نیچه می‌نویسد: «هیچ شادی، امید، غرور و هیچ هدیه‌ای بدون فراموشی وجود ندارد.»

برای اینکه بتوانیم به جلو حرکت کنیم و برای همیشه در چنگال آسیب‌های گذشته یا حتی توهین‌های روزانه‌ای که هر انسانی در معرض آن قرار دارد گرفتار نباشیم، باید بتوانیم آنچه را که اتفاق افتاده پشت سر بگذاریم و سختی‌هایی را که مجبور به تحمل آنها بودیم فراموش کنیم.

چه کسی می‌تواند رانندگی کند آنهم در حالی که خاطره یک تصادف وحشتناک را که جانش را تهدید کرده، همواره در ذهنش داشته باشد؟ چه کسی می‌تواند دوباره عاشق شود آنهم در حالی که همواره به طلاق دردناکی که داشته فکر می‌کند؟

بر اساس مقاله‌ای که در این باره در نشریه آنلاین «روانشناسی امروز» به قلم متیو کلمانت و دیوید گودمن نوشته شده، «فراموشی» برای ادامه دادن به زندگی، امری حیاتی است؛ حتی اگر حافظه انسان سعی کند آنچه را که روی داده نادیده نگیرد و مداوم آن را به یاد ما بیاورد. به همین دلیل است که اگر چیز غم‌انگیزی به یاد آوردیم باید سعی کنیم حواسمان را پرت کنیم و به جای آن به تجربیات موفق و معنادارمان متمرکز شویم.

انجام این کار به ما کمک می‌کند تا با محیط سازگار شویم و رشد کنیم، از اشتباهات خود درس بگیریم و پروژه‌هایی را برای رسیدن به اهدافمان در آینده به اجرا بگذاریم.

البته هنگامی که در زندگی‌مان همه چیز به خوبی پیش می‌رود نیز یادآوری تجارب تلخ گذشته می‌تواند به ما کمک کند تا سپاسگزار باشیم و در دوران موفقیت خود، همچنان فروتن باقی بمانیم. یادآوری زمان‌هایی که آسیب دیده‌ایم به ما می‌آموزد که باید از چه چیزهایی دوری کنیم و به چه کسانی اعتماد نکنیم.

به همین دلیل است که نیچه می‌گوید، درنهایت هم توانایی به خاطر سپردن و هم نیاز به فراموش کردن، به داشتن یک زندگی خوب کمک می‌کند.

اما شکوفایی به چه معناست و چگونه می‌توان شکوفا شد؟

زمانی در گذشته نه‌چندان دور را به یاد آورید که به دلیل همه‌گیری ویروس کرونا، زندگی عادی ممکن نبود. یعنی کارهایی عادی مانند قدم زدن در فروشگاه‌های شلوغ، غذا خوردن در رستوران‌های شلوغ، شرکت در کنسرت‌ها و رویدادهای ورزشی، جشن‌های فارغ‌التحصیلی و رفتن به تعطیلات گروهی غیرممکن بود.

در آن دورانِ عدم اطمینان، اضطراب و ترس، انجام چنین فعالیت‌هایی غیرقابل تصور بود؛ زمانی که هیچ‌کس نمی‌دانست ویروس چگونه گسترش می‌یابد یا چه کسی بیشتر در معرض خطر است، زمانی که خانواده‌ها از دیدن یکدیگر منع می‌شدند و کلیساها، مساجد و کنیسه‌ها تعطیل بودند.

شکوفایی در آن دوران چه معنایی داشت؟ وقتی فعالیت‌های معمولِ زندگی اجتماعی در بیانیه‌های دولتی «غیر ضروری» تلقی و متوقف شدند، تصور ما از زندگی خوب چگونه بود؟

به نظر می‌رسد که تحقق «شکوفایی» در دوران رنج‌های شدید امکان‌پذیر نیست زیرا «شکوفایی» اغلب مترادفی برای شادی و موفقیت در نظر گرفته می‌شود.

در دوران همه‌گیری ویروس کرونا که «بقا» به ارزش غالب جامعه تبدیل شده و همه نمادهای معمولی یک زندگی خوب بطور ناگهانی متوقف شده بودند، چگونه می‌توانستیم پیشرفت کنیم و شکوفا شویم؟

برنامه «شکوفایی انسان» در دانشگاه هاروارد، پنج حوزه اصلی را برای ارزیابی شکوفایی انسان فهرست می‌کند که عبارتند از: ۱-شادی و رضایت از زندگی، ۲-سلامت جسمی و روانی، ۳-معنا و هدف، ۴-شخصیت و فضیلت، ۵-روابط اجتماعی نزدیک.

شکی نیست که این پنج اصل، جنبه‌های اساسی یک زندگی خوب هستند. با این حال، در ماه‌های اولیه سال ۲۰۲۰ میلادی به دلیل همه‌گیری ویروس کرونا تحقق همین پنج اصل اساسی غیرممکن بود؛ زیرا افسردگی، اضطراب و نارضایتی در جوامع انسانی بیداد می‌کرد و همه از ترک خانه‌هایشان منع شده بودند.

اما از نظر ارسطو، دقیقاً در چنین لحظاتی از یأس اخلاقی و وجودی است که انسان به الگوهایی نیاز دارد تا به کمک آن به وضع زندگی خود شکل بهتری بدهد و حتی شاید راهی برای رسیدن به شکوفایی پیدا کند.

در شرایط عادی زندگی، این الگوها را می‌توان در خانواده‌ها، محل کار، کلیساها و جوامع محلی پیدا کرد؛ اما در مواقع بحرانی و از جمله در دوران انزوای عمیق اجتماعی، باید آنها را در تاریخ، ادبیات و آثار هنری یافت.

زیرا در این آثار است که می‌توان افرادی را یافت که در شرایط سختی مشابه شرایط کنونی ما قرار داشته‌اند و اتفاقا با استقامت و خوش‌نیتی توانستند به موفقیت‌های درخشانی برسند.

تصادفی نیست که رمان طاعون اثر آلبر کامو که در سال ۱۹۴۷ برای اولین بار چاپ شد، در تابستان ۲۰۲۰ بار دیگر به پرفروش‌ترین کتاب بین‌المللی تبدیل شد. زیرا دکتر ریو (قهرمان داستان) شجاعت، خرد و عشقی بی‌بدیل را برای مراقبت از بیماران خود نشان می‌داد و در تمام آن دوران سخت نیز «انسانیت» خود را تمام و کمال حفظ می‌کرد.

به همین دلیل است که گفته می‌شود «هنر» حتی در شکل آثار ادبی تخیلی، نقش اساسی در پروراندن یک زندگی خوب دارند.

اگر در زمان «حال» مشغول دست و پنجه نرم کردن با سختی‌های زندگی هستید، پناه بردن به آثار هنری و ادبی می‌تواند روش خوبی برای فراموش کردن زمان حال و رها کردن خود از واقعیتهای تلخ آن، و در مقابل به خاطر آوردن لحظات خوب زندگی باشد.

پاپ فرانسیس، رهبر کاتولیک‌های جهان نیز به‌تازگی در نامه‌ای، به اهمیت تخیل ادبی اشاره می‌کند و بر «ارزش خواندن رمان‌ها و شعرها به عنوان بخشی از مسیر حرکت فرد بسوی بلوغ شخصی» تاکید می‌کند.

او با تأکید بر قدرت ادبیات می‌افزاید که خواندن «به ما کمک می‌کند از گرفتار شدن در دام افکار وسواسی که می‌توانند مانع رشد شخصی ما شوند جلوگیری کنیم».

این کار همچنین به ما امکان می‌دهد از خود فراتر برویم، خود را در یک کتاب خوب گم کنیم و در آن درس‌هایی درباره هنر زندگی از کسانی بیاموزیم که عمیقاً در مورد معنای خوب زیستن فکر کرده‌اند.

همانطور که سی‌.اس.لوئیس، نویسنده مشهور ایرلندی می‌گوید: «با خواندن آثار ادبی بزرگ، من هزار مرد می‌شوم و در عین حال خودم باقی می‌مانم. به کمک ادبیات نیز مانند یک انسان مؤمن، در عشق، در اعمال اخلاقی و در شناخت، از خود فراتر می‌روم و در عین حال هرگز بیشتر از زمانی که هستم، خودم نیستم.»

آیا این جوهر معنای «زندگی خوب» نیست؟ آیا این همان «شکوفایی» نیست که هر یک از ما به آن فراخوانده شده‌ایم آنهم صرف نظر از آنچه در جهان پیرامون ما می‌گذرد؟

source

توسط funkhabari.ir