فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باور‌های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می‌بردند بهره‌ای از کلام حق دارند رجوع می‌شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.

عمر بگذشت به بی‌حاصلی و بوالهوسی
ای پسر جام می‌ام ده که به پیری برسی

چه شکرهاست در این شهر که قانع شده‌اند
شاهبازان طریقت به مقام مگسی

دوش در خیل غلامان درش می‌رفتم
گفت‌ای عاشق بیچاره تو باری چه کسی

با دل خون شده، چون نافه خوشش باید بود
هر که مشهور جهان گشت به مشکین نفسی

لمع البرق من الطور و آنست به
فلعلی لک آت بشهاب قبس

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
وه که بس بی‌خبر از غلغل چندین جرسی

بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن
حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی

تا چو مجمر نفسی دامن جانان گیرم
جان نهادیم بر آتش ز پی خوش نفسی

چند پوید به هوای تو ز هر سو حافظ
یسر الله طریقا بک یا ملتمسی

شرح لغت: غلغل: بانگ وآواز.

تفسیر عرفانی:‌

۱- حضرت حافظ در بیت‌های هشتم و نهم می‌فرماید:

* برای آنکه مانند عود یک لحظه دستم به دامن محبوب برسد، جان عزیز را به آتش غم نهادیم. به امید اینکه محبوبی بر ما گذر کند.

حافظ تا کی به عشق تو به هر سو شتابان رود.‌ای مطلوب من خداوند راه رسیدن مرا به جانب تو آسان کند.

حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.

۲- تلاش به همراه وقت شناسی و فراست، بهترین عامل پیروزی و کامیابی است و برعکس، غفلت و هوسبازی موجب ناراحتی و عقب ماندگی خواهد بود. سعی کنید در دوستان خود تجدید نظر نموده و در اموری که مربوط به دیگران می‌باشد، دخالت نکنید که بدخواهان در کمین هستند و حسودان دام برنهاده اند؛ بنابراین بیش از گذشته مواظب باشید.

تعبیر غزل:

عمر گرانبهای خود را صرف هوا و هوس‌های بیهوده کردی و فرصت‌ها را از دست دادی. لیاقت بیش از این‌ها را داشتی، ولی به اندک‌ها بسنده کردی. اکنون نیز قافله عمر در حال گذر است و تو همچنان در خواب غفلت آرمیده‌ای و صدای زنگ‌های کاروان به گوشت نمی‌رسد. ولی حالا وقت آن رسیده که تحولی در خود ایجاد کنی و از بند اسارت در دام دنیا خود را رها کنی و تا به آنجا که لیاقتش را داری پرواز کنی.

source

توسط funkhabari.ir