای دولتی اطراف آن منطقه دستور میدهد که این قایق را مورد بررسی قرار دهند و از قضا کشتی Ravenswood نزدیکترین کشتی به آن مختصات است. پس از ورود Tom و دیگر خدمه به این قایق طولی نمیکشد که همگی به غیر از Tom کشته میشوند و حالا او باید به تنهایی منشا این اتفاقات را پیدا کند.
بازی ایدهی مشخصی دارد و به خوبی آن ایده را پیادهسازی میکند و به عنوان اولین عملکرد یوبیسافت در خلق یک اثر وحشت بقا بسیار عالی جلوه میکرد و حقیقتا همچنان نیز میکند. متاسفانه از آن جایی که این بازی تنها چند ماه پس از RE4 عرضه شد به شدت زیر سایهی آن قرار گرفت و همین مسئله باعث شد آن طور که به راستی لایقش بود دیده نشود اما دائما با گذشت زمان و تجربهی آن توسط افراد بیشتر امروزه این اثر به عنوان یکی از آثار آندرریتد و همانطور که گفتم یکی از الماسهای این ژانر در بین طرفداران هاردکور و قدیمی وحشت بقا محسوب میشود.
حقیقتا آنقدر وضع یوبیسافت در چند سال اخیر نابهسامان بوده است که حتی فکر کردن به اینکه ممکن است به نوعی این اثر را بازگردانند خندهدار است اما شخصا پس از تجربهی بازسازی Dead Space احساس میکنم یک چنین بازسازی میتواند به شدت Cold Fear را جذاب کند اما شما این مسئله را صرفا رویا پردازی یک عاشق ژانر وحشت در نظر بگیرید.
I AM ALIVE

میتوانم شرط ببندم که بسیاری از شما تا به این لحظه اصلا از وجود چنین بازی خبر نداشتید و البته تقصیر شما هم نیست، I Am Alive اثری بود که یوبیسافت برخلاف آثار بزرگش آن چنان وقت و سرمایه خرج تبلیغات گسترده برای آن نکرده و حقیقتا تا چند سال پیش من هم از وجود این بازی اطلاع نداشتم. این اثر در واقع یک بازی اکشن ماجراجویی آخرالزمانی بر پایهی المانهای بقا است اما یک تفاوت عمدهی آن با بسیاری از عناوین مشابه آن است که داستانی کاملا اورجینال روایت کرده و از هیچگونه هیولا، زامبی و یا ویروسی بهره نمیبرد.
این بازی داستان دنیایی را روایت میکند که پس از یک واقعهی سهمگین که از آن با عنوان “The Event” یاد میشود حدود ۹۰% جمعیت دنیا نابود شده و شهرها به خرابههایی عظیم بدل شدهاند و غبارهای سمی همچون پوششی شهرها را فرا گرفتهاند. شما در نقش پروتاگونیستی بینام قرار میگیرید که در ابتدای بازی به شهر محل زندگیاش Haventon بازمیگردد تا دختر و همسرش را که برای آخرین بار پیش از واقعهی عظیم دیده است را پیدا کند اما آپارتمان محل زندگیاش را خالی مییابد.
زمانی که در حال خروج از آپارتمانش است دختر بچهای را میبیند که در ابتدا تصور میکند دخترش است اما متوجه میشود دخترکی است که به دنبال مادرش میگردد و حالا پروتاگونیست داستان ما سعی میکند به دخترک در راستای یافتن مادرش کمک کند. داستان بازی تا حد زیادی عمیقتر از توضیح مختصری است که من ارائه دادم و ابعاد احساسی مختلفی را در خود جای داده است.
جالب است بدانید این بازی حدودا یک سال پیش از The Last of Us عرضه شده است اما از لحاظ روایی شباهتهایی بین این دو اثر دیده میشود. گیمپلی بازی نیز با وجود آن که ابعاد اکشن را در خود جای داده و از سیستم مبارزات کارآمدی برخوردار است اما تمرکز بسیاری بر بالا رفتن از سازهها دارد به طوری که ما شاهد بخشهای مختلفی هستیم که باید از ساختمانها و یا سازهها بالا برویم و در همین راستا یک سیستم Stamina نیز در این بازی تعبیه شده است که به طور مستقیم این بخش از بازی را تحت سلطهی خود قرار میدهد.
هوش مصنوعی این بازی نیز یکی از ابعاد تحسین برانگیز آن است، شما در این دنیای آخرالزمانی با گروههایی مواجه خواهید شد که تنها هدفشان کشتن شما و به دست آوردن مهمات است در همین راستا بازی انعطافپذیری مناسبی را جهت مقابله با چنین دشمنانی در ساختار خود تعبیه کرده است که به پلیر اجازه میدهد از استراتژیهای مختلف برای این کار بهره ببرد.
شما اسلحههای سرد و گرم مختلفی در اختیار دارید بنابراین امکان مبارزهی مستقیم در اختیار شما است اما اگر مهمات کافی نداشته باشید چطور؟ این بازی به پلیر اجازه میدهد بلوف بزند! به طوری که اگر روی دشمنان نشانهگیری کند برخی از آنها تسلیم میشوند اما در صورت طولانی شدن این مسئله آنها متوجه بلوف او شده و شروع به حمله میکنند. گاهی اوقات کشتن رهبر یک گروه باعث تسلیم شدن آنها میشود در حالی که اگر یک فرد متفرقه و رده پایین گروه را بکشید رهبر گروه به شکل تهاجمیتری به سمت شما حمله میکند.
امروزه اگر به سراغ تریلر گیمپلی این بازی بروید میبینید که بسیاری از پلیرها حتی پس از گذشت دوازده سال با خاطرات خوش از این بازی یاد کرده و بعضا آن را بسیار آندرریتد میدانند. البته جالب است بدانید به طور کلی نسخهی Xbox 360 این عنوان توانست برخی نمرات قابل توجه از منتقدان دریافت کند به عنوان مثال Game Informer به این بازی نمرهی ۸.۵ را داده و پس از تمجید از سیستم مبارزات، فضاسازی و مکانیزمهای صخرهنوردی، منتقد از آن به عنوان یکی از به یادماندنیترین بازیهای سبک بقا یاد کرده است!
به طور کلی I Am Alive بخش عجیبی از تاریخچه یوبیسافت است، نقطهای که بسیاری بدون آن که خودشان متوجه شوند از آن گذر کردند و در این بین این اثر نیز برای همیشه در تاریخ گم شد.
سخن پایانی
و در نهایت به پایان یک مقالهی دیگر مملو از بازیهایی از تاریخ یوبیسافت میرسیم که عموما یا در ذهن مخاطبان کم رنگ هستند و یا برای برخی به کلی بیگانه جلوه میکنند. در بین این آثار، تجربههایی وجود دارند که از لحاظ کیفی در سطح خوبی هستند و حتی در دوران خود مورد توجه همان جامعهی محدود مخاطبانشان قرار گرفتند.
دلایل مختلفی در دیده نشدن این آثار نقش داشتهاند، از عرضه در کنار آثار بسیار بزرگ و یا پلتفرم مقصد انحصاری گرفته تا تبلیغات بسیار محدود اما با این وجود به نظر من برخی از این آثار امروزه همچنان تجربههای جذابی ارائه میدهند که اگر مخاطب و جویای آنها باشید میتوانند شما را ساعتها سرگرم کنند.
اما دوست دارم بدانم شما با کدامیک از این آثار خاطره دارید و آن را تجربه کردید؟ آیا به نظرتان آن اثر به اندازهای که لایقش بود مورد توجه قرار گرفت و یا از آن به عنوان یک اثر آندرریتد یاد میکنید؟
source