فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
آن یار کز او خانه ما جای پری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
تا بود فلک شیوه او پرده دری بود
منظور خردمند من آن ماه که او را
با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود
از چنگ منش اختر بدمهر به در برد
آری چه کنم دولت دور قمری بود
عذری بنهای دل که تو درویشی و او را
در مملکت حسن سر تاجوری بود
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین
افسوس که آن گنج روان رهگذری بود
خود را بکشای بلبل از این رشک که گل را
با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود
شرح لغت: گنج روان:مقصود عشق است.
تفسیر عرفانی:
۱- حضرت حافظ میفرماید:
از این نیت دست بردار که هیچ چیز در این دنیا پایدار نمیباشد بویژه اینکه وسایل و امکانات لازم برای اجرای این نیت را فراهم نکرده اید و میخواهید با عجله این کار عملی گردد که فعلاً مقدور نیست و به صلاح هم نمیباشد.
حافظ این غزل را در سوگ فرزندش سروده است پس در حقیقت مرثیهای میباشد.
۲- روزهای سختی بر شما گذشته و میگذرد که مجبور به تحمل سختی و ناراحتی خواهید شد. باید با صبر و شکیبایی پذیرای آن باشید.
تعبیر غزل:
کسی که به او دل سپردهای از تو جدا خواهد شد و تو کسی را که برایت همچون گنجی گرانبهاست از دست خواهی داد، زیرا او به دنبال یک زندگی پر تجمل است که تو از عهده آن بر نخواهی آمد. بهتر است با این حقیقت سازش کنی و خود را عذاب ندهی، زیرا صلاح تو در این جدایی است.
source