ساخت درام خانوادگی در ظاهر کار سادهای است اما در اصل ساخت فیلمهای ساده بسیار سختتر و مهمتر از ساخت اثری به اصطلاح پیچیده است. در درامهای سادهِ مثلا خانوادگی تنها با یک خطا اثر در دام سانتیمانتال خواهد افتاد و برعکس شاید به هیچوجه درام قوی شکل نگیرد. از همین رو بنده به شخصه در مواجه با این آثار جدیتر از بقیه فیلمها هستم و فکر میکنم فیلم The Unbreakable Boy از این امتحانِ سخت سر بلند بیرون آمده است. قطعا که این فیلم مشکلات متعددی دارد و در ادامه مفصل به همه آنها خواهیم پرداخت اما درکل The Unbreakable Boy فیلمی است که موفق به خلق یک اثر درام خانوادگی شده است.

فیلم با معرفی خانواده لرت آغاز میشود: اسکات و ترزا، زوجی که در انتظار تولد اولین فرزندشان هستند. اما وقتی آستین به دنیا میآید، پزشکان متوجه میشوند که او به بیماری استخوانشکننده (Osteogenesis Imperfecta) مبتلاست، وضعیتی که استخوانهایش را چنان شکننده میکند که حتی یک لمس ساده میتواند باعث شکستگی شود. کمی بعد، تشخیص دوم یعنی اوتیسم نیز اضافه میشود که رفتارهای تکراری، چالشهای ارتباطی و حساسیتهای خاص را به زندگی او میآورد. این دو بیماری در کنار هم، آیندهای نامعلوم و دشوار را برای آستین و خانوادهاش رقم میزند.
در ابتدا، اسکات و ترزا با ترس و سردرگمی دستوپنجه نرم میکنند. اسکات، پدری که آرزوی یک زندگی “عادی” برای پسرش داشت، با احساس ناتوانی و گناه مواجه میشود و مدام از خود میپرسد که آیا میتواند به اندازه کافی از آستین محافظت کند؟! ترزا اما با ایمانی قویتر، سعی میکند خانواده را متحد نگه دارد. با بزرگتر شدن آستین، مشخص میشود که او چیزی فراتر از محدودیتهایش است: پسری با خندهای مسری، عشق به زندگی و نگرشی که هیچکس را بیتفاوت نمیگذارد.
داستان به مرور نشان میدهد که آستین چگونه با وجود شکستگیهای مکرر استخوانها و چالشهای اجتماعی ناشی از اوتیسم، دنیا را از زاویهای متفاوت میبیند. او عاشق چیزهای ساده مثل تماشای ابرها، بازی با حیوانات و شوخی کردن است. این ویژگیها باعث میشود که او نه تنها در خانواده، بلکه در جامعه کوچکشان نیز تأثیر عمیقی بگذارد. برای مثال، در یکی از صحنههای کلیدی، آستین با یک همکلاسی که او را مسخره میکرد، دوست میشود و به او نشان میدهد که تفاوتها میتوانند زیبا باشند.
نقطه عطف فیلم زمانی رخ میدهد که آستین با یک حادثه جدی (شکستگی عمیق و زیاد) مواجه میشود. این اتفاق خانواده را به لبه پرتگاه میبرد و اسکات را وادار میکند با ترسهایش روبهرو شود. اما در این لحظه بحرانی، آستین با شجاعت و آرامش عجیبش به همه یادآوری میکند که زندگی ارزش جنگیدن را دارد. او به پدرش میگوید (شاید نه با کلمات، بلکه با اعمالش) که شادی و امید را میتوان حتی در تاریکترین لحظات یافت.
فیلم اقتباسی از یک رمان و خود رمان نیز بر اساس واقعیت نوشته شده است، با این حال قصه موفق میشود روایتی نسبتا جالب را داشته باشد. برای مثال تمام داستانی که برایتان نوشتم، در اصل قصهای است که خودِ آستین آن را روایت میکند. هوش و ذکاوت فیلمنامهنویس نیز زمانی مشخص میشود که روایتِ آستین را با POV او تلفیق میکند. در بسیاری از نقاط فیلم ذهنِ کودکانه و تخیل او نیز کاملا بر اثر سایه انداخته است. مثلا وقتی که در روایت، بازی با پدر را به پرواز تشبیه میکند و حتی وقتی که به سرگذشت پدر یک دوست خیالی جالب را اضافه میکند. در اصل فیلمنامه و نحوه روایت بُعد بچگانه خود را حفظ میکند که همین یک موضوع بسیار مهم و جالب است. البته این نوع ادبیات در نقد بنده به معنای بدون ایراد بودنِ فیلمنامه نیست. اثر در سرتاسر خود سوراخهای بسیاری دارد که به هیچوجه پُر نمیشوند. سوالاتی که بیپاسخ میمانند و شخصیتهای فرعی که اصلا ساخته نمیشوند. مثلا شخصیت پدر و مادرِ اسکات و یا خواهرِ ترزا. حتی خودِ شخصیتهای اصلی هم در بعضی جاها با مشکل فرمیک مواجه میشوند و خود فیلم به جای سعی در رفع این ایرادات، با بیتوجهی به این مشکلات، شخصیتها را ضعیفتر و سستتر میکند. مثلا شخصیت مادر یک گیمر است اما در عمده فیلم به جز چندبار بازی کردن، هیچ چیزی از این بُعدِ شخصیت او برای مخاطب تشریح نمیشود.

در ابتدای مقاله نوشتم که با کمی ایراد و بیتوجهی، چنین آثاری که نامِ درام خانوادگی را به دوش میکشند، در دام سانتیمانتال خواهند افتاد. فیلم The Unbreakable Boy خوشبختانه در این تله نمیافتد. فیلم اصلا سانتیمانتل نیست و به جای اینکه تنها بر روی زندگی شیرین و شاد تمرکز کند، بر روی مشکلات نیز تمرکز جدی میکند. عمده صحنههای درخشان فیلم به زمانی مربوط است که اثر سختیهای بزرگ کردن بچه و سر و کله زدن با یک اوتیسمی را به خوبی به تصویر میکشد. چنین فیلمهایی واقعیتی را از زندگی نشان میدهند که رویاهای پوچِ زندگی تماما شاد را نفی میکند. زندگی سخت است اما ما باید سختتر باشیم. این شاید پیامی است که فیلم با زبان بیزبانی به آن اشاره میکند. لحظات شاد را خوب میسازد اما لحظات سخت را بهتر و فرمیکتر. البته در یک نقطه از فیلم این ادعای بنده که اثر مشکلات را بهتر میسازد دچار سستی در فیلمنامه میشود. فیلم از ابتدا بر روی این مورد توجه دارد که اسکات کمی بیشتر از حد معمول الکل مینوشد. اما به هیچوجه از اسکات یک فرد الکلی معتاد ساخته نمیشود. برای همین دعوای زن و شوهری و رفتنِ اسکات به جایی شبیه به ترک اعتیاد، اصلا ساخته نشده و به راستی فیلم را دچار ضربه جدی کرده است. با این حال بازیِ خود بازیگران، فیلمِ The Unbreakable Boy را از سقوط به اعماق آثار ضعیف نجات داده است. مخصوصا خانم مگان فیهی در نقش مادر خانواده بسیار خوب و اندازه بازی کرده است.

در پایان چنین میشود گفت که این فیلم پُر از لحظات طنزآمیز (مثل شوخیهای عجیب آستین)، اشکآور (مبارزه او با درد) و الهامبخش است. پیام اصلی این است که قدرت واقعی در آسیبپذیری و عشق نهفته است، و آستین با روحیهاش نشان میدهد که حتی شکنندهترین افراد میتوانند قویترین تأثیر را بگذارند. بنده فکر میکنم با کمی ذکاوت در فیلمنامه و کمی سختگیری کارگردان در اجرا، The Unbreakable Boy به فیلمی بسیار درخشان تبدیل میشد و شاید حتی میتوانست جزو برترینهای امسال باشد. متاسفانه کمی سستی در نگارش و کمی بیتوجهی کارگردان به مسائل فنی باعث شده تا فیلم نشود هرآنچه که بهترش را میتوانست. اما بنده در سهم خود اثر را برای تماشا پیشنهاد میکنم و ادعا دارم که از عمده آثارِ پُر ادعای امسال بهتر و انسانیتر است.
نمره نویسنده به فیلم: ۶.۵ از ۱۰

source