Apartment 7A یک تریلر ترسناک و روانشناختی آمریکایی محصول سال 2024 به کارگردانی ناتالی اریکا جیمز (Natalie Erika James) براساس فیلمنامهای است که او با کریستین وایت (Christian White) و اسکایلر جیمز (Skylar James) نوشته است. این فیلم به عنوان پیش درآمدی بر بچه رزماری (1968) ساخته و پرداخته شده است. جولیا گارنر (Julia Garner)، دایان ویست (Dianne Wiest)، جیم استرجس (Jim Sturgess)، کوین مکنالی (Kevin McNally) و چندی دیگر در این فیلم حضور دارند.
این فیلم داستان تری جوان، یک رقصنده را روایت میکند که با آسیب دیدن پایش، در حرفه خود شکست میخورد. تری با زوجی پیر آشنا میشود که واحدی در ساختمان را به رایگان به او میدهند. اما با پیشروی روایت، تری میفهمد که به عنوان حمل کننده فرزند شیطان در این ساختمان حضور دارد و راه فراری برای خلاصی از این مخمصه وجود ندارد. Apartment 7A با ایجاد فضایی پرتنش و تردید، ذهن بیننده را درگیر سوالاتی درباره واقعیت و توهم میکند. این فیلم دارای حال و هوای مشابه فیلمهای کلاسیک روانشناختی مانند Rosemary’s Baby است و از تعلیق و ترس روانی بهعنوان ابزارهای اصلی خود استفاده میکند.
شمایل شیطان
در فیلم Apartment 7A، شیطان به عنوان نماد وسوسه و شرارت به تصویر کشیده میشود. در ابتدای این فیلم، شیطان به صورت موجودی ترسناک در شمایل همان شیطان معروف با شاخ و قیافهای زشت ظاهر میشود، اما به شکلی فریبنده و دلربا با پوستی درخشنده و الماسگونه! حضور او به گونهای طراحی شده که در ابتدا جذاب و مسحورکننده به نظر برسد، زیرا هدف اصلیاش این است که قربانی را به دام بیندازد و به آرامی به ورطه نابودی بکشاند.
ظاهر درخشنده و الماسگونه شیطان در ابتدای فیلم نمادی از این وسوسه است. در فرهنگها و داستانهای مختلف، شیطان به عنوان موجودی فریبنده و زیبا توصیف شده که توانایی گمراه کردن افراد از طریق جاذبههای مادی یا ظاهری را دارد. این ظاهر براق و زیبا در فیلم نشان دهنده قدرت شیطان در ایجاد فریب است؛ به این معنا که او میتواند حقیقت را پنهان کند و چیزهایی که در ابتدا زیبا و دلربا به نظر میرسند، در واقع تهدیدات مخفی و مرگبار باشند.
با گذشت زمان در فیلم، وقتی شخصیت اصلی بیشتر درگیر شرارت و توهمات میشود، ظاهر شیطان نیز تغییر میکند و چهره واقعیاش که ترسناک و زشت است آشکار میشود. این تغییر نشان دهنده آن است که وسوسه و زیبایی اولیه تنها یک نقاب بوده و واقعیت تلخ و تاریک همیشه در پس آن پنهان است. این روند همچنین به مفهوم فلسفی و روانشناختی اشاره دارد که بسیاری از شرارتها در ابتدا جذاب و وسوسه برانگیز به نظر میرسند، اما در نهایت منجر به ویرانی و از دست دادن کنترل میشوند. درست مثل یک ستاره سینمایی که روی صحنه میدرخشد اما در مسیر با سیاهیها همراه میشود و حتی به نتیجه بدی هم دست پیدا میکند.
فرزند تری در بدن رزماری !
فیلم Apartment 7A المانهای مشابه زیادی با Rosemary’s Baby دارد، به ویژه در نحوه پرداختن به موضوعات ترس روانشناختی و ایجاد وحشت از طریق فضای متشنج و غیرقابل اعتماد. هر دو فیلم حول محور یک زن به ظاهر عادی میچرخند که به دلیل شرایط بیرونی و افراد اطرافش دچار اضطراب و وحشت میشود. در واقع تمرکز بر شخصیت زن و آسیبپذیری او، رکن اول این تشابهات به شمار میرود! در Rosemary’s Baby، رزماری به تدریج متوجه میشود که همه اطرافیانش قصد دارند او را قربانی نقشهای شیطانی کنند، در حالی که در Apartment 7A، شخصیت اصلی نیز در فضایی مشابه، احساس میکند که اطرافیانش مشکوک و مرموز هستند و حس تنهایی، پیوسته با کاراکتر همراه است.
شخصیت زن احساس میکند نمیتواند به دیگران اعتماد کند. این انزوا باعث میشود که او بیشتر دچار ترس و استرس شود. رزماری از طرف همسر و دوستانش نیز احساس خیانت و انزوا میکند. در Apartment 7A، تری در آپارتمان جدید و ناآشنا گرفتار شده و به تدریج از اجتماع دور میشود. این شباهتها نشان میدهند که Apartment 7A به نوعی از ساختار و سبک Rosemary’s Baby الهام گرفته، اما با یک رویکرد مدرنتر و متفاوت، داستان خودش را بازگو میکند.
فیلم Apartment 7A از نظر کارگردانی نیز شباهتهای قابل توجهی با Rosemary’s Baby دارد. کارگردان این فیلم به وضوح از عناصر بصری و تماتیک استفاده کرده که یادآور فیلم کلاسیک رزماری بیبی است. هر دو فیلم از فضای آپارتمان به عنوان یک مکان بسته و ترسناک استفاده میکنند. در Rosemary’s Baby، آپارتمان محل اتفاقات شیطانی و نقشههای شیطانی است و به مرور احساس ناامنی و تنگنا در بیننده ایجاد میکند. در Apartment 7A نیز، آپارتمان جدید تری، منبع اصلی وحشت و مرموزی است که به تدریج شخصیت اصلی را از نظر ذهنی و روانی تحلیل میبرد.
در هر دو فیلم، شخصیتهای پیرامونی نقش مهمی در ایجاد حس ترس و تعلیق دارند. در Rosemary’s Baby، همسایههای عجیب و مشکوک رزماری به طور پنهانی درگیر یک توطئه شیطانی هستند، در حالی که در Apartment 7A نیز افراد ساختمان به صورت نامحسوس تهدیدآمیز و مرموز به نظر میرسند و مخاطب همراه با شخصیت اصلی به شک و تردید در مورد نیتهای آنها میافتد.
هر دو فیلم با این موضوع سر و کار دارند که آیا آنچه شخصیت اصلی تجربه میکند واقعی است یا نتیجه توهم و پارانویا است. در Rosemary’s Baby، رزماری از یک سو فکر میکند قربانی یک نقشه شیطانی شده، اما دیگران او را به عنوان یک فرد دچار هذیان جلوه میدهند. در Apartment 7A، زن نیز به تدریج نمیتواند بین واقعیت و توهم تمایز قائل شود و این شک و تردید باعث افزایش ترس در او و بیننده میشود. در هر دو فیلم، شیطان یا نیروهای شیطانی نقش مهمی در پیشبرد داستان دارند.
در Rosemary’s Baby، خود شیطان و مراسم شیطانی محور اصلی داستان هستند، در حالی که در Apartment 7A، حضور شیطان به شکل وسوسهبرانگیز و فریبندهای تصویر میشود و به تدریج کنترل شخصیت اصلی را به دست میگیرد. یکی از نشانههای کلیدی حضور نیروهای شر یا تأثیرات آنها، وجود کبودیها و علائم بدنی عجیب است. رزماری پس از خواب دیدن و تجربیات وحشتناک، با کبودیهایی روی بدن خود بیدار میشود و تری نیز به تدریج متوجه کبودیهای مشابهی روی بدن خود میشود که نشاندهنده تأثیرات مخرب و ناگوار شیطانی است. این کبودیها نماد فیزیکی از تسلط و نفوذ شیطان هستند و به مرور این نشانهها بیشتر و شدیدتر میشوند.
یکی دیگر از شباهتهای برجسته میان دو فیلم، حضور گروهی از افراد مسن است که در پسزمینه حوادث شیطانی قرار دارند. در Rosemary’s Baby، همسایگان سالخورده رزماری، که در ابتدا بهعنوان افراد مهربان و دلسوز نشان داده میشوند، در واقع اعضای یک فرقه شیطانپرست هستند که هدفشان قربانی کردن رزماری برای تحقق نقشههای شیطانی است. در Apartment 7A نیز، گروهی از افراد مسن که در ساختمان زندگی میکنند، بهطور مرموزی درگیر یک توطئه شیطانی هستند.
این افراد در ابتدا بیخطر و عادی به نظر میرسند، اما به تدریج مشخص میشود که آنها نیز پیروان شیطان هستند و نقشی مهم در پیشبرد نقشههای شیطانی ایفا میکنند. هر دو فیلم به شدت از فضای محدود و بسته آپارتمان استفاده میکنند تا حس انزوا و ناامنی را تقویت کنند. رزماری در یک آپارتمان قدیمی و کلاسیک در نیویورک زندگی میکند که به تدریج به یک مکان ترسناک و ناامن تبدیل میشود. همینطورمحیط آپارتمان تری نه تنها بهعنوان محل سکونت بلکه بهعنوان منبع اصلی وحشت و فریب استفاده میشود. حس محدودیت فیزیکی و روانی که این فضاها ایجاد میکنند، یکی از تمهای مشترک بین این دو فیلم است.
هر دو فیلم به شکل هوشمندانهای از صداها و موسیقیهای مرموز برای ایجاد تنش استفاده میکنند. در رزماری بیبی، موسیقی با ملودی آرام و در عین حال ترسناک خود شروع میشود، بهطور مداوم حس ناآرامی و اضطراب را در فیلم تقویت میکند. در Apartment 7A نیز، صداهای مرموز و موسیقی ملایم اما متشنج، بهخصوص در صحنههای کلیدی، باعث تشدید حس ترس و تعلیق میشود. در هر دو فیلم، وحشت بهطور تدریجی و آرام افزایش پیدا میکند، به گونهای که شخصیت اصلی و مخاطب هر دو به تدریج به این نتیجه میرسند که چیزی بهشدت اشتباه است. رزماری به تدریج شروع به شک در مورد نیتهای اطرافیانش میکند و این حس پارانویا تا جایی پیش میرود که دیگر هیچکس قابل اعتماد به نظر نمیرسد.
تری نیز به آرامی متوجه میشود که در محیطی پر از نیروهای شیطانی و افراد مرموز گرفتار شده و این احساس شک و تردید به تدریج تبدیل به ترس واقعی میشود. این شباهتها نشان میدهند که Apartment 7A نه تنها در موضوعات، بلکه در تکنیکهای کارگردانی و طراحی صحنه به شدت از Rosemary’s Baby الهام گرفته است.
یکی از جذابترین و هوشمندانهترین نکات در فیلم Apartment 7A، پایان آن است که به نوعی مقدمهای برای شروع فیلم Rosemary’s Baby به حساب میآید. این ارتباط بین دو فیلم باعث میشود که Apartment 7A بهعنوان یک پیشدرآمد (prequel) غیررسمی برای Rosemary’s Baby در نظر گرفته شود. در پایان Apartment 7A، شخصیت زن به سرنوشتی تاریک و ناامیدکننده دچار میشود. او به تدریج توسط گروه شیطانپرست در آپارتمان 7A تحت تأثیر نیروهای شیطانی قرار میگیرد و قربانی نقشهای میشود که برای تحقق تولد یک فرزند شیطانی طراحی شده است.
این روند بهگونهای پیش میرود که در نهایت زن ابتدا تسلیم میشود و بعد خود را با پرت کردن از پنجره میکشد. پایان این فیلم به شکلی طراحی شده که مخاطب متوجه میشود که گروه شیطانپرست حاضر در Apartment 7A همان گروهی است که بعداً در Rosemary’s Baby نیز نقش مهمی ایفا میکند. در واقع مرگ تری، زمینه را برای رویدادهای Rosemary’s Baby و ورود رزماری به آپارتمان و آغاز داستان او فراهم میکند. پایان به نحوی تنظیم شده که نشان میدهد این قربانی بخشی از نقشه بزرگتری است که به تولد فرزند شیطان در رزماری بیبی منجر میشود.
پایان Apartment 7A به طور هنرمندانهای به Rosemary’s Baby متصل میشود و این دو فیلم را در یک جهان مشترک قرار میدهد. این پیوند باعث میشود مخاطبان جدید به فهم عمیقتری از داستان Rosemary’s Baby دست یابند و بفهمند که توطئههای شیطانی در آن فیلم از قبل طراحی شده بود. این پایان به شکلی رازآلود و در عین حال تکاندهنده است و حلقهای معنادار بین این دو فیلم ترسناک کلاسیک و مدرن ایجاد میکند.
کلیسا، کلیشه خیر!
استفاده کلیشهای از کلیسا و کتاب مقدس در فیلمهای ترسناک مانند Apartment 7A، موضوعی است که در بسیاری از این آثار دیده میشود. یکی از مشکلات Apartment 7A، تکیه بر کلیشههای مذهبی و نجاتبخش کلیسا است. وقتی شخصیتها با شرارت یا نیروهای شیطانی مواجه میشوند، راهحل نهایی یا مقابله با این نیروها از طریق مذهب و به ویژه کلیسا به دست میآید. کلیسا بهعنوان نمادی از خیر مطلق و پناهگاهی برای نجات از شرارت تصویر میشود، بدون اینکه عمق و یا پیچیدگی به خود مفاهیم باور و ایمان داده شود. در Apartment 7A نیز، اگرچه فیلم در طول روایت سعی میکند فضایی روانشناختی و رازآلود ایجاد کند، اما در نهایت به همان نقطه کلیشهای میرسد که نجات از شرارت تنها از طریق مذهب (کلیسا یا کتاب مقدس) ممکن است.
این ایده که تنها راه مقابله با نیروهای شیطانی از طریق قدرتهای دینی است، به نوعی تکراری و بدون عمق به نظر میرسد. یکی از مشکلات بزرگ این رویکرد کلیشهای، دوگانه خیر و شر است که بهطور سادهانگارانه و بدون پیچیدگی به تصویر کشیده میشود. این دسته از فیلمها، با ارائه یک شیطان تماماً شرور و کلیسایی که کاملاً نجاتبخش است، به تقابل خیر و شر به شکل سادهای نگاه میکنند. این در حالی است که فیلمهایی موفقتر در ژانر ترسناک معمولاً تلاش میکنند ابعاد پیچیدهتری از مفاهیم خیر و شر را به تصویر بکشند و مخاطب را به چالش بیندازند.
Apartment 7A بدون تحلیل یا بازنگری در مفاهیم مذهبی، کلیشهها را تکرار میکند. به جای بررسی انتقادی یا فلسفی مفاهیم دینی، این فیلمها از عناصر مذهبی مانند صلیب، کتاب مقدس و قدرت کلیسا بهعنوان ابزارهای سادهای برای دفع شرارت استفاده میکنند. به همین دلیل، بیننده ممکن است احساس کند که فیلم در دام تکرار کلیشههای سطحی افتاده و به جای نوآوری در روایت، صرفاً از عناصر شناخته شدهای که بارها و بارها در فیلمهای ترسناک دیده شده، استفاده میکند. در صورتی که فیلمهایی با رویکرد انتقادیتر به مذهب میتوانند داستانهای جذابتر و پیچیدهتری ارائه دهند. برای مثال، فیلمهایی که نشان میدهند نهادهای مذهبی خود ممکن است مشکلزا باشند، یا به چالش کشیدن باورهای دینی، عموماً جذابیت بیشتری دارند. اما Apartment 7A از این فرصت استفاده نمیکند و به جای آن، به راحتی به مفاهیم دینی به عنوان راهحلهای ساده تکیه میکند.
در فیلمهایی مانند Apartment 7A و Rosemary’s Baby، فرقههای شیطان پرست بهعنوان نیروهای شر مطلق به تصویر کشیده میشوند. اگرچه این تصویر در فیلمهای کلاسیک دهههای گذشته تأثیرگذار بوده، اما اکنون به یک کلیشه نخنما تبدیل شده است. استفاده از این فرقهها بهعنوان نیروهای رازآلود و خطرناک که بهدنبال قربانی کردن افراد برای رسیدن به مقاصد شیطانی هستند، دیگر برای مخاطب مدرن چالشبرانگیز و تازه نیستند. این موضوع، نه تنها در Apartment 7A، بلکه در بسیاری از فیلمهای ترسناک مشابه دیده میشود.
شیطانپرستان معمولاً بدون هیچ انگیزه یا پیچیدگیای بهعنوان بدذاتهای مطلق معرفی میشوند و هدف اصلی آنها ایجاد وحشت و شر است. این کلیشه ممکن است در ابتدا جالب باشد، اما وقتی بدون اضافه کردن عمق یا لایههای جدید استفاده شود، میتواند تکراری و خسته کننده به نظر برسد. در نهایت، مشکل اصلی این است که Apartment 7A به ندرت نوآوری خاصی در استفاده از مفاهیم دینی و شیطانی نشان میدهد. به جای بررسی پیچیدگیهای روانی یا فلسفی در رابطه با مذهب و شیطان، به همان مسیرهای آشنا و کلیشهای برمیگردند. این امر باعث میشود که فیلم تأثیرگذاری لازم را بر مخاطب نداشته باشد و تنها به عنوان یک تجربه تکراری در ژانر ترسناک باقی بماند.
راهبه قصهگو
افشای اطلاعات کلیدی توسط راهبه در چند دقیقه، یک ضعف اساسی در روایت است که به شدت به تجربه تماشاگر آسیب میزند. یکی از اصول اساسی در ژانر ترسناک، ایجاد تدریجی تنش و افشای اطلاعات به مرور زمان است. وقتی در یک لحظه، تمام اطلاعات مهم توسط یک شخصیت (در اینجا راهبه) بهسرعت فاش میشود، این روند تدریجی مختل میشود. این امر باعث میشود که تنش و معماهای موجود در داستان ناگهان فروکش کنند و از لحاظ احساسی تاثیرگذاری لازم را نداشته باشند.
فیلمهای ترسناک موفق معمولاً به مرور و با نشانههای کوچک مخاطب را درگیر میکنند، اما در Apartment 7A، این افشای ناگهانی بهنوعی مثل دادن تمام پاسخها در یک لحظه است، که تعلیق و معمای داستان را از بین میبرد. وقتی یک شخصیت ناگهان حجم زیادی از اطلاعات را ارائه میدهد، شخصیت او به نوعی به ابزار روایت تبدیل میشود و از عمق و پیچیدگی آن کاسته میشود. راهبه در اینجا بیشتر شبیه یک وسیله برای توضیح دادن داستان است تا یک شخصیت واقعی با انگیزهها و احساسات؛ بنابراین مخاطب نمیتواند راهبه را بهعنوان یک شخصیت زنده و معتبر بپذیرد.
یکی از لذتهای تماشای فیلمهای ترسناک و رازآلود، مشارکت فعال مخاطب در کشف تدریجی حقایق است. وقتی راهبه در چند دقیقه تمام اطلاعات مهم را فاش میکند، مخاطب فرصت ندارد تا خودش به این کشفیات برسد یا در روند معما حل کردن درگیر شود. این موضوع باعث میشود که فیلم به جای ایجاد یک تجربه پویا، بیشتر حالت منفعلانه پیدا کند و مخاطب احساس کند که تمام اطلاعات به صورت آماده به او تحمیل میشود. از نظر ساختار روایی، افشای سریع و غیرمنطقی این حجم از اطلاعات توسط راهبه باعث میشود که روند داستان به نوعی عجولانه و غیر طبیعی و حتی مسخره به نظر برسد. در یک روایت منسجم، اطلاعات باید بهگونهای افشا شود که طبیعی و قابل باور باشد. مخصوصاً در ژانر ترسناک که به تعلیق و تدریجی بودن اطلاعات نیاز دارد. این نوع افشای ناگهانی میتواند مانع از رشد و تحول شخصیت اصلی داستان شود.
بهجای اینکه شخصیت اصلی از طریق تجربه، تلاش و مواجهه با چالشهای مختلف به حقیقت پی ببرد، تمام اطلاعات بهسرعت و بدون هیچ مانعی به او داده میشود. این کار باعث میشود که پتانسیل رشد و تکامل شخصیت اصلی نیز به هدر برود و مخاطب احساس کند که فیلم در مسیر سادهترین راه برای پیشبرد داستان حرکت کرده است. همچنین استفاده از راهبه به عنوان منبع اطلاعات، خود به نوعی یک کلیشه در فیلمهای ترسناک محسوب میشود. شخصیتهای مذهبی مانند راهبه یا کشیش در بسیاری از فیلمها بهعنوان افرادی معرفی میشوند که از گذشته تاریک یا اطلاعات پنهان خبر دارند و به سرعت حقایق را به شخصیت اصلی میگویند. این رویکرد در فیلمهای زیادی دیده شده و تکرار آن در Apartment 7A باعث میشود که فیلم از این نظر کلیشهای و پیشبینیپذیر به نظر برسد.
شر یا خیر، مسئله این نیست!
استفاده از جمله «خدا مرده» نیچه در فیلم Apartment 7A و ترکیب آن با این جمله که «شیطان زنده است»، به نظر میرسد که یک تلاش برای القای تقابل میان ارزشهای سنتی مذهبی و حضور شر در دنیای مدرن باشد. این ترکیب به نوعی نشان دهنده فروپاشی ایمان به خدا و قدرت گرفتن نیروهای تاریک است. با این حال، این استفاده از ایده نیچه در فیلم میتواند از چندین زاویه تحلیل و نقد شود. نیچه در کتاب حکمت شادان و چنین گفت زرتشت، با اعلام مرگ خدا به نقد جهانبینیهای دینی و ارزشی سنتی میپردازد.
منظور او از مرگ خدا، فروپاشی قدرت ایدئولوژیک و اخلاقی مذهب بر زندگی انسانها و افول باورهای مطلق به خیر و شر سنتی است. او معتقد بود که با مرگ خدا، ارزشهای اخلاقی مسیحی که بر اساس خداوند پایه گذاری شده بودند، دچار بحران میشوند و انسان مدرن باید نظام جدیدی از ارزشها و معانی را برای زندگی خلق کند. در این چهارچوب، مرگ خدا برای نیچه نشان دهنده پایان یک دوران فکری و اجتماعی است، اما او هرگز جایگاه شیطان را بهعنوان موجودی حقیقی یا فعال به تصویر نمیکشد. نیچه بر اساس فلسفه خود، شیطان را بهعنوان بخشی از نظام دینی میداند که با مرگ خدا نیز معنای خود را از دست میدهد.
در Apartment 7A، جمله «خدا مرده، اما شیطان زنده است» در سطحی کلیشهای استفاده میشود. این تفسیر، با نادیده گرفتن پیچیدگی فلسفه نیچه، صرفاً بر این موضوع تأکید میکند که خدا دیگر حضور ندارد یا تأثیرگذاریاش در جهان کمرنگ شده، در حالی که شیطان هنوز فعال و حاضر است. این نوع استفاده، به ویژه در فیلمهای ترسناک، بهعنوان یک شگرد برای افزایش حس ناامیدی و هراس مخاطب به کار میرود. به این معنا که وقتی خدا مرده باشد یا حضور نداشته باشد، جهان از شر و شیطان پر میشود و نیروهای تاریکی بر انسانها تسلط پیدا میکنند. اما این استفاده بیش از حد سطحی از فلسفه نیچه است، چرا که اصل تفکر او درباره «مرگ خدا» به بحران اخلاقی و فلسفی اشاره دارد، نه به فعال شدن نیروهای شر به صورت ملموس. در واقع، نیچه مرگ خدا را فرصتی برای خلق ارزشهای جدید و آزادی از قیدهای اخلاقی میدانست، نه باز شدن راه برای قدرت گرفتن شیطان.
هرچند این نوع استفاده از ایده نیچه در ژانر ترسناک رایج است، اما میتوان آن را به عنوان یک رویکرد سطحی و کلیشهای نقد کرد. فلسفه نیچه بسیار پیچیدهتر از این است که به سادگی به تقابل خدا و شیطان کاهش یابد. هدف نیچه از بیان «مرگ خدا» چیزی فراتر از صرفاً پایان ایمان مذهبی بود و به بازسازی ارزشهای انسانی اشاره داشت. اما فیلمهای ترسناک، بهویژه Apartment 7A، از این جمله تنها برای تقویت حس ترس استفاده میکنند و فرصتی برای پرداختن به مفاهیم عمیقتر فلسفی باقی نمیگذارند. همچنین این نوع روایت باعث میشود که نیچه و تفکر او به عنوان نمایندهای از بدبینی یا ناامیدی معرفی شوند، در حالی که او در واقع به دنبال فرا رفتن از این مرحله و خلق ارزشهای جدید و قدرتمندتر بود. این تقلیل فلسفه نیچه به یک جمله ساده و سپس جایگزینی شیطان بهعنوان نیروی زنده، نشان دهنده عدم درک عمیق از مفهوم مرگ خدا و همچنین استفاده سطحی از آن در روایت داستانی است.
میانه داستان، بزرگترین ضعف کارگردان
فیلم Apartment 7A از لحاظ ساختار روایی سه بخش مجزا و با ویژگیهای متفاوت دارد. شروعی قوی و جذاب، میانهای که به نوعی کمدی احمقانه به نظر میرسد و پایانی که توانسته به شکلی خوب به نتیجه برسد. فیلم با شروعی قوی و تاثیرگذار آغاز میشود. در این بخش، فضای فیلم به گونهای ساخته میشود که مخاطب حس یک داستان روانشناختی و رازآلود را دریافت میکند. شخصیت اصلی به یک آپارتمان جدید میآید و نشانههای اولیه از ترس و اضطراب به تدریج شکل میگیرد.
در این بخش، فیلم با استفاده از عناصری مانند موسیقی ترسناک، نورپردازی کمفروغ، شخصیتهای مرموز و نشانههای غیرمستقیم از اتفاقات عجیب، به شکلی ماهرانه تنش و معما را به مخاطب القا میکند. این روش کلاسیکی است که در بسیاری از فیلمهای موفق ترسناک دیده میشود؛ جایی که رویدادهای غیرمعمول، اما نه واضحاً ترسناک، مخاطب را آماده مواجهه با بحران یا فاجعه میکنند. در این مرحله، فیلم مخاطب را درگیر میکند و او را به این سمت میکشاند که حقیقت پشت وقایع چیست و چه نیروی مرموزی در پس این آپارتمان نهفته است. تعلیق و حس مبهمی از ترس به خوبی ساخته میشود و مخاطب انتظار دارد که به مرور از معمای اصلی پرده برداشته شود.
در میانه فیلم، بهطور ناگهانی تغییر لحن و ژانر رخ میدهد. در حالی که مخاطب انتظار دارد فضای تاریک و رازآلود ادامه یابد و داستان به سمت اوج تنش و پیچیدگی پیش برود، فیلم وارد حالتی از مسخرگی میشود که به کمدی احمقانهای میانجامد. این تغییر ناگهانی باعث میشود که فیلم در این بخش دچار نوعی بیثباتی شود و از مسیر اصلی خود خارج گردد. رفتارهای غیرمنطقی شخصیتها، اتفاقات پیشپاافتاده و مضحک به لحظات اغراقشده و غیرواقعی تبدیل میشود که در تضاد با لحن اولیه فیلم هستند. مثلا ناگهان تری وارد کلیسا میشود و در یک لحظه راهبه تمام گذشته محل سکونت تری را بازگو میکند و روی زانو میافتد! این حالت طنز غیر ارادی کارگردان به نوعی با ایدههای جدی و ترسناک فیلم همخوانی ندارد و باعث میشود که مخاطب به جای احساس وحشت یا درگیری با داستان، درگیر لحظات ناخواسته پیش پا افتادهای شود.
تناقض در رفتار شخصیتها و از دست رفتن تمرکز بر محوریت داستان ترسناک، به نوعی باعث سردرگمی مخاطب میشود و فیلم از مسیر خود منحرف میگردد. با وجود آن که میانه فیلم ضعیف و گاه احمقانه پیش رفته، در نهایت فیلم توانسته به شکلی قابل قبول به پایان برسد و نتیجه خوبی را به دست آورد. در این بخش، داستان دوباره به همان فضای تاریک و جدی خود بازمیگردد و معمای اصلی به طور کامل آشکار میشود. فیلم در پایان، با برملا کردن نقشه شیطانپرستان و پرده برداشتن از توطئه اصلی، بار دیگر تنش و تعلیق را به سطح بالایی میرساند. شخصیت اصلی متوجه واقعیت وحشتناک پشت پرده میشود و ترس نهایی به شکلی تأثیرگذار به مخاطب منتقل میشود. این بازگشت به مسیر اصلی و اوجگیری تنش، کمک میکند تا فیلم خوب به پایان برسد و حس ترس و دلهرهای که در شروع فیلم به وجود آورده بود، دوباره زنده شود.
فیلم Apartment 7A از نظر ساختاری با مشکلاتی در میانه داستان روبهرو است که به شدت بر تجربه کلی تأثیر میگذارد. شروع فیلم با فضاسازی روانشناختی و تعلیقآمیز، وعده یک داستان عمیق و پیچیده را به مخاطب میدهد، اما در میانه فیلم تغییر ناگهانی لحن به کمدی احمقانه باعث میشود که روایت به شکلی نامنسجم و متناقض پیش برود. این تغییر لحن در ژانر ترسناک، مخاطب را از تجربه ترسناک دور میکند و احساسات او را تحت تأثیر قرار میدهد. با این حال، پایان فیلم موفق میشود داستان را دوباره به مسیر اصلی برگرداند و به شکلی منطقی و تأثیرگذار، تعلیق و ترس را بازسازی کند. این موضوع به فیلم کمک میکند تا از ناکامیهای میانه نجات یابد و به پایانی موفق برسد که هم داستان را به درستی جمعبندی میکند و هم ارتباط آن با آثار کلاسیک ژانر ترسناک به ویژه رزماری بیبی را روشن میسازد.
60
امتیاز ویجیاتو
آپارتمان 7A پیش درآمدی بر فیلم ماندگار و ترسناک Rosemary’s Baby ساخته رومن پولانسکی است که تمام عناصر یک فیلم ترسناک بزرگ را دارد! البته «آپارتمان 7A» دیگر همان فضای هیپنوتیزم کننده و کارگردانی بی عیب و نقص فیلم پولانسکی را ندارد، اما همچنان یک پیش درآمد محکم برای بچه رزماری است، یا بهتر است بگوییم یک اسپین آف قابل قبول!
source