فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
کجاست پیک صبا گر همیکند کرمی
قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق
چو شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی
بیا که خرقه من گر چه رهن میکدههاست
ز مال وقف نبینی به نام من درمی
حدیث، چون و چرا درد سر دهدای دل
پیاله گیر و بیاسا ز عمر خویش دمی
طبیب راه نشین درد عشق نشناسد
برو به دست کنای مرده دل مسیح دمی
دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم
به آن که بر در میخانه برکشم علمی
بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند
به یک پیاله میصاف و صحبت صنمی
دوام عیش و تنعم نه شیوه عشق است
اگر معاشر مایی بنوش نیش غمی
نمیکنم گلهای لیک ابر رحمت دوست
به کشته زار جگرتشنگان نداد نمی
چرا به یک نی قندش نمیخرند آن کس
که کرد صد شکرافشانی از نی قلمی
سزای قدر تو شاها به دست حافظ نیست
جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی
شرح لغت: سالوس: چرب زبانی.
تفسیر عرفانی:
۱- حضرت حافظ در بیتهای نهم تا یازدهم میفرماید:
من شکایتی ندارم، اما آب رحمت محبوب به کشتزار جگر تشنگان نرسید و به آنها توجهی نکرد.
* گفتگوی مردم سبب دردسر میباشد. پسای دل باده بنوش و لحظهای از عمرت راحت باش.
* شاها، حافظ جز از نیاز شبانه و دعای صبحدم چیز دیگری ندارد که لایق ارزش محبوب باشد.
حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
۲- خیلی خالصانه به دنبال این نیت بوده اید و بارها صداقت خود را ثابت کرده اید. خواسته اید از راه صلح و سازش عمل کنید، ولی او بر لجبازی اصرار دارد. باید بدانید که وی مغرور خود شده، پس لازم است شما صبر و شکیبایی داشته باشید.
تعبیر غزل:
منتظر کوچکترین نشانه و یا عکس العملی از او هستی. این نشانه را خواهی یافت، اما زمان میبرد. تو که از زندگی خسته و از اطرافیانت دلگیری چرا وقت را غنیمت نمیشماری و خود پا پیش نمیگذاری؟ بیش از این تأمل جایز نیست. با توکل و توسل به خدا پا پیش بگذار تا به آنچه لیاقتش را داری برسی.
source