«من بر آنم که اگر ساز من آواز ناهنجار بدهد و بیشتر مردم روی زمین با من بستیزند، بهتر از آن است که من با خویشتن همداستان نباشم.» (سقراط)
«عزیز میلیون دلاری»، «ریچارد جوئل» و بسیاری دیگر از آثار بزرگمرد تاریخ سینما «کلینت ایستوود» که نهتنها در عرصه بازیگری خوش درخشید بلکه بیشک جز بزرگترین کارگردانان حال حاضر هالیوود نیز میباشد، حس تعلیقی در مخاطبین سینما قبل از دیدن آثار جدیدش بهوجود میآورد. «هیئت منصفه شماره ۲» آخرین اثر این کارگردان که این بار در ۹۴ سالگی دست به خلق آن زده است نیز از این امر مبرا نیست. فیلم اگرچه با آثار درخشان «ایستوود» فاصله دارد اما بدون شک جز بهترین آثار سینمایی سال ۲۰۲۴ است.
شوک و تعلیق دو امر بسیار مهم در هنر سینما هستند. زمانی که داستان از دید مخاطب پنهان میماند و به یکباره بر او نازل میشود شوک اتفاق میافتد. شوک اجازه تجربه داستان را از مخاطب میگیرد و معمولا کارگردانانی که قدرت ایجاد تعلیق را ندارند و یا به برانگیختن حس مخاطب توسط داستان خود شک دارند به سمت شوک دادن میروند که احساسات مخاطب در کوتاهترین زمان ممکن (و نه در طول داستان) برانگیخته شود. اثر سینمایی هرگز با شوک دادن به فرم هنری خود نمیرسد. تعلیق برعکس شوک است. مخاطب داستان را میداند و چیزی از او پنهان نیست به همین دلیل لحظه به لحظه با کاراکترهای فیلم همراه میشود و تمامی اتفاقات را با آنها تجربه میکند. برعکس شوک که یکبار مصرف است، تعلیق اگر بهدرستی شکل بگیرد هربار که مخاطب با اثر مواجه میشود برایش تازگی دارد و فیلم را بارها میتواند تماشا کند و با آن همراه شود. تعلیق مهمترین عامل در رسیدن به فرم هنری یک اثر سینمایی است.
فیلم «هیئت منصفه شماره ۲» بر پایه تعلیق شکل گرفته است. کاراکتر اصلی فیلم «جاستین» (با بازی نیکلاس هولت) در دو راهی عذاب وجدان و ادامه زندگی قرار دارد. فردی بیگناه را میخواهند به جای او مجازات کنند، از طرفی همسرش نیز در آستانه زایمان قرار دارد بنابراین او به دنبال راهی است که در کنار همسرش به زندگی ادامه دهد و مظنون نیز از گناه ناکرده تبرئه شود. اما سوال اصلی اینجا است که آیا مخاطب میتواند با این کاراکتر همذاتپنداری کند و حسهای او را تجربه کند؟ «کلینت ایستوود» بهگونهای از تکنیکهای سینمایی استفاده کرده و از آنها گذر میکند که مخاطب لحظه به لحظه با «جاستین» همداستان میشود.
رابطه بین «جاستین» و همسرش «آلیسون» (با بازی زوئی دویچ) در همان لحظات ابتدایی شکل میگیرد. «جاستین» چشمان همسرش را بسته است و او را به اتاق بچه میبرد تا غافلگیرش کند. زمانی که چشمانش را باز میکند دوربین از POV (زاویه دید) «آلیسون» اتاق بچه را به مخاطب نمایش میدهد. بنابراین همذاتپنداری اولیه مخاطب با «آلیسون» برانگیخته میشود، رابطه میان دو کاراکتر شکل میگیرد و علاقه او به همسرش برای مخاطب باورپذیر میشود. حس عذاب وجدانی که «جاستین» نسبت به مظنون «جیمز» (با بازی گابریل باسو) دارد نیز در سکانسهای اتاق هیئت منصفه کاملا ساخته میشود. زمانی که همه شواهد و مدارک علیه «جیمز» است، «جاستین» با رای اعضا مبنی بر گناهکار بودن مظنون مخالفت میکند و بذر شک را در دل آنها میکارد. او میتوانست با دادن رای مخالف، دادگاه را به ضرر «جیمز» تمام کند تا دیگر شکی نسبت به خودش باقی نماند. بنابراین عذاب وجدانی که با «جاستین» همراه است به زبان سینما و در قالب تصویر به نمایش درمیآید تا مخاطب آن را بپذیرد. کارگردان که شخصیتپردازی کاراکتر اصلی داستانش را تکمیل میکند و انسانیت او نسبت به خانوادهاش و مظنون برای مخاطب باورپذیر میشود، حالا دوربینش را آرام آرام به او نزدیک میکند تا بیننده با نمای کلوزآپ کاراکتر اصلی داستان نیز روبهرو شود و همذاتپنداریش نسبت به او تقویت شود. در واقع «ایستوود» هم با نوع روایت داستان و هم با تکنیک درست کارگردانی، مخاطب را با کاراکتر اصلی فیلمش همراه میکند. موضوعی که جای خالی آن در سینمای امروز جهان شدیدا به چشم میآید و شاهد فیلمهایی هستیم که صحنه ابتدایی آنها با نمای کلوزآپ کاراکتر یعنی زمانی که مخاطب هیچ شناختی از کاراکتر داستان ندارد، شروع میشود!
مهمترین المانی که نقش اساسی در ساختن تعلیق این فیلم دارد، لو دادن داستان اصلی توسط کارگردان در همان ابتدای کار است. زمانی که دادستان (با بازی تونی کولت) با صحبتهایش سعی در متقاعد کردن اعضای هیئت منصفه دارد، داستان اصلی با فلشبکی که در ذهن «جاستین» میخورد برای بیننده عیان میشود. این موضوع دو جنبه مثبت دارد؛ اول آنکه سمپات مخاطب نسبت به مظنون را برمیانگیزاند و سپس حس تعلیق شدیدی ایجاد میکند که اعضای هیئت منصفه مظنون را گناهکار اعلام نکنند. در واقع فیلم دچار یک تعلیق دوگانه میشود؛ لو نرفتن کاراکتر اصلی و متهم نشدن مظنون. تمامی این موارد به دلیل همذاتپنداریای است که مخاطب با «جاستین» پیدا کرده است.
به غیر از کاراکترهای نام برده شده، شخصیتی در فیلم وجود دارد که نقشی اساسی و کلیدی دارد. «هارولد» (با بازی جی کی سیمونز) یکی از اعضای هیئت منصفه است که سابقا کارآگاه بوده و تنها فردی است که در جلسه اول همانند «جاستین» به مجرم بودن مظنون شک دارد. کارآگاه بودن این کاراکتر و حضور او در صحنه جنایت باز هم تعلیق بهوجود آمده در لو نرفتن «جاستین» را افزایش میدهد. همچنین تحقیقات او و تهیه کردن لیستی از ماشینهایی که ممکن است با مقتول تصادف کرده باشند نیز در این امر موثر است. به تصویر کشیدن ترس «جاستین» از لو رفتن نکته حائز اهمیت دیگر این فیلم است. زمانی که یکی از شاهدین در حال شناسایی مجرم در دادگاه است، «جاستین» به عمد سکهای را روی زمین پرتاب میکند تا خم شود و آن را بردارد تا مانع از مواجهه شاهد با چهره او شود. همچنین زمانی که ماشین خود را در لیست ماشینهایی که «هارولد» تهیه کرده است، میبیند باز هم به عمد لیست را در مقابل مامور دادگاه به زمین میاندازد تا خلاف «هارواد» مشخص شود و او را از دادگاه اخراج کنند. در واقع این نوع روایت داستان است که ترس «جاستین» را عیان میکند. او علیرغم اینکه تلاش دارد تا «جیمز» را تبرئه کند از طرفی سعی در حذف عواملی دارد که شک را به سمت او ببرد.
عدم به اجماع رسیدن اعضای هیئت منصفه در تصمیمگیری نهایی و صحبتهای اسپانسر ترک الکل «جاستین» در خصوص اهمیت این پرونده و پیدا کردن متهم، او را متقاعد میکند یکی از دو هدفی را که در طول داستان برای رسیدن به آن تلاش میکرد انتخاب کند. صندلی خالی او در دادگاه قبل از اعلام رای هیئت منصفه بیانگر آن است که «جیمز» باید خود را برای یک مجازات سنگین آماده کند. باز هم هنر و انسانیت ایستوود در این لحظات چشمنواز است. او جلسه نهایی هیئت منصفه و لحظه برگشتن «جاستین» از رای خود را به مخاطب نشان نمیدهد تا سمپات مخاطب نسبت به او بهطور کامل رنگ نبازد، هرچند در سکانسهای بعدی که «جاستین» را درکنار خانواده و توجیه عمل خود میبینیم، این سمپات شکل گرفته تا حدود زیادی فروکش میکند. اگر فیلم با این انسانیت از دست رفته کاراکتر اصلی تمام میشد، فرم هنری خود را از دست میداد اما انسانیت جاستین که المان اصلی تعلیق فیلم و فرم هنری اثر بود به کاراکتری مهمی انتقال پیدا میکند که کمتر از او صحبت کردیم.
خانم دادستان که از ابتدای داستان با تلاشهای مکررش سعی در مجرم ساختن «جیمز» داشت و آنتیپاتی مخاطب را برمیانگیخت حالا همسو با مخاطب عمل میکند. اما آیا این همسو شدن به صورت آنی و شعاری است یا از دل داستان بیرون میزند؟ «ایستوود» بهقدری در کار خود ماهر است که کاراکتر دادستان را از ابتدای فیلم شخصیتپردازی میکند تا شکی که در وجود او میافتد برای مخاطب باورپذیر شود. شخصیت خانم دادستان خارج از سکانسهای دادگاه و در صحبتهایش با وکیل مدافع (با بازی کریس مسینا) برای بیننده ساخته میشود. شخصیتی مستبد و تکرای که کاملا به تصمیمات خود ایمان دارد. حال چه اتفاقی باید بیفتد که همچین کاراکتری که بعد از رای دادگاه در انتخابات سیاسی هم پیروز شده است، به تصمیم خود شک کند و قدم در مسیری بگذارد که به موقعیت سیاسیاش هم ممکن است لطمه بزند. تحولی که هم باورپذیر شود و هم شعاری نباشد. برگ برنده کارگردان در این موضوع باز هم کاراکتر «هارولد» است. تحقیقاتی که نتایج آن به دست دادستان رسیده است توسط یک کارآگاه باسابقه صورت گرفته است بنابراین استدلال و منطق پشت آن است. این صحبتهای کارآگاه در پلههای دادگاه است که ایمان خانم دادستان را نشانه میرود و او را به شک میاندازد. کارآگاهی که یکدفعه از راه نمیرسد بلکه از ابتدای داستان با صحبتهایش در جلسه هیئت منصفه و تحقیقاتش در صحنه جرم لحظه به لحظه شخصیتپردازی میشود و از یک تیپ کارآگاهی به یک شخصیت مستقل میرسد. بنابراین تاثیرات این شخص روی دادستان کاملا کنشمند و به دور از تحولات آنی اتفاق میافتد. انسانیت خانم دادستان که اگرچه از ابتدای داستان با مخاطب آنتیپات بود اما هرگز رفتارهای غیر انسانی نداشت به او تلنگر شدیدی میزند که باعث میشود پایانبندی فیلم هم مانند تمام مدت زمان آن عالی باشد.
اما مهمترین نقطه ضعف فیلم که باعث میشود «هیئت منصفه شماره ۲» نسبت به شاهکارهای گذشته «ایستوود» تا حدودی ضعیفتر جلوه کند تاثیرپذیری بیش از حد او از فیلم «۱۲ مرد خشمگین» ساخته «سیدنی لومت» است. کارگردان در لحظاتی از فیلم خواسته که ادای دینی به این شاهکار تاریخ سینما داشته باشد که در ابتدا خوب به نظر میرسد. در لحظه ورود دوربین به اتاق هیئت منصفه و مواجهه اولیه مخاطب با اعضای آن، «جاستین» پشت پنجره اتاق غرق در تفکر به بیرون خیره شده است. صحنهای که مشابه ان را در فیلم «۱۲ مرد خشمکین» و حضور کاراکتر «هنری فوندا» در پشت پنجره اتاق مشاهده میکنیم. نحوه دعوای اعضای هیئت منصفه با یکدیگر نیز در خیلی از لحظات دو فیلم مشابه است. زنی که در این فیلم دو فرزند کوچک دارد و مصر است که جلسه سریعتر به اتمام برسد مشابه مردی است که در آن فیلم برای تماشای مسابقه ورزشی میخواست جلسه زودتر به نتیجه برسد. یکی از اعضای هیئت منصفه که با متهم مسئله شخصی دارد را عینا در هر دو فیلم میبینیم و اما از همه مهمتر شاهد پیری که مظنون را در زمان ارتکاب جرم دیده است و اعضا نسبت به قدرت بینایی او شک دارند در هر دو فیلم فقط با تفاوت در جنسیتشان تکرار میشود. ادای دین کردن به همچین شاهکاری اصلا ایراد ندارد اما وقتی حد آن میگذرد فیلم استقلال خود را از دست میدهد. «هیئت منصفه شماره ۲» فیلم خوبی است که جدا از «۱۲ مرد خشمگین» هم استقلال دارد بنابراین نیازی نبود که «ایستوود» بزرگ تا این حد از شاهکار «سیدنی لومت» تقلید کند.
«هیئت منصفه شماره ۲» اگرچه از آثار خوب «ایستوود» فاصله دارد اما بدون شک جز بهترین آثار سینمای سال ۲۰۲۴ است. تعلیق دوگانهای که در طول فیلم وجود دارد با روایت درست داستان و دوربین تکنیکال کارگردان، مخاطب را با کاراکتر اصلی فیلم همراه میکند و بیننده لحظه به لحظه داستان را با او تجربه میکند. رابطه «جاستین» با همسرش ساخته میشود و عذاب وجدان او از طریق زبان سینما به نمایش درمیآید تا فیلم شعارزده نشود. کاراکتر «هارولد» در مدت زمان نسبتا کوتاهی که در فیلم حضور دارد از یک تیپ سینمایی کارآگاه گذر کرده و شخصیتپردازی میشود تا هم تعلیق لو نرفتن «جاستین» را شدت ببخشد و هم عاملی شود که ایمان خانم دادستان را بهدرستی نشانه رود. شخصیتپردازی دادستان نیز نهتنها در سکانسهای مربوط به دادگاه بلکه در طول داستان کامل میشود تا کاراکتری که از ابتدای فیلم با مخاطب آنتیپات بود در انتها به شخصیت اصلی فیلم تبدیل شود. این موضوع علاوه بر اینکه سمپات مخاطب را برمیانگیزاند، انسانیت از دست رفته فیلم را نیز به خانم دادستان منتقل میکند تا فرم هنری اثر که بهخوبی در طول داستان شکل گرفته بود در انتها نیز به قدرت خود باقی بماند. لطفا به احترام «کلینت ایستوود» کلاه از سر بردارید.
امتیاز نویسنده به فیلم: ۸ از ۱۰
source