چاک بیور (Chuck Beaver)، نویسندهی داستان سری Dead Space، قبول دارد که نسخه سوم بازی باعث شد تا نه تنها طرفدار جدیدی پیدا نکند، بلکه طرفداران قبلی بازی را نیز از دست بدهد.
چاک بیور داستان تمامی نسخههای بازی و محتویات اضافی آن از جمله Extraction ،Sabotage و Ignition در کنار تمامی کمیکها و رمانهای این سری را نوشته است. او طی مصاحبهای تازه با یک یوتیوبر با نام CapitanBribo توضیح داد که چرا از داستان نسخهی سوم ناراضی است و چرا این داستان موفقیت نسخههای قبلی را کسب نکرد.
او گفت مقدار زیادی در ساخت این بازی ریسک انجام داده شد که متاسفانه نتیجهی خوبی در بر نداشت. به عنوان مثال، در آن زمان تعداد پلیرهایی که علاقه داشتند تا بازیهای ترسناک را به صورت چندنفره انجام دهند، بسیار بیشتر از کسانی بود که قصد داشتند این بازیها را به صورت تکنفره تجربه کنند.
برای همین، آنها در نهایت تصمیم گرفتند تا عنوانی را تولید کنند که چنین مخاطبینی را هدف گرفته بود. در نهایت بازی تبدیل به یک عنوان کوآپ شد و برای جذب مخاطبان بیشتر، تغییرات زیادی در آن صورت گرفت که همین امر باعث شد تا Dead Space سقوط کند.
او در ادامه اینگونه درباره ایدهپردازی بازی صحبت کرد:
ما سعی داشتیم تا گیمپلی بازی را با المانهای ژانرهای دیگر گسترش دهیم و چیزهای زیادی به آن اضافه کنیم و در نهایت یک سری مخاطب خاص را برای این بازی گرد هم آوریم. اما همه چیز طبق نقشه پیش نرفت و ما حتی مخاطبان قبلی این سری را نیز از دست دادیم.
مکانیکهای کلاسیکی مانند سیستم ساخت و ساز و سلاحهای خلاقانه بازی، همگی حذف شدند و ما بخشهای زیادی از بازی که قدیم طرفداران به آنها علاقه داشتند را از بازی کنار گذاشتیم. بیشتر فضای بازی به جستوجو در سطح سیاره اختصاص داده شد و در نهایت به آن بخش کوآپ و پازلهای دو نفره اضافه کردیم که باعث شد بازیکنها علاقه خود را نسبت به این بازی از دست بدهند. متاسفانه Dead Space 3 کارگردان خودش را نیز از دست داد، چرا که دیگر معلوم نبود ما از بازی چه چیزی میخواهیم. مسیر زیادی را پیش آمده بودیم و نمیتوانستیم به عقب بازگردیم و یک عنوان کلاسیک ترسناک فضایی را از درون آن، بیرون بکشیم. در نهایت، سبک بازی شبیه یک عنوان همانند سری Uncharted شد.
همچنین او گفت اگر میتوانست، داستان نسخهی آخر بازی را کاملا تغییر داده و تمرکز خود را روی انتهای بازی قرار میداد. {هشدار اسپویل} که در نهایت آیزاک، شخصیت اصلی داستان، به طور کامل روانش را از دست میداد و تبدیل به کاراکتری شکسته میشد.
او دوست داشت در انتها، شخصیت داستان همانند تایلر دردن در فیلم فایت کلاب میبود و در انتها هیچکس متوجه نمیشد چه بلایی سر او آمده، چرا که خود آیزایک نیز نمیدانست چه اتفاقی برای او افتاده است.
source