فیلم Argylle یکی از جدیدترین آثار سینمای هالیوود است که در سال ۲۰۲۱ اعلام شد این فیلم در یک مجموعه سهگانه ساخته خواهد شد.
قسمت اول این مجموعه امسال روی پرده رفت و با توجه به بودجه ۲۰۰ میلیون دلاری خود، تنها توانست ۷۷ میلیون دلار فروخته و تمامی وبسایتهای معتبر نیز به آن نمره پایین دادند. عمدهترین مشکل Argylle اکشن بیش از حد آبکی آن است که تنها در سینمای هندوستان میشد چنین چیزی یافت. Argylle برخلاف ادعایش نه سرگرمکننده است، نه کمدی و نه اکشن. Argylle دو ساعت و بیست دقیقه وقت تلف کنی است که حتی کوچکترین نیاز عامترین مخاطبینش را نیز برآورده نمیکند.
چیزی که بیش از همه توجه مخاطب را به خود جلب میکند تیم بازیگری Argylle است. سلطان برایان کرانستون، برایس دالاس هاوارد، هنری کویل و سم راکول از بازیگران این اثر بوده و باید گفت که تیم بازیگری خیلی هم قوی است. اما کارگردان محترم یعنی آقای متیو وان هیچ استفادهای از این بازیگران نکرده و باعث شده تا حتی برایان کرانستون عزیز نیز نقد شود. حضور این تیم بازیگری در Argylle تنها به دلیل فروش بوده وگرنه دوا لیپا در موزیک ویدیوهای خودش نیز اضافه است چه برسد به یک فیلم سینمایی. خیلی کوتاه درباره همین دوا لیپا نیز یک چیز را بگویم. او در پوستر و تیزر این فیلم حضور پُر رنگ داشته و حتی خود بنده فکر میکردم که او جزو بازیگران اصلی Argylle است. اما او تنها چند دقیقه در این اثر حضور داشته و این حضور تنها با اهداف تبلیغاتی بوده که آن هم کمکی نکرد و فیلم در اصلیترین و غیرهنریترین هدف خود یعنی فروش نیز ناکام ماند. مسئله بعدی که توجه بنده را در همان شروع فیلم به خود جلب کرد؛ پرده سبز آن بود. دوا لیپا در یک اکشن ضعیف سوار موتور شده و با سرعت زیاد به سمت پایین شهر حرکت کرد. در این صحنه پرده سبز به قدری ضعیف بود که معلوم میشد هیچ زحمتی برای آن کشیده نشده و این درحالی است که پرده سبز هالیوود خیلی هم پیشرفته است. این موضوع مشخص میکند که Argylle برای مخاطبینش هیچ احترامی قائل نیست. این توهین به شعور مخاطب در ادامه و تا پایان نیز آشکار است. اکشن Argylle را در نظر بگیرید. چقدر بالیوودی است. در پایان نیز صحنههای عجیب و غریبی خلق میشود که نه در مدیوم کمدی قابل قبول است و نه در مدیوم اکشن.
کاراکتر اصلی این فیلم یعنی الی کانوی با بازی برایس دالاس هاوارد لنگ شخصیت پردازی است. با اینکه بازیگرش خوب است اما فیلمنامه افتضاح آن باعث شده تا کل فیلم برای مخاطب یک شوخی زشت بیمزه باشد. او نخست یک نویسنده است. نویسندهای با کتابهای پر فروش اما فاقد ارزش. چند کلمهای درباره هنر صحبت میکند که آن هم فاقد ارزش است. سپس رفته رفته عنصر اکشن به آن اضافه میشود. در همین اکشنهای ابتدایی یک اتفاق عجیب میافتد. دوربین سوبژکتیو شده و نویسنده کاراکتر داستانش را میبیند! تمامی اینها دست به دست هم میدهند تا مخاطب نه با کاراکتر همراه شود و نه با این اکشن نصفه و نیمه. (هشدار اسپویل) در ادامه و نیم پرده پایانی نیز مشخص میشود که این نویسنده در اصل یک جاسوس کار کشته است و توجیه این عمل نیز به قدری بد است که با هیچ عقلی نمیشد آن را در فیلمنامه نوشت. پلات داستان به قدری ضعیف است که از خود هیچ کششی نشان نمیدهد. اصلا پلات نیست. یک ایده زباله است که حتی نتوانسته آن را به مخاطب عام بفروشد. یعنی هیچ مخاطبی این مسخره را باورش نمیشود. وقتی که پایههای اولِ باور در مخاطب شکل نگیرد، قوه تخیل و همذات پنداری مخاطب نیز کور شده و در پایان از اثر خیلی خیلی فاصله میگیرد. در Argylle نیز همین اتفاق میافتد. مخاطب نمیتواند با هیچ چیز این اثر ارتباط برقرار کند.
مسئله بعدی بازیگری است. در ابتدای نقد نوشتم که بازیگران Argylle قابل هستند (منظور بازیگران اصلی). برایان کرانستون خوب است. خانم هاروارد خوب است و سم راکول نیز بازیگر بسیار قابلی است. اما فیلمنامه مبتذل آن باعث شده تا بازیگران نتوانند به اتفاقات درون فیلم واکنش طبیعی نشان دهند. ایراد از فیلمنامه است وگرنه برایان کرانستون خوب میداند بازیگری یعنی چه. خانم هاروارد نیز بازیگری را بلد است. اما همین چفت و بندهای داستان باعث شده تا آنها نتوانند بازی کنند و هر عملی از آنها با واکنش منفی مخاطبین روبرو میشود. مثلا سم راکول را در نظر بگیرید؛ او هیچ مناسب نقشهای کمدی نیست. نویسنده سعی کرده به آن کمی بُعد کمدی اضافه کند اما این کاراکتر با این بازیگر همخوانی ندارد. یا خانم هاروارد. او اصلا مناسب نقشهای رزمی و اکشن نیست. به چهره و حتی فیزیک بدنیاش نمیخورد که این چنان و آن چنان رزمی کاری کند. (هشدار اسپویل) این را هم درباره کاراکتر الی کانوی بگویم. در نیم پرده پایانی فیلم وقتی که سم راکول به او مشت میزند، این کاراکتر ناخودآگاه از خود دفاع میکند. این درحالی است که در نیم پرده اول و در سکانس قطار وقتی به او حمله میشد خیلی تسلیم و مظلومانه خودش را کنار میکشید. یا در پایان مادر خیالی او موسیقی را باز کرده و مثلا او را هیپنوتیزم کرد. خب چرا از اول چنین نکرد؟ چرا وقتی که داشت آش و لاش میشد تصمیم نگرفت آن را بیرون بکشد؟ میبینید؟ همینقدر مسخره و آبکی.
پس چنین میشود نتیجه گرفت که این تیم بازیگری خوب در قالب فیلمنامهای خوب میتوانست به اثری بسیار خوب حتی در ژانر کمدی اکشن بیانجامد. اما سازندگان این بازیگران را حیف و میل کرده و یک اثر درجه سه هندی تحویل ما دادند.
در پایان میشود گفت که Argylle یک اثر خیلی خیلی ضعیف است. اکشن بسیار آبکی و بالیوودی دارد. کارگردان محترم این همه بازیگر خوب را حیف و میل کرده. مخاطبین نیز دیگر پول به این آثار نمیدهند. چرا که هر سناریویی از قبل اجرا شده و این آثار نه در دور تکرار بلکه به دور کلیشه افتادهاند. این اثر برخلاف ادعای بسیاری، هیچ سرگرمکننده نیست. اثر سرگرمکننده یعنی فیلمی که مخاطب را از دنیای خودش بیرون آورده و در پایان حالش را خوب کند. اما گویی دوستان چنین فکر میکنند که اثر سرگرمکننده یعنی فیلم بد. یعنی فیلمی که در پایان بفهمیم دو ساعت و بیست دقیقه از وقت ما را هدر داده. حال Argylle زیاد سعی کرده تا مانع این اتفاق شود و برای همین کلی به آن شوک اضافه کرده تا تمپوی فیلم را بالا نگه دارد اما به نظر من و با حفظ ادب این شوکها خیلی خیلی احمقانه هستند. با اینکه شوک عنصر سینمایی و حتی هنری نیست و مسئله سینما و هنر تعلیق است اما Argylle همین شوکهای مرسوم را هم نتوانسته خلق کند. Argylle سعی کرده دست به دامن هر عنصری شود که قبلا فروخته تا با این روش فروش خود را نیز تضمین کند. اما سازندگان روی اسب بازنده شرطبندی کردهاند. این بلیطها سوختهاند. Argylle نیز به همین دلیل سوخت.
source