انیمه Blue Box با یک آغاز قدرتمند و چشمنواز توانست جان تازهای به ژانر عاشقانه بدهد. داستان دو شخصیت جوانی است که در هیاهوی زندگی خود سر میکنند و رویاهایی در سر می پرورانند. رویاهایی که رسیدن به آنها از توان این دو خارج است. در ادامه با نقد و بررسی بخش دوم انیمه Blue Box همراه تیم انیمه دنیای بازی باشید.
بررسی بخش دوم سریال Blue Box: هیچ فضیلتی در شکست نیست

«چیناتسو»دختر دوستداشتنی و آرام بسکتبالیست ما، رویای رسیدن به مسابقات کشوری را در سر داشت. او هر روز صبح، زودتر از دیگران در سالن تمرین حاضر بود و دیرتر از بقیه از آنجا خارج میشد. «چیناتسو» تا جایی که میتوانست به خود فشار آورد. ما با «چیناتسو» تمرین کردیم، عرق ریختیم و حتی گریه هم کردیم و سپس به مسابقه سرنوشتساز رسیدیم.
در قسمت ۱۴ انیمه Blue Box، تنش و استرس به حداکثر خود رسید. تیم «چیناتسو» با قهرمان سال قبل مسابقه میدهد. لحظه به لحظه این مسابقه نفسگیر است. شاتهای پشت سر هم، هر کدام معنایی دارند و فشار وارده بر شخصیت اصلی را به خوبی نمایش میدهند. بیست ثانیه بیشتر به پایان بازی باقی نمانده است. در حالی که تیم «چیناتسو» دو امتیاز عقب است، او مالک توپ میشود.
ما دوباره شاهد اسکوربرد هستیم. اینبار تنها دهثانیه باقیمانده است. «چیناتسو» صدای هم تیمیهایش را میشنود و در یک شات ما شاهد کاپیتان تیم هستیم که آزادانه در کنار «چیناتسو» در حال حرکت است. این کات یک لحظه تردید را در دل ما ایجاد میکند. آیا «چیناتسو» باید توپ را پاس دهد؟ و یا آیا «چیناتسو» خود باید پرتاب سهامتیازی انجام دهد؟ «چیناتسو» دختر بااستعدادی است. این دختر زیبا بارها و بارها در سالن، پرتاب سهامتیازی تمرین کرده است. او در این مسابقات پرتابهای سه امتیازی موفقی نیز داشته است و الان باید دوباره این کار را انجام دهد. او باید موفق شود.
همزمان که «چیناتسو» توپ را پرتاب کرد، مچ بند آرزوهایش که به پای او بسته شده بود، پاره شد. صدای گوش خراش خوشحالی رقیبان، به ما میگوید دختر بسکتبالیست ما شکست خورده است. «چیناتسو» تنها در زیر سبدی که نتوانست فتحش کند، ایستاده بود.

نمایی ناراحتکننده از کسی که تلاش کرده اما موفق نشده است. در رمان «پدران و پسران» قهرمان مغموم داستان، بازارف میگوید:«تمام رویاهایم مانند خاکستر به باد رفتهاند. حتی یک لحظه هم به آنچه میخواستم نرسیدم». «چیناتسو» ما هم تمام رویاهایش قبل از رسیدن به سبد، از دست رفتند. شکست، گاهی آنقدر عمیق است که وقتی در آینه نگاه میکنید، دیگر آن شخصی که یک زمانی بودید را نمیبینید. همه چیز رنگ باخته و دیگر هیچچیز شبیه گذشته نیست. «چیناتسو» دیگر توان تمرین ندارد. در عوض مثل کودکی که تنها است، مینشیند و سرش را بین دستانش قرار میدهد.
شکست تنها یک پیام دارد و آن این است که به اندازه کافی برای موفقیت تلاش نکردید. اما شاید «چیناتسو» به این فکر میکرد که من همه کار کردم. من در حد توانم دویدم. پس چرا نرسیدم؟ شکست، به عنوان یک موضوع ناراحتکننده، بخشی جداییناپذیر از تجربه انسانی است. این پدیده، که میتواند رویاها، هویت، و آینده فرد را زیر سوال ببرد، درد و رنج عمیقی به همراه میآورد. شکست همیشه در سایهای از بیصدایی قرار دارد، گویی که در آن لحظهای که تمامی تلاشها به جایی نمیرسند، تنها صدای شکستن قلب است که باقی میماند.
«چیناتسو» تنها زیر سبد ایستاده بود. هیچکدام از همتیمیهایش در آن نمیخواستند به او نزدیک شوند. بله، وقتی شکست میخورید تنهای تنها هستید. «چیناتسو» که همیشه مشوق دیگران بود حالا اما کسی را در کنار خودش نمیدید. درود بر کسانی که برای همه تکیهگاه بودن اما وقت تنهایی شانهای نیافتند.
شوک شکست، «چیناتسو» را در حالتی قرار داد که هیچکدام دوست نداریم جای او باشیم. او ناامیدانه اطرافش را نگاه میکند و میبیند دیگران به هرچه میخواستند رسیدهاند و تنها «چیناتسو» است که چیزی ندارد. تنها او آواره است، همچون کسی که خانهای ندارد. شاید این دختر با خود فکر میکند که ایکاش خانهای داشتم تا مجبور نباشم در خانه افراد غریبه به دروغ لبخند بزنم.
بررسی انیمه Blue Box: دیگران میدرخشند، تنها من نوری ندارم.

بعد از شکست «تایکی»، مربی به تمام بازیکنان گفت تا هر هدفی که دارند را روی کاغذ بنویسند و به دیوار باشگاه بچسبانند. هر کدام از بچهها هدفی داشتند، تنها «تایکی» بود که نظری نداشت. تنها او بود که نمیدانست، مثل نوزادی که حتی نمیتواند لبخندی بزند. «تایکی» در آن لحظه مثل احمقی که ذهنش به تمامی خالی است، به این موضوع فکر میکند که چرا نوری ندارد، چرا نمیدرخشد.
جواب این سوال سخت است. گورستان شکستخوردگان به قدری وسیع است که ابتدا و انتهای آن دیده نمیشود. هر کدام شاید روزی در این گورستان، قبری برای خود کنده باشیم اما «تایکی» نمیخواست دفن شود. پس قلمش را برداشت و نوشت: «ضربههایم باید دقیقتر باشد.» شاید راز موفقیت همین است. شاید شناخت ضعفها است که ما را به هدف میرساند.
«تایکی» مچبند آرزوهایش را میبندد و دوباره تمرین میکند. نه به خاطر خودش. بلکه به خاطر دختر دوستداشتنیای که آن طرف تور ایستاده است. پسزمینههای انیمه Blue Box اغلب مینیمالیستی است. نه به خاطر اینکه ما بر روی شخصیتها و رفتار آنها متمرکز شویم، بلکه این صحنهها معمولاً زاویه دید «تایکی» را نشان میدهد. «تایکی» به جز دختر مو قهوهای کسی را نمیبیند.
پسزمینهها اغلب سخن از زبان شخصیتها میگویند. در سکانسی که «چیناتسو» و «تایکی» شب را در هتل گذراندن، پسزمینه تایکی با دیوار سفید پوشیده شده است اما «چیناتسو» در کنار پنجرهای است که قطرات باران در دل سیاهی شب به آن میزند. این سیاهی و سفیدی نشاندهنده تقابل امید است با ناامیدی. تقابل جمله «من میتوانم.» با «من دیگر توانی برای ادامه ندارم.» این تقابل احساسات نقطه عطف داستان و انیمه است و بیننده را در سیاهی مطلق رها نمیکند.

نکته جالب این است که بخش دوم انیمه جعبه آبی، تماماً حکایت از نرسیدنها دارد. شکست به شخصیتهای ما نشان داد که هیچچیز از آنچه که بهدنبال آن بودند، واقعی نبوده است. همهی رؤیاها و آرزوها، فقط تلههایی بودند که آنها را به دام انداختند. نکته بعدی، نحوه برخورد شخصیتها با شکست است. مثل مچبند پاره «چیناتسو» که از پایش جدا شد، الان دختر بسکتبالیست ما هم قیدوبندی ندارد. میتواند بعد از مدتها استراحت کند. اما تایکی همچنان میجنگد. به مچبند سفت شده خود نگاه میکند و نیروی مضاعف میگیرد. شاید روزی او هم بتواند «چیناتسو» را محکم بغل کند و او را رها نکند.
بررسی بخش دوم انیمه Blue Box: چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی؟

در کنار دو شخصیت اصلی انیمه جعبه آبی، «هینا» قرار دارد. دختری شیرین با موهای صورتی که عاشقانه «تایکی» را دوست دارد. او که در مسابقه پرتاب کفش از «تایکی» شکست خورد، مجبور شد به عنوان مجازات، حقیقتی را به زبان بیاورد. «هینا» اعتراف کرد که «تایکی» را دوست دارد اما پسر ورزشکار ما نمیدانست چه جوابی به دوست قدیمی خود بدهد. آیا باید دلش را بشکند؟ آیا میتواند به خود اجازه دهد نگاه معصومانه او را از خود دریغ کند؟
در کتاب قمارباز داستایوفسکی، الکسی ایوانوویچ وقتی دید پولینا به او بیتوجه است گفت: «او روبهروی من لخت میشود، زیرا او هیچگاه مرا یک مرد نمیداند.» در این انیمه اما داستان برعکس است و «هینا» فکر میکند «تایکی» هیچ احساسی به او ندارد. از قضا این احساس درست است و باورکردنی نیست که چگونه یک فرد میتواند توسط دیگری نادیده گرفته شود.
در اغلب سکانسهایی که این سه شخصیت در یک قاب حضور دارند، «هینا» عاشقانه «تایکی» را مینگرد و پسر بدمینتونباز نمیتواند چشم از «چیناتسو» بردارد. «هینا» همیشه با خود میگوید: او را دوست داشتم، اما او همیشه به دیگری فکر میکرد. من در دنیای او جایی نداشتم، در حالی که او در تمام دنیای من بود.
در نهایت «تایکی» آب پاکی را روی دست دختر مو صورتی ما ریخت و «هینا» را از خود دور کرد. آیا «تایکی» اشتباه کرد؟ آیا علاقه یک دختر تا آخر عمر بس نیست؟ «هینا» تصور یک دختر بینقص است که شکاندن دل او جزو گناهان بزرگ تلقی میشود. «تایکی» در تکاپو و جستوجوی یافتن طلا است اما در این میان الماس گرانقدری را نادیده گرفت و از دست داد.
انیمه Blue Box: کلام آخر

انیمه Blue Box برخلاف ظاهر زیبا و طنزآمیزی که دارد، یک اثر جدی و فلسفی است. انیمهای که یکتنه روبهروی مثباندیشی کاذب ایستاده و حقیقت تلخی به نام شکست را به ما یادآوری میکند. در انیمه جعبه آبی شکست افتخار نیست؛ پلی به سمت پیروزی نیست. این انیمه بازتابی از واقعیت ناخوشایند جهان امروز است که میگوید: «بهتر است قبل از اینکه شکست بخوری، تسلیم بشی.»
این بود بررسی انیمه جعبه آبی. نظر شما همراهان همیشگی سایت دنیای بازی درمورد انیمه Blue Box چیست؟ آن را با ما به اشتراک بگذارید.
source