«یک انسان بیش‌تر با چیزهایی که نمی‌گوید انسان است تا چیزهایی که می‌گوید» (افسانه سیزیف، نوشته آلبر کامو)

سینما با گذر از دوران کلاسیک دارای تحولاتی شد که بسیاری از آن‌ها مثبت بود و بسیاری دیگر منفی. پیشرفت تکنولوژی در تمام زمینه‌های تکنیکال سینما از جمله فیلم‌برداری، صدابرداری، جلوه‌های ویژه، تدوین و … کاری کرد که کارگردان با ابزاری بیش‌تر و دستی بازتر احساسات مخاطب را برانگیخته کند و جهان‌بینی خود را به نمایش بگذارد. این تحولات فقط به بحث تکنولوژی محدود نمی‌شود و ورود مدیوم‌هایی از جمله علم، فلسفه، روان‌کاوی و … نیز با رنگ و لعابی تازه‌تر، سینما را تحت تاثیر قرار داد. البته حضور این مدیوم‌ها در سینما و به‌طور کلی هنر کلاسیک نیز قابل مشاهده بود. به‌گونه‌ای که نیچه می‌گوید: «داستایفسکی یگانه روانشناسی است که از او چیزی فرا گرفتم». اما تفاوت حضور این مدیوم‌ها در دوران کلاسیک و پساکلاسیک سینما به وجود المانی به نام داستان برمی‌گردد. در سینمای کلاسیک، داستان حرف اول را می‌زد و هر اتفاق دیگری در آن از پس داستان انجام می‌پذیرفت. در واقع کارگردان قصه‌گویی می‌کرد و در دل این قصه‌گویی، فلسفه، علم و روان‌کاوی را نیز جای می‌داد. این موضوع در بسیاری از آثار سینمای مدرن و علی‌الخصوص پست مدرن رنگ باخت و داستان و قصه‌گویی به دست فراموشی سپرده شد و به‌جای آن مفاهیم علمی و فلسفی با رنگ و بویی تازه‌تر و خارج از الفبای سینما خود را به آن تحمیل کرد. مفاهیمی که در زیرمتن داستان قرار می‌گرفت و برای درک آن نیاز به واسطه‌گری بود که این موضوعات را از دل فیلم بیرون بکشد تا ذهن مخاطب را برای پذیرش آن آماده کند. در واقع مواجهه مستقیم مخاطب با سینما از بین رفت و اثر هنری که از آن به عنوان موجودی زنده نام برده می‌شود که خود باید از خود دفاع کند، نیاز به وکیل مدافع پیدا کرد. البته این موضوع مربوط به تمامی آثار سینمای مدرن نمی‌شود و هستند آثاری از این دست که هم‌چنان داستان را اولویت اول سینما قرار می‌دهند و باقی مسائل را از دل آن بیرون می‌آورند. اما بحث مهمی پیش می‌آید؛ آیا در سینما می‌توان بدون داشتن متن (داستان)، به زیر متن رسید؟ فیلم Wicked گزینه مناسبی برای پاسخ به این سوال است که به نقد و بررسی آن می‌پردازیم.

فیلم شرور در ژانر موزیکال، فانتزی ساخته شده است. در ابتدا قصد داریم با بررسی نوع روایت داستان که در خیلی از لحظات فیلم به‌صورت موزیکال اتفاق می‌افتد، تاثیر آن را بر فرم اثر مشخص کنیم. پلان‌ها و سکانس‌های موزیکال فیلم Wicked کاملا در خدمت پیش‌برد داستان قرار دارند. سکانس آغازین فیلم که جشن و شادمانی مردم از مرگ جادوگر را به تصویر می‌کشد، کاملا مکان سرزمین خیالین «آز» که داستان فیلم در آن‌جا اتفاق می‌افتد را شکل می‌دهد. در همان ابتدا تکلیف مخاطب با اثر مشخص می‌شود و بیننده خود را در داستانی می‌بیند که انتظار خیال، رویا و حتی کابوس در آن موج می‌زند. علاوه بر بحث فضاسازی، سکانس‌های موزیکال فیلم در روند شخصیت‌پردازی کاراکترها نیز نقش اساسی ایفا می‌کند. قهرمان داستان فیلم شرور (آلفابا با بازی فوق‌العاده سینتیا اریوو) از طریق همین لحظات شکل می‌گیرد و گذشته، امید و آرزوهای او با زبان موسیقی و در قالب مدیوم تصویر به نمایش درمی‌آید. لحظات موزیکال فیلم رابطه بین کاراکترها را نیز می‌سازد. رابطه میان دو کاراکتر اصلی فیلم یعنی «آلفابا» و «گلیندا» (با بازی آریانا گرانده) از طریق دیالوگ‌های موزیکالی که با تصویر همراه می‌شود، کاملا قابل لمس است. هم اختلافات میان آن‌ها و هم دوستی و محبت و یاری رساندن‌شان به یکدیگر شکل می‌گیرد. «آلفابا» که به خاطر ظاهر عجیب خود از دنیای زنانه به دور بوده است، تحت آموزش «گلیندا» عشوه‌گری را می‌آموزد که نمایش این لحظات در قالب سکانس‌های موزیکال فیلم، المان کمدی را نیز به اثر اضافه می‌کند.

نقد و بررسی فیلم Wicked | همه ‌چیز در خدمت فرم - گیمفا

کارگردان (جان ام چو) از این قدرت خود استفاده کرده و کاراکتر «پرنس فیرو» (با بازی جاناتان بیلی) را نیز شخصیت‌پردازی می‌کند. روند شکل‌گیری شخصیت «پرنس فیرو» که زندگی را خیلی جدی نمی‌گیرد، در سکانس‌های موزیکال دانشگاه آغاز شده و سیر تحول شخصیت او در ادامه داستان تکمیل می‌شود. هرچند جا داشت که کارگردان پرداخت و توجه بیشتری به این کاراکتر داشته باشد که در ادامه نقد به آن می‌پردازیم. پس می‌بینیم که «جان ام چو» از ژانر اثر خود در راستای فرم هنری آن استفاده می‌کند و فضاسازی، شخصیت‌پردازی و ساختن رابطه میان کاراکترها را در دل آن جای می‌دهد. هرچند که موسیقی هنری والاتر از سینما است اما چون Wicked در مدیوم سینما قرار دارد، این موسیقی است که لباس فرم سینما را بر تن می‌کند و به خدمت آن درمی‌آید. در واقع کارگردان به بهانه ورود المانی به مدیوم سینما، قواعد سینمایی اثرش را به هم نمی‌زند و آن را فدا نمی‌کند و همین امر ثابت می‌کند که او هم سینما را می‌فهمد و هم موسیقی را می‌شناسد.

برای درک بهتر این مسئله می‌توان به فیلم جوکر: جنون مشترک اشاره کرد. در آن فیلم نیز شاهد سکانس‌های موزیکال بودیم اما با یک تفاوت بزرگ. در فیلم شرور هرچقدر لحظات موزیکال در خدمت داستان و فرم اثر است، اما در جوکر: جنون مشترک کارگردان سعی داشت سکانس‌های موزیکال را به زور به اثرش الصاق کند. در این‌جا «آریانا گرانده» خواننده در قالب نقش «گلیندا» قرار می‌گیرد اما در جوکر: جنون مشترک، فیلم و کاراکتر «لی کوئینزل» به خدمت خوانندگی «لیدی گاگا» درمی‌آیند. «سینتیا اریوو» که خود خواننده است و سابقه بازی در نقش «آرتا فرانکلین» در سریال نابغه را نیز دارد، کاملا در خدمت کاراکتر سینمایی‌اش درآمده است و از هنر خوانندگی خود در شکل‌گیری شخصیت «آلفابا» استفاده می‌کند. تمامی این موارد نشان از کارگردانی کاربلد دارد که مدیوم هنری خود را به‌خوبی می‌شناسد و هر المانی را که به دنیای اثرش وارد می‌کند به خدمت فرم هنری آن درمی‌آورد. تنها ایرادی که به لحظات موزیکال فیلم وارد است، تبدیل آنی دیالوگ به آواز است که این امر ارتباط حسی مخاطب با اثر را دچار سکته می‌کند. کاراکترها روبه‌روی یک‌دیگر قرار گرفته و دیالوگ می‌گویند اما به یک‌باره صحبت آن‌ها تبدیل به آواز می‌شود و نوع روایت داستان را دچار تغییر می‌کند.

نقد و بررسی فیلم Wicked | همه ‌چیز در خدمت فرم - گیمفا

نحوه ورود فیلم Wicked به داستان اصلی و زندگی «آلفابا» نیز از نکات حائز اهمیت است. سوال‌هایی به شکل دیالوگ از «گلیندا» پرسیده می‌شود و جواب او در قالب تصویر و ورود به داستان اصلی به نمایش درمی‌آید. کارگردان نشان می‌دهد که الفبای سینما را می‌شناسد و می‌داند که اگر سوالی در این مدیوم پرسیده شود، جواب آن حتما باید در قالب تصویر و به زبان سینما پاسخ داده شود. حال این سوال می‌تواند در ارتباط با داستان فیلم باشد و یا هر موضوعی که سینما قادر به پاسخ‌گویی آن است. مسئله مهم دیگری که فیلم شرور به‌خوبی از پس آن برمی‌آید، سمپات کردن مخاطب با قهرمان داستان است. کارگردان هم از طریق تکنیک و هم با نوع روایت داستان در این امر نقش مهمی را ایفا می‌کند. مهر و محبت «آلفابا» نسبت به خواهر بیمار خود (نسارز با بازی ماریسا بوده) از همان دوران کودکی مشخص است. این محبت در بزرگ‌سالی به حمایتی کنش‌گر تبدیل می‌شود به‌گونه‌ای که در لحظه ورود به دانشگاه به اوج خود می‌رسد و «آلفابا» مصمم است که خواهرش از عهده کارهای خود برمی‌آید. این محبت دل‌سوزانه که کنش‌گری شدیدی به همراه دارد در سمپات کردن مخاطب با قهرمان داستان بسیار موثر است. رفتار انسانی «آلفابا» در کلاس درس نیز شخصیت‌پردازی او را ادامه می‌دهد. ناراحتی‌اش از تمسخر «دکتر دیلاموند» (بزی که استاد دانشگاه است) و کمک به او، قهرمان داستان فیلم شرور را یک قدم دیگر به هم‌ذات کردن مخاطب نزدیک‌تر می‌کند.

از کاراکتر «گلیندا» نیز نمی‌توان به سادگی گذشت. کاراکتری که در شروع فیلم در مقابل قهرمان داستان قرار می‌گیرد اما هیچ‌گاه به یک ضد قهرمان و آنتاگونیست تبدیل نمی‌شود. «گلیندا» نقش مهمی در شخصیت‌پردازی «آلفابا» ایفا می‌کند اما خود نیز به یک کاراکتر مستقل و تاثیرگذار تبدیل می‌شود. کارگردان در دوئل‌های اولیه بین «آلفابا» و «گلیندا» هم از طریق تکنیک و هم با نوع روایت داستان طرف قهرمانش را می‌گیرد اما این امر هرگز باعث تبدیل شدن «گلیندا» به یک کاراکتر شرور و بدذات نمی‌شود. کارگردان برای بد بودن کاراکترهای اصلی داستانش حد قائل است. حدی که باعث از بین رفتن انسانیت‌شان و آنتی‌پات شدن مخاطب با آن‌ها نمی‌شود. «گلیندا» شخصیتی جاه‌طلب است و این جاه‌طلبی در لحظه به لحظه داستان در شخصیت کارکتر او جا می‌گیرد. ارتباط برقرار کردن او با مدرس جادوگری (خانم موریبل با بازی میشل یئو) و «پرنس فیرو» نشان از دختری دارد که برای رسیدن به اهداف خود حاضر است قدم در هر مسیری بگذارد. جاه‌طلبی او به‌قدری است که با رقیب خود «آلفابا» هم‌اتاق می‌شود زیرا او را وسیله‌ای برای رسیدن به «خانم موریبل» می‌بیند. نکته حائز اهمیت در خصوص این کاراکتر که قبلا هم به آن اشاره شد، حد انسانیت او است. «گلیندا» برای رسیدن به «پرنس فیرو»، دوست خود (بیک با بازی اتان اسلاتر) را به‌گونه‌ای دست به سر می‌کند که این امر باعث شکل‌گیری رابطه‌ای عاشقانه بین «بیک» و «نسارز» می‌شود. رابطه‌ای که کارگردان نسبت به آن بی‌توجهی می‌کند و قابلیت پرداخت بیشتری را دارد.

نقد و بررسی فیلم Wicked | همه ‌چیز در خدمت فرم - گیمفا

این نوع شخصیت‌پردازی عالی در فیلم‌های ژانر موزیکال که کاراکترها نهایت به یک تیپ سینمایی می‌رسند، کار بسیار ارزشمندی است که کارگردان به‌خوبی از عهده آن برآمده است. سکانس رقص مشترک «آلفابا» و «گلیندا» را می‌توان مهم‌ترین سکانس فیلم Wicked نامید. انسانیت و مهربانی «آلفابا» روی «گلیندا» تاثیر می‌گذارد و به انسانیت کم‌رنگ شده او رنگ و لعابی تازه می‌بخشد. جرقه دوستی دو کاراکتر زده می‌شود و تکنیک کارگردان در این لحظه نقش اساسی ایفا می‌کند. قاب‌بندی‌های توشات (قرار گرفتن دو کاراکتر در یک قاب) از این دو نفر، ابتدا نزدیکی دو کاراکتر به یک‌دیگر را شکل می‌دهد و سپس کلوزآپی (نمای نزدیک) که از «آلفابا» می‌گیرد، مخاطب را در پذیرش این دوستی با او هم‌تجربه می‌کند. کارگردان در وارد کردن احساسات به این سکانس حد نگه می‌گرد و با برانگیخته کردن حس مخاطب مانع از سانتی‌مانتال شدن فیلم می‌شود. این رابطه دوستانه در اکثر سکانس‌ها و تا پایان فیلم ادامه دارد و «گلیندا» تبدیل به محرک خودباوری «آلفابا» می‌شود که این امر در لحظه مواجهه اولیه با جادوگر قابل مشاهده است.

حال به بررسی زیرمتن‌هایی از فیلم شرور می‌پردازیم که هنر کارگردانی، آن‌ها را کاملا هویدا می‌کند که برای درک‌شان نیازی به ارجاع خارج از متن نداشته باشیم. شرور فیلمی است در حمایت از انسان، حیوان و طبیعت. حیواناتی که در فیلم حضور دارند و برای بقا و زندگی‌شان در حال جنگیدن‌اند، چیزی فراتر از حیوان نیستند. کارگردان هرگز در دام نمادبازی نمی‌افتد و جمله «حیوانات فقط برای دیدن‌اند، نه شنیده شدن» که بارها در فیلم تکرار می‌شود، به مسئله‌ای فرای ظلم و ستم به حیوانات اشاره ندارد. حیواناتی که اگر به مانند دنیای فیلم Wicked قادر به سخن گفتن باشند از رفتار انسان‌ها شکایت می‌کنند. حیوانات سخن‌گو و دارای درک و شعور دنیای فیلم، نمادی از حیوانات دنیای واقعی هستند. بنابراین نمادی که کارگردان از آنان می‌سازد، به‌خوبی شکل می‌گیرد، از دل اثر بیرون می‌آید و به چیزی خارج از آن دلالت ندارد. این‌گونه است که فیلم روی مرز باریک نمادبازی حرکت می‌کند اما هرگز به دام آن نمی‌افتد و نمادسازی جای آن را می‌گیرد. نجات دادن توله شیر اسیر در قفس توسط «آلفابا» و «پرنس فیرو» نیز در راستای همین امر است. کارگردان به عمد «پرنس فیرو» را در این مسیر همراه قهرمان داستانش می‌کند تا انسانیت این کاراکتر بی‌دغدغه را نیز برانگیخته کند و مخاطب با او سمپات شود. کاراکتری که ظرفیت پرداخت بیش‌تری از آن‌چه فیلم در اختیار او می‌گذارد را دارا است و شاید کارگردان این موضوع را در قسمت دوم شرور ادامه دهد.

نقد و بررسی فیلم Wicked | همه ‌چیز در خدمت فرم - گیمفا

فیلم نسبت به رفتار انسان‌ها با حیوانات نقد تند و اساسی دارد اما این امر باعث نمی‌شود که انسانیت انسان‌ها را زیر سوال ببرد و آن‌ها را موجوداتی نشان دهد که مخاطب نسبت به فیلم موضع منفی بگیرد و نقدی که مدنظر است، تاثیر خود را از دست بدهد. کارگردان حمایت نمایشی انسان‌ها از حیوانات را نیز به بوته نقد می‌گذارد. زمانی که «دکتر دیلاموند» دست‌گیر می‌شود، «گالیندا» نامش را در حمایت از او که نمی‌توانست به‌درستی بیان کند، به «گلیندا» تغییر می‌دهد! سکانسی که نقد اساسی بر جنبش‌های حمایتی‌ای دارد که کارهایشان نمایشی بوده و هرگز دغدغه مسئله مورد نظر را ندارند. هنر کارگردان در این سکانس استفاده از کاراکتر «گلیندا» است. شخصیتی که به‌طور کامل شکل گرفته، مخاطب با او نسبت نزدیکی دارد و تا آخر فیلم قهرمان داستان را رها نمی‌کند و با او هم‌راه است. بنابراین نقد کارگردان نسبت به این جنبش‌ها حالت تمسخر نمی‌گیرد و نگاه او به آن‌ها از بالا به پایین نمی‌شود. و درست بعد از این سکانس است که «آلفابا» دست «گلیندا» را می‌گیرد و او را سوار قطار می‌کند تا با یک‌دیگر به دیدار جادوگر بروند. در واقع کارگردان به رفتار و کارهای کاراکترهای دنیای خیالین داستانش و انسان‌های دنیای واقعی نقد دارد اما این امر باعث نمی‌شود که از آن‌ها ناامید شود. به همین دلیل است که به واسطه قهرمان داستانش دست آن‌ها را می‌گیرد و با خود هم‌راه می‌کند. موضوع دیگری که در زیرمتن داستان قرار می‌گیرد، ادای دین کارگردان به طبیعت است. «آلفابا» زمانی که توله شیر را در طبیعت رها می‌کند کاملا با طبیعت (این همان) می‌شود و در پلانی فرمیک رنگ سبز طبیعت در پس‌زمینه چهره «آلفابا» قرار می‌گیرد به‌گونه‌ای که او را جزئی از طبیعت می‌کند. در این پلان نیز کارگردان اسیر نمادبازی نمی‌شود. آلفابا انسان است و نمادی از طبیعت نیست و اگر در این پلان با آن یکی می‌شود به دلیل رابطه انسان و طبیعت است. انسانی که از دل طبیعت خلق شده، با طبیعت زندگی می‌کند و در پایان به طبیعت برمی‌گردد.

نقد و بررسی فیلم Wicked | همه ‌چیز در خدمت فرم - گیمفا
قرار گرفتن رنگ سبز در پس‌زمینه چهره «آلفابا» و این همان شدن او با طبیعت

فیلم Wicked اثری است در حمایت از انسان، حیوان و طبیعت. حمایتی که هرگز شعاری نشده و اسیر نمادبازی نمی‌شود. اگرچه این امر در زیرمتن داستان قرار دارد اما داستان فیلم به‌قدری شفاف است و درست روایت می‌شود که برای حس کردن این مضامین زیرمتنی نیازی به میانجی و ارجاع به خارج از اثر نیست. در واقع مخاطب در مواجهه مستقیم با اثر به این زیرمتن‌های داستانی پی می‌برد. لحظات موزیکال فیلم کاملا در خدمت داستان بوده که علاوه بر فضاسازی در شخصیت‌پردازی کاراکترها و ساختن رابطه میان آن‌ها نقش اساسی ایفا می‌کند. کارگردان به‌قدری تکنیک بلد است و داستان را به‌درستی روایت می‌کند که سمپات مخاطب با قهرمان داستانش و حتی سایر کاراکترها به‌راحتی شکل می‌گیرد البته در این موضوع نباید از بازی فوق‌العاده «سینتیا اریوو» بی‌تفاوت بگذریم. کارگردان هر نقدی که به رفتار و اعمال انسان دنیای امروز دارد را از طریق کاراکترهای اصلی داستانش بیان می‌کند که این امر باعث می‌شود مخاطب نسبت به جهان‌بینی کارگردان موضع منفی نگیرد و نقد او تاثیرگذار شود. فیلم شرور ثابت می‌کند که سینما مدیوم «جان ام چو» است و اثری که او خلق کرده، هرگز اثر خوبی نیست بلکه فوق‌العاده است.

امتیاز نویسنده به فیلم: ۸ از ۱۰                        

source

توسط funkhabari.ir