برخی از خطوط داستانی به معرض نمایش گذاشته شده در مجموعه تلویزیونی Game of Thrones بسیار ناامید کننده بوده تا حدی که انتقادات شدید طرفدارانش را در پی داشته است.
آثار معدودی در تاریخ مدیوم تلویزیون به اندازه سریال Game of Thrones (بازی تاج و تخت) از فراز و فرود در هنگام پخش خود برخوردار بودهاند. اقتباس تلویزیونی جاهطلبانه و انقلابی از رمانهای نغمه آتش و یخ نوشته جرج آر. آر. مارتین که توجه مخاطبین تلویزیونی در دهه ۲۰۱۰ میلادی را تمام و کمال به خود اختصاص داد و در نهایت با پایانبندی فاجعه آمیز، یکی از ناامید کنندهترین فصلهای پایانی تاریخ سریالهای تلویزیونی را بر جای گذاشت.
دلایل متعددی وجود دارد که سریال تحسین شده و زیبایی همچون Game of Thrones به چنین پایانبندی فاجعه آمیزی منتهی شود که مهمترین آن مربوط به خطوط داستانی مختلفی میشود که ساخته شبکه HBO در به انجام رساندن آنها اصطلاحاً لنگ زده است. خطوط داستانی حول محور وقایع و شخصیتهای مهمی که با فاصله گرفتن از منبع، به یک تراژدی غمناک ختم شد که موج خشم طرفداران جرج مارتین را در پی داشته است.
به همین منظور نیز در این مقاله به سراغ ۱۰ خط داستانی جنجالی سریال Game of Thrones رفتهایم که در نهایت به یک ناامیدی کامل و فاجعهبار ختم شدهاند.
یورون گریجوی و جزایر آهن
زمانی که سر و کله یورون گریجوی در فصل ششم با کشتن برادرش پیدا شد، همگان تصور میکردند که او قرار است تا رمزی بولتون جدیدی باشد که عالم و آدم را به کام مرگ بکشاند.
در کتاب او یک دزد دریایی کاریزماتیک، خطرناک، باهوش و غیرقابل اعتماد بود که برای تحقق خواستههایش حاضر به فدا کردن هر کسی میباشد. با این حال در سریال اقتباسی با یورون عجیب و غریبی طرف هستیم که از یک سو وعده تسخیر دنیا را به مردمانش داده و در سوی دیگر ماجرا عین آب خوردن به متحد سرسی لنیستر تبدیل میشود تا در فصلهای هفتم و هشتم نه تنها وقایعی احمقانه و کلشهای را رقم بزند، بلکه به کل سریال Game of Thrones بیخیال کلیت جزایر آهن شده و تمام تمرکز خود را معطوف به یورون گریجویی میکند که حتی به گرد پای رمزی بولتون هم نمیتواند برسد؛ بماند که شیوه مرگ او یکی از بدترین اتفاقات این سریال نیز به شمار میرود.
کلاغ سه چشم
از زمانی که برن استارک توسط جیمی لنیستر از برج سقوط کرد و فلج گشت، مقوله کلاغ سه چشم به مسئله مهم و کلیدی در سریال Game of Thrones تبدیل شد تا حدی که از آن به عنوان کلید پیروزی در برابر وایت واکرها یاد میشد.
پس از آن که برن استارک و همراهانش با هزار مکافات موفق به پیدا کردن مکان کلاغ سه چشم میشوند، ما نه تنها هیچ آموزش درست و حسابی از سوی وی نمیبینیم تا حدی که شخصیت برن برای ۱ فصل کامل از سریال محو میشود، بلکه سکانسهای آنها نیز بسیار بیربط و کلیشهای جلوه میکند تا حدی که بود و نبودش هیچ اهمیتی در کلیت داستان ندارد. این مسئله زمانی بدتر میشود که او به جسم برن ورود کرده و وارد قلعه وینترفل میشود تا مثلاً مهره اصلی در برابر شاه شب باشد. با این حال تنها چیزی که ما میبینیم، یک ربات مسخره و کلیشهای است که تنها کلمات قلمبه و سلمبه بر زبان آورده و در حالی که اطرافیانش یکی پس از دیگری توسط شاه شب و وایت واکرها کشته میشوند، او با خیال آسوده مشغول کنترل کلاغها بوده و عملاً هیچ کار مفیدی در تمام طول سریال Game of Thrones انجام نمیدهد.
سوزاندن شیرین
فرزند پادشاه استنیش براتیون و ملکه سلیسه به نام شیرین یکی از شخصیتهای دوست داشتنی سریال Game of Thrones محسوب میشود که متاسفانه اکثر اوقات از زندگی خود را در تنهایی و انزوا سپری کرده است.
این دختر معصوم و پاک سرنوشت تاریک و غیرقابل قبولی را پشت سر گذاشته است؛ جایی که در فصل پنجم ملیساندره ادعا میکند که استنیس باید فرزند خود را در آتش زنده زنده بسوزاند تا بتواند به پیروزی در نبردهای پیش رو دست پیدا کند. عملی احمقانه و عجیب و غریب که حتی خود شخص استنیس نیز مایل به انجام آن نبوده و با توجه به عشقی که نسبت به شیرین داشته، تماشای چنین حرکتی از سوی وی برای هر بینندهای عذابآور جلوه مینماید. تصمیمی که در نهایت سبب میشود تا ارتش عظیمش نیز پا پس کشیده و او را در نبرد با رمزی بولتون تنها میگذارند.
آموزش آریا استارک
پس از اعدام وحشیانه ادارک استارک، کوچکترین فرزند وی یعنی آریا ماجراجویی غیرمنتظرهای را آغاز میکند که شخصیت وی را تمام و کمال تحت تاثیر قرار خواهد داد.
دختربچه دوست داشتنی و معصومی که در مواجه با زشتیهای سرزمین وستروس، به مرور انسانیت خود را از دست داده تا این که در نهایت چارهای جز پیوستن به محفل سیاه و سفید نمیبیند؛ جایی که به یک قاتل بیحم تبدیل میشود. مشکل خط داستانی وی زمانی پدیدار میشود که علیرغم محکوم کردن اصول این محفل اما راه و روش آنها در پیش گرفته و به طرز عجیبی به گونهای رفتار میکند که گویی از بدو تولد یک قاتل زاده شده است. با این حال در فصل هفتم و هشتم ویژگیهای قاتلانه وی به یکباره فروکش کرده و به جزو موارد معدود، هیچ رویکردی قابل توجهی از سوی آریا استارک مشاهده نمیکنیم تا این که به صورت لحظهای سر و کلهاش پیدا شده و شاه شب را از بین میبرد. آریا استارک قهرمان ناخواستنی قسمت سوم از فصل هشتمی میباشد که به کلیشهایترین حالت ممکن قدرتهایش را به معرض نمایش میگذارد.
جیمی لنیستر
یکی از مهمترین جنبههای مجموعه تلویزیونی Game of Thrones مربوط به رابطه عاشقانه میان جیمی لنیستر و سرسی میشود که اساساً منجر به وقایعی مرگبار و تاثیرگذار در سرزمین وستروس شده است.
جیمی لنیستر شخصیتی مغرور و یک دنده محسوب میشود که با آغاز جنگ ۵ پادشاه و از دست دادن یکی از دستان خود، شخصیتپردازی وی متحول شد و نه تنها به قهرمانی دوست داشتنی تبدیل گشت، بلکه حتی در فصل هشتم به جبهه آدمهای خوب داستان ملحق شد تا بتواند در برابر آخرالزمان شاه شب ایستادگی نماید. با این حال خط داستانی جیمی لنیستر زمانی جلوه ناامید کنندهای به خود میگیرد که پس از پایان شب طولانی، تمام پلهای پشت سر خود را خراب کرده و به طرزی کلیشهای باری دیگر به پیش سرسی بازگشته که به مرگ تراژیکش منجر میشود. پایانبندی داستان او توهین به کسانی بود که طرفدار آرک رستگاری جیمی لنیستر شده بودند.
سقوط لیتلفینگر
با قاطعیت هر چه تمام میتوان گفت که پیتر بیلیش/لیتلفینگر یکی از باهوشترین و مرگبارترین آنتاگونیستهای سریال Game of Thrones به شمار میرود که با زیرکی تمام، منجر به در افتادن خاندانهای سرزمین وستروس شده است.
بیرحمی و جاهطلبی وی به حدی دیوانهوار به تصویر کشیده شده که برای تحقق خواستههایش حاضر به نابودی همه کس و همه چیز بر سر راهش بوده است. مردی که با وجود شخصیت پردازی بینقص در فصلهای ابتدایی، به یک باره در فصل هفتم ضریب هوشیاش به زیر صفر کشیده شد و توسط احمقترین شخصیت سریال یعنی سانسا به دام افتاد! اتفاقی که از زمینهچینی برای آن گرفته تا نقطه کلیدی یعنی اعدامش به دست آریا، به حدی مبتذل و کلیشهای رقم خورده که باور چنین پروسهای برای خوانندگان کتاب دست کمی از توهین ندارد! گویی که نویسندگان خواستار حذف هر چه زودتر وی از داستان بوده و عملاً شعور مخاطب کمترین ارزشی برای آنها نداشته است.
جنون دنریس تارگرین
چه طرفدار دنریس تارگرین باشید یا که خیر، نمیتوانید شخصیتپردازی جذاب او در ۶ فصل ابتدایی را نادیده بگیرید. شاهزادهای که پس از پشت سر گذاشتن حقارتها و سختیها توانست تا بر روی پاهای خود ایستاده و همراه با اژدهایان و ارتشی عظیم، راهی وستروس شده تا تخت سلطنت را از عاملین مرگ پدرش باز پس بگیرد.
با این حال از آغاز فصل هفتم، نه تنها شخصیت عادل و مهربان وی رفته رفته به ظلم و تباهی کشیده میشود، بلکه تصمیماتش نیز احمقانه جلوه کرده تا حدی که منجر به مرگ بسیاری از متحدانش میگردد. نقطه اوج تباهی دنریس تارگرین به زمان حمله کینگزلندینگ مربوط میشود که عملاً جنون تمام و کمالی از وی را مشاهده میکنیم که به مانند پدرش (که تمام عمر از دیوانگیهای وی فراری بود) شهر پادشاهی را به نابودی کشانده و هر چیزی که بر سر راهش باشد را به خاکستر تبدیل میکند. در نهایت نیز گویی که رایش جدیدی به پا خواسته باشد، حال و هوای دیکتاتوری به خود گرفته و دست به اعدام و تهدیداتی میزند که برای جان استو چارهای جز کشتن وی باقی نمیگذارد!
سرزمین دورن
سرزمین دورن به جنوبیترین بخش از ۷ پادشاهی گفته میشود که به عنوان یکی از دیدنیترین مکانهای حماسه جرج مارتین توصیف شده است.
سرزمینی با مردمانی تسلیم ناپذیر که به عنوان تنها پادشاهی شناخته میشوند که در برابر حمله تارگرینها ایستادگی کرده و آتش اژدهایانشان را مهار نمودهاند. جایی که پس از حضور پراستقبال اوبرین مارتل، به یکی از قطبهای سریال Game of Thrones تبدیل شد که مخاطبین خواستار آشنایی بیشتر با مردم و فرهنگش شده بودند. رویکردی که متاسفانه برعکس آن به وقوع پیوست و نه تنها دورن به یکی از بدترین خطوط داستانی این مجموعه تبدیل شد، بلکه شخصیتهای مرتبط با آن نیز یکی پس از دیگری به حاشیه رانده شده تا حدی که از سرنوشت بسیاری از آنها بیاطلاع میمانیم. همچنین نباید فراموش کرد که فرزندان اوبرین مارتل که در کتابها جسور و غیرقابل توقف توصیف شدهاند نیز در سریال اقتباسی به دخترانی غیرقابل تحمل و مسخره تبدیل شده که که حتی معدود سکانسهای مرتبط با آنها نیز جلوهای مشمئز کننده پیدا کرده است.
شاهزاده وعده داده شده
دنیای سریال Game of Thrones مملو از افسانهها، خرافات و المانهای فانتزی و جادویی میباشد که موجب گشته تا خطوط داستانی جذاب و غیرقابل پیشبینی را شاهد باشیم.
یکی از این دست موارد به مسائلی همچون شخصیت ملیساندره، خدای نور و آتش و در نهایت شاهزاده وعده داده شده مربوط میگردد که با شمشیر لایتبرینگر ظهور کرده و رهبری نبرد میان زندهها و مردهها را بر علیه شاه شب بر عهده میگیرد. شاهزادهای که با توجه به عدم جنسیتپذیری کلمهاش در زبان والریایی، به شخصیتهای مختلفی نظیر استنیس، دنریس و در نهایت جان اسنو نسبت داده شده است. پیشگویی جذابی که در فصل هشتم تمام و کمال نادیده گرفته شد و نه تنها در طی نبرد با وایت واکرها خبری از چنین فرد وعده داده شدهای نبود، بلکه در نهایت شاه شب توسط آریا استارکی کشته میشود که انتظارات مخاطبین را به ورطه نابودی میکشاند. در حالی که همگان تصور رویارویی حماسی جان اسنو و شاه شب را داشتند و او را شاهزاده وعده داده شده در نظر گرفته بودند، نویسندگان سریال دست به تصمیم احمقانهای زدند که کلیت افسانه سرایی Game of Thrones را تحتالشعاع قرار داده است.
وایت واکرها
در نهایت میرسیم به ناامید کنندهترین و فاجعه بارترین خط داستانی سریال Game of Thrones که به پاشنه آشیل فصل هشتم تبدیل گشت و خشم طرفدارانش را در پی داشت.
در حالی که از قسمت آغازین این مجموعه تلویزیونی با اثری طرف شدیم که بر محور سیاست جریان داشت اما با بروز نشانههای مستقیم و غیرمستقیم میدانستیم که دیر یا زود کلیت این مجموعه به سمت نبرد خیر و شر و آخرالزمانی انسانها با موجوداتی به نام وایت واکرها تمایل پیدا خواهد کرد. وایت واکرهایی که به رهبری شاه شب از شمالیترین نقطه سرزمین وستروس به پا خواسته و هر موجود زنده بر سر راهشان را به بخشی از ارتش غیرقابل شمارششان تبدیل میکردند؛ تهدیدی آخرالزمانی به شمار رفته که رد شدن از دیوار به معنی آغاز زمستانی سخت و شبی طولانی خواهد بود. با این حال نبرد خیر و شر وعده داده شد در تمام طول ۸ فصل، به قسمت سوم ناامید کننده و زودگذرایی ختم شد که عملاً با کمترین تلفات ممکن به پایان رسید و گویی که آب از آب تکان نخورده است! شاهکار نویسندگی Game of Thrones را بابت هر چیزی که ببخشیم، کمکاری و حماقتشان نسبت به نمایش تهدید وایت واکرها را قطعاً نمیتوانیم فراموش کنیم؛ پتانسیل بر باد رفتهای که میتوانست به سلسله وقایع تاریک و حماسی به یاد ماندنی در تاریخ مدیوم تلویزیون ختم گردد.
به نظر شما دلیل نمایش چنین خطوط داستانی ناامید کنندهای چه میتواند باشد؟ آیا مسائل ناامید کننده و فاجعه بار دیگری در رقم خوردن فصل هشتم دخیل بوده است؟ نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
منبع: کولایدر
source