فال گرفتن از آثار ادبی، از باور‌های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می‌بردند بهره‌ای از کلام حق دارند رجوع می‌شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.

روزِ هجران و شبِ فُرقَتِ یار آخر شد

زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

آن همه ناز و تَنَعُّم که خزان می‌فرمود

عاقبت در قدمِ بادِ بهار آخر شد

شُکرِ ایزد که به اقبالِ کُلَه گوشهٔ گُل

نخوتِ بادِ دی و شوکتِ خار آخر شد

صبحِ امّید که بُد معتکفِ پردهٔ غیب

گو برون آی که کارِ شبِ تار آخر شد

آن پریشانیِ شب‌هایِ دراز و غمِ دل

همه در سایهٔ گیسویِ نگار آخر شد

باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز

قصهٔ غصه که در دولتِ یار آخر شد

ساقیا لطف نمودی قدحت پُر مِی باد

که به تدبیرِ تو تشویشِ خُمار آخر شد

در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را

شُکرْ کان محنتِ بی‌حدّ و شمار آخر شد

شرح لغت: ناز و تنعم می‌فرمود: به استعاره مقصود تکبر و ستیزه جویی/ قصه غصه: داسنان اندوه/ قدحت پر می‌باد: ساغر عیش تو هیچ گاه از باده عشرت تهی نماند/ تشویش: شوریده و آشفته کردن کار

تفسیر عرفانی:

آنان که پیوسته طالب وصال معشوق هستند؛ سرانجام روزی به وصال او دست پیدا می‌کنند هر چند که روزگار پیوسته غم عشق را گریبانگیرشان می‌سازد و راه دستیابی به لقای دوست را برایشان تنگ و تنگ‌تر می‌کند.

تعبیر غزل:

فرد دهن بینی هستی که رای و خواسته دیگران را بر نظر خود مقدم می‌دانی. اگر کسی شما را به انجام کاری تشویق می‌کند، او را آزمایش کن تا از صحت و سقم گفته هایش مطلع شوی. گنج بدون رنج حاصل نمی‌شود. غصه را کنار بگذار و به کاری همت کن.

source

توسط funkhabari.ir