مادام وب را میشناسید. فیلمی با سلبریتیهای بسیار معروف که هر کدام به تنهایی در فضاهای مجازی بیست، سی میلیون دنبالکننده و یا شاید بشود گفت مرید دارند.
مشکل همینجا است. Madame Web دست به دامن سلبریتیها شده تا بفروشد و این درحالی است که سینما محل خلق هنر است. برای خلق هنر نیز نیازمند اجزای هنر یعنی بازیگر هستیم و این دوستان هیچ یک بازیگر نیستند. آن بیست میلیون دنبالکننده را نیز مدیون چیز دیگری هستند. خلاصه اینکه Madame Web دست به دامن مشتی سلبریتی کم فهم از دنیای هنر شده و در با ادبانهترین حالت ممکن یک فیلم افتضاح است.
دنیای کمیک آمریکا، بازار خوبی است. داستانهایش نیز کم و بیش خوب هستند. ورود آنها به سینما حداقل با مرد عنکبوتیهای توبی مگوایر، چیز خوبی بود. مارول درحال تحول عظیمی در دنیای قهرمان پرورِ سینمای آمریکا بود و سینمای این کشور در حال عبور از راکی و رامبو به مرد عنکبوتی و سوپرمن بود. این انتقال قدرت نیز به خوبی انجام شد و تا سال ۲۰۰۸ (بتمن نولان) آثار بسیار خوبی روی پرده رفت و حتی میشد از انتقامجویان ۲۰۱۲ دفاع کرد. اما وقتی که گیشه سود خوبی به دوستان کاپیتالیسم داد، آنها شروع به ساختن هر شخصیتی در دنیای این کمیک کرده و چشم خود را بر روی کیفیت بستند. از طرفی پرده سبز رشد کرده و این دو با کمک یکدیگر سینما را به قهقرا بردند. البته سقوط مارول و دنیای کمیک به دست هیچکس جز خود دوستان نبود. از فیلم جدید کاپیتان مارول گرفته تا همین Madame Web باعث شد تا نظام سلطه ابر قهرمانی بر سینما، از درون خودشان فرو بریزد. Madame Web نمره ۳.۷ را گرفته و فروش آن همین کفاف دخل و خرج را بدهد. اینها یعنی چه؟ اینها ناقوس سقوط است. مردم آگاه شدهاند. یا شاید بشود گفت خسته شدهاند. خسته از تماشای سناریوهای تکراری با مشتی غیر بازیگر و مدل. خسته از پول دادن برای تماشای همان مزخرف قبلی. منِ منتقد و یا منِ مخاطب خشنودم. البته نه از سقوط مارول و دی سی و… بلکه از سقوط فرهنگ ابتذال فیلمهای ابر قهرمانی. دیگر مثل قبل قرار نیست چهره زیبای داکوتا جانسون، سیدنی سوئینی و… یک اثر را نجات دهد. Madame Web دست به دامن کسانی شده است که خود آنها در خطر سقوط به زبالهدان تاریخ هنر هستند.
فکر کنم در رابطه با پیرامون فیلم توضیحات کافی را ارائه کرده باشم. حال بهتر است به خود فیلم Madame Web برسیم. نقد اصلی را از کارگردانی آغاز میکنم. بنده در عمر خود به این اندازه در یک فیلم پُر سر و صدا، هیچ کارگردانی به افتضاحی خانم اس. جی. کلارکسون ندیدهام. باور کنید او اصلا دوربین نمیفهمد. حال اینکه چرا یک زن برای کارگردانی این فیلم انتخاب شده معلوم است اما حداقل میشد زنی را آورد که کارگردانی بلد باشد. نمونهاش خانم گرتا گرویگ (کارگردان باربی) که قبل از افتادن در دام فمنیستنماها کارگردان خوبی بوده و حتی فیلمهای قابل دفاعی نیز داشت. به هر حال کارگردان Madame Web افتضاح است. در صحنههای تنشزا دوربین را آنقدر کات میزند که آدم سرگیجه میگیرد. خط فرضی را پشت سرهم شکسته و حتی در گرفتن سادهترین نماها نیز لنگ است. البته کارگردان این فیلم به دور از بحث دوربین نیز همچنان بد است. چون کل Madame Web زیر نظر او ساخته شده و حتی فیلمنامه را نیز او نوشته (با همکاری چند بیسواد یگر). پس در مرحله اول چنین میشود گفت که Madame Web در مهمترین بخش یعنی کارگردانی شکست میخورد و شکست او در همان نیم پرده اول آشکار میشود.
آغاز فیلم با داکوتا جانسون و همکارش در قالب اورژانس است. داکوتا جانسون به قدری بد است که به هیچ یک از اتفاقات مهم فیلم واکنش نشان نمیدهد. در خطر تصادف با یک نوجوان است اما مواجه چهره او چیزی به ما نشان نمیدهد. اورژانس بودن او نیز ساخته نشده. اصلا برای من مخاطب قابل قبول نیست که او این شغل را داشته باشد. همکارش و خواهر آن همکار نیز اضافه هستند.
دیگر بازیگران نیز بدتر از داکوتا جانسون هستند. بدتر از همه سیدنی سوئینی است که باورش شده بازیگر است و همین اوضاع را بدتر کرده است. بر فرض مثال آن دختر سیاهپوست بازیگر نیست و حتی تلاش هم نمیکند. دیگر دختر مکزیکی نیز خواننده است و مناسب آن نقش نیست. او نیز تلاش نمیکند که خوب باشد. اما خانم سیدنی تلاش میکند که بازیگر باشد و همین اوضاع را بهم میزند. تلاش او برای بازی خوب مثل تلاش رضا گلزار برای گریه کردن است؛ نمیشود که نمیشود. میمکها افتضاح است. به زور گریم تینجر شده و اصلا نوجوانی در او دیده نمیشود. کاراکترش از همه بدتر است. گاهی خجالتی است و یک دقیقه دیگر روی میز میرقصد. هیچ یک از چفت و بندهای Madame Web بایکدیگر نمیخوانند. فیلمنامه پاره پاره است و همین باعث شد تا اتفاقات با یکدیگر همخوانی نداشته باشند.
مهمترین اتفاق فیلم نیز در نقطه عطف اول داستان به وقوع میپیوندد. داکوتا جانسون به درون آب افتاده و در آنجا اتفاقاتی برای وی میافتد که نه من فهمیدم آن چه بود و نه حتی سازندگان. این درحالی است که شرح این واقعه که قرار است دنیای کاراکتر را دگرگون کند، لازمه شرح جز به جز بوده و باید با ظرافت بسیاری آن را ساخت. اما کارگردان محترم چیز سورئال عجیبی ساخته است. معلوم نیست چه بلایی سر داکوتا آمد. چیزی شبیه به رسیدن بصیرت و آگاهی و پیامبر شدن بود تا مادام وب شدن. این حفره بزرگ نیز تا پایان داستان میماند. چون این صحنه به درستی ساخته نمیشود، بقیه اتفاقات نیز لنگ میمانند. نمونهاش کاراکتر مادام وب است. حال این شخصیت در کمیک همین بوده یا فیلم چنین کرده برای من مهم نیست. برای من مهم لازمه تشریح این اتفاق جادویی در دنیای رئالیسم است تا من بتوانم فرم این اتفاق را بفهمم. سوال من این است چرا مادام وب سی سال صبر کرد و ناگهان چنین شد؟ مگر از کودکی این نیش عنکبوت را با خود حمل نمیکرد؟ مسئله زمان چه بود؟ واقعا مسئله زمان در Madame Web به قدری مضحک است که هیچ آدم عاقلی با عقل سلیم این را نمیساخت. دقت کنید که مادام وب زمان را فراتر از حرکت خطی آن فهمیده و میتواند چیزها را قبل از وقوع و حتی در گذشته ببیند. وقتی که مادام وب متعجب ( که تعجب چهره نیز بد است) دلیل را جویا میشود به او چنین پاسخ داده میشود که ما عنکبوتیها حس ششم قوی داریم!!!! یعنی واقعا سازندگان معنی حس ششم را نمیدانند؟ حس ششم چه ربطی به سفر در زمان و ملاقات با مادر در سی سال گذشته دارد؟ این اتفاق به قدری مضحک است که اگر توهین مستقیم به من مخاطب میکردند بهتر از آن میبود.
یکی دیگر از شکستهای دنیای مارول متوجه همین حد و مرز نداشتن قهرمانهاست. قبلها ما مرد عنکبوتی را دیده بودیم که توسط عنکبوت نیش زده میشد و این قدرت را به دست میآورد که مثل عنکبوت تار تولید کرده و از در و دیوار بالا برود. قدرت هالک مشخص است، قدرت ثور مشخص است، قدرت بتمن نیز مشخص است. اما در آثار جدید سینمای ابر قهرمانی حتی قدرتها نیز چارچوب معین ندارند. عنکبوت چه ربطی به حضور یک شی در چندین زمان دارد؟ چه ربطی به قدرت ذهنی و سفر به گذشته دارد؟ اصلا قدرت مادام وب در چیست؟ زن عنکبوتی است؟ هیچ یک از اینها ساخته نمیشود. مخاطب هم نمیتواند با چیزی همراه شود که آن را نمیشناسند. اصلا سینما همین شناخت و همراه شدن است. در Madame Web نه میشناسیم و نه همراه میشویم.
در پایان میشود گفت که فیلم Madame Web یک شکست دیگر برای فیلمهای مبتذل امروزی است. کارگردانی بد است، بازیگر بدتر است و فیلمنامه بدتر از بدتر. پرده سبز حتی بدتر از ۱۰ سال پیش است و موسیقی که زمانی روح فیلمهای ابر قهرمانی بود، به کلی از اثر حذف شده است. Madame Web پُر از صحنههای اضافی و در بهترین حالت پُر از صحنههای تکراری است که مخاطب را خسته میکنند. داکوتا جانسون، سیدنی و بقیه دوستان که در Madame Web حضور دارند، در کلامی ساده فقط چهره هستند و شاید بشود در فیلمهای عاشقانه آبکی از آنها استفاده کرد اما حضور آنها در یک اثر جدی که مثلا مرگ و تراژدی به همراه دارد نه اینکه ما را به کاتارسیس نمیرساند بلکه ضعف آنها در بازیگری را بیشتر از قبل و به شکلی به شدت عریان نشان میدهد. Madame Web ما قبل بد است.
source