انیمیشن Arcane، یک سریال براساس بازی League of Legends است که با شخصیتپردازیهای پیچیده، داستانی جذاب و طراحیهای بصری خیرهکننده، مخاطبان بسیاری در سراسر جهان پیدا کرده است. داستان این سریال، روایت مبتنی بر دو شهر «پیلتوور» و «زان» است. دو شهری که زمین تا آسمان با یکدیگر تفاوت دارند و ساکنان آنها، هرکدام قصهای برای گفتن. در ادامه با بررسی سه قسمت اول فصل دوم انیمیشن Arcane همراه بخش انیمه و انیمیشن دنیای بازی باشید.
بعد از حمله «جینکس» به ساختمان شورا «پیلتوور»، یک مراسم یادبود برای کشتهشدگان این حادثه برگزار شد. در این مراسم، که با حمله شورشیان «زان» بههمریخت، ما زیر بمبارانی از سکانسهای غنی و متنوع که فقط میتوان تصور کرد که در دوره کارگردانی برای استوریبردهای هر کدام چه زحمتهایی کشیده شد، قرار گرفتیم که غالباً بین هر کدام سه تا پنج ثانیه به نمایش درآمدند.
بعد از آسیب دیدن «جیس» و زخمیشدن کمر او، کارگردان برای نشان دادن ناتوانی او، از یک نمای بالا به پایین (High Shot Angle) استفاده میکند که در آن «جیس»، سینهخیز درحال فرار است و در گوشهای از این نما، مجسمه یادبود شوراها وجود دارد که نشان میدهد، یک پسر از طبقهپایین جامعه، هیچگاه به منزلت و جایگاه والای شورای «پیلتوور» نمیرسد.
چکش «جیس»، که «وای» برای نجات دیگران از آن استفاده کرد، ترکیبی از تکنولوژی و جادو است. برای نمایش این موضوع، هنگام استفاده از چکش، جرقههای کوچک آبی رنگ نامنظم که اغلب برای به تصویر کشیدن قدرت جادویی از آن استفاده میشود، از چکش «جیس» ساطع میشود.
زمانی که این اسلحه فوقالعاده، در دستان «وای» و بر روی شانه «جیس» قرار میگیرد، بازتاب قدرت آن بر روی صورت آن دو تابیده میشود و با اینکه نتوانستند به دشمن شلیک کنند اما، فریم به فریم، ما مسیر حرکت آن را متوجه میشویم و هنر طراحی، زمانی مشخص میشود که ما میبینیم چطور دشمن از نقطهای که انرژی در آن جمع شده، جاخالی میدهد. در واقع شلیک جادویی چکش «جیس» یک لیزر با قدرت برابر، پرتاب نمیکند بلکه در جایی شروع میشود و در نقطهای پایان مییابد. این شروع و پایان با یک طیف آبی رنگ طراحی شدهاست که از بالا به پایین میآید.
حال میخواهیم خائن و کسی که پشت این قضایا هست را بشناسیم. در اینجا کارگردان ما را راهنمایی میکند و از شخصیتی پرده برمیدارد که در سایه حضور دارد اما به تصمیمگیریهای شورا، جهت میدهد. «امبسا» فرماندهای پرآوازه و قدرتمند است که در سکانس اولین جلسه شورا بعد از حمله «جینکس»، ویلچر «سالو» را هدایت میکند. کسی که از دل تاریکی، به مسیر حرکت «سالو» جهت میدهد.
ما در ابتدای جلسه، متوجه حضور «امبسا» نمیشویم چرا که هیچ نوری بر چهرهاش نمیتابد و صدای قدمهای او در میان صداهای دیگر گم میشود و تن صدای او در جلسات، از دیگران پایینتر است و این موضوع بیانگر آن است که «امبسا» هنوز قدرتی بین سران «پیلتوور» ندارد. درنهایت «سالو» وقتی به دیگران نزدیک میشود و زیر نور قرار میگیرد، «امبسا» در دل تاریکی مینشیند، اما مسئله مهم این است که آن زن قدرتمند، پشت «سالو» پنهان نشدهاست. صرفاً چندقدم با او فاصله دارد. درست مانند این است که چند قدم کوچک تا هدف خود فاصله داشته باشد.
فصل دوم انیمیشن Arcane، مخصوصاً قسمت سوم، توجه فمنیستها را به خود جلب کرد. در یک نبرد وحشیانه، چهار تن از قدرتمندترین شخصیتهای زن دنیای Arcane با یکدیگر مبارزه کردند. «وای» با مشتهای سنگین خود و «سویکا»، از نظر جسمانی قویتر از دیگران هستند و در آن طرف «جینکس» و «کیتلین»، استعداد و هوش بالایی دارند که این موضوع برمیگردد به کهنالگوی آرتمیس که نمایانگر زنان قدرتمند و جنگجو است. زنانی که شجاعت و بیرحمی مشخصه اصلی آنان است.
بررسی فصل دوم انیمیشن Arcane: محیط
در سکانس پایانی قسمت سوم، نمای پشت سر «کیتلین»، شهر «پیلتوور» باشکوه و درخشان است که این موضوع را به ما یادآوری میکند که با اینکه این شهر درگیر نزاع و جنگ است اما باز هم خورشید، نور خود را از آن دریغ نمیکند و آفتاب امیدبخش بر روی شانههای «کیتلین» میتابد. شاید «کیتلین»، کسی است که قرار هست تا یکبار برای همیشه، آرامش را برای خود و مردم «پیلتوور» به ارمغان بیاورد. بکگراند و پسزمینه تمام نماهای Arcane یک نقاشی دوبعدی یا به اصطلاح، مت پینتینگ (Matt Painting) است. مت پینتینگها اصولاً برای به تصویر کشیدن یک فضای بزرگ در دوردست، استفاده میشوند.
زمانی که در قسمت اول انیمیشن Arcane، «مل» با دیگر اعضای شورا و «کیتلین» مشغول تصمیمگیری برای جنگ پیشرو با «زان» بودند، ناگهان قطرهای بر روی دست « سالو» میچکد و در آن لحظه است که او و دیگران متوجه ویرانههای اطرافشان میشوند. انگار هیچکدام تا به حال زیر باران نبودهاند. بارانی که بر سر آنها میبارید، مثل بحرانی بود که درگیر آن شده بودند. بحرانی که هیچکدام نمیدانستند چطور باید از آن خارج شوند. این محیطِ عجین شده با تفکرات، احساسات و کنشهای شخصیتها، به داستان انیمیشن Arcane عمق میدهد.
شهر «پیلتوور»، با معماری بکر و چشمنوازش، نظم حاکم و وسواس شدید مردم و شورای آنها را به برقراری نظم و امنیت، نشان میدهد، اما وقتی این امنیت و نظم در قسمتهای ابتدایی فصل دوم، زیر سؤال رفت، مه قرمز رنگی که ما قبلاً در شهر بیثبات «زان» دیدهایم، همهجا را فرا میگیرد.
در سکانسی که مردم «پیلتوور» آماده رفتن به مراسم یادبود شوراها میشوند، سایههای متحرک آنها که بنا به موقعیتشان بزرگ و کوچک میشود و با تغییر زاویه دوربین، شکل و اندازه آن هم تغییر میکند، میتواند مثال سادهای از تکنیک انیمیشنسازی (Texture projection) باشد. در واقع طراحان، یک بافت دوبعدی را بر روی یک سطح سهبعدی میاندازد.
مثلاً، گازسمیای که «کیتلین» برای به دام انداختن «جینکس» استفاده میکند، ترکیب یک بکگراند دوبعدی است که با انیمیشن سهبعدی، ادغام شدهاست. برای لوکیشنها و محیطهای شلوغ که رفت و آمد در آن بسیار یا مبارزهای آنجا در جریان است و دوربین مدام زاویهاش را تغییر میدهد و حرکت میکند، این تکنیک ناکارآمد است. گاهی اوقات، تفاوت بین یک طرح دوبعدی و سهبعدی میتواند مشکل باشد. مثلاً دستگاه حبابسازی که «پروفسور هایمردینگر» ساخته است، درواقع یک طرح دوبعدی است که با ریزکاریهای منحصربهفرد، به لرزه درآمده و حباب تولید میکند.
یا درختی که در «زان» موجود است و «اکو» در اطراف آن، مکانی امن برای بیپناهان ساخته است، در واقع یک نقاشی دوبعدی است که اجزا و اشیاء سهبعدی، در جلو و عقب آن حرکت میکنند. پسزمینه انیمیشن Arcane به صورت دوبعدی طراحی شدهاست اما در پیشزمینه (Fore Ground) و میانزمینه (Mid Ground)، ما اغلب شاهد تصاویر سهبعدی هستیم، تا پویایی محیط انیمیشن Arcane را به خوبی احساس کنیم.
نقد و بررسی انیمیشن Arcane: فضا را برای مسیح، مقدس کنید
بعد از حمله «جینکس» به ساختمان شورا، «ویکتور» به شدت زخمی شد. او کسی بود که بیشتر زمان خود را صرف مطالعه و بررسی یک جرم فراطبیعی به نام «هکس کور» کرده بود. «ویکتور» امیدوار بود که با «هکس کور» بتواند جان تازهای به جسم معلولش بدهد، اما نتوانست موفق شود و عواقب سنگینی دامنگیر او شد.
حال که «ویکتور» زخمی و نیمهجان در ساختمان شورا، برزمین افتاده، دوست صمیمی او «جیس»، او را به آزمایشگاه میبرد تا جان عزیزش را نجات دهد. ناگهان در آزمایشگاه، ماده مرموز «هکس کور» به بدن «ویکتور» واکنش نشان میدهد. «جیس» آن را به سمت بدن دوست خود میبرد و آن دو با هم ترکیب میشوند. این اقدام، «ویکتور» را به زندگی باز میگرداند.
بعد از مدتی، درست مانند مسیح که از آرامگاه خود خارج شد، «ویکتور» از «هکس کور» بیرون آمد. بدن او از رگ و پیهای سیاه با خطوط نازک بنفش و طلایی رنگ پوشیده شده و فقط صورت و موهای سرش، دستنخورده باقی مانده بود. بعد از تولد دوباره «ویکتور»، او با یک عبا بر دوش و عصایی در دستش به سمت «زان» میرود. از بین مردم فقیر و آسیبدیده میگذرد. ظاهر و پوشش او تفاوتی با این مردم ندارد.
کارگردان برای ایجاد تمایز بین «ویکتور» و مردم مستأصل و درمانده، با شاتهای مختلف، «ویکتور» را به یک ناجی و مسیح بین مردم «زان» تبدیل کردهاست. برای مثال، در یک نمای فولشات از او، ما هاله نوری اطراف سر او میبینیم و یا زمانی که «ویکتور» بین مردم «زان» حرکت میکند، هیکل و قد هیچکدام از آنها از «ویکتور» بلندتر نیست و معمولاً در حالت زانوزده یا قوزکرده در اطراف ناجی شهرزیرزمینی حرکت میکنند.
زمانی که ویکتور به حرکت ادامه میدهد، دوربین او را تا رسیدن به نور همراهی میکند. نوری که با آمدن «ویکتور» به شهر سقوطکرده و بیچارهی «زان»، تابیده است. یعنی دلیل تابش نور طبیعی خورشید که میتواند باریکهای از امید باشد، به خاطر حضور «ویکتور»، بین بیخانمانها است.
وقتی «ویکتور» به تنهایی به مرکز تابش نور میرسد، مردمانی از دل سیاهی اطراف، به او نزدیک میشوند تا او را از بین ببرند اما آنها که به نور عادت ندارند، مستقیم نمیتوانند صورت «ویکتور» را ببینند. نگاه تأسفبار «ویکتور» به مردم، عمق احساسی او را نشان میدهد که به نوعی انگار میخواهد به آنها کمک کند.
دست خود را به سمت پیشانی یکی از آسیبدیدگان دراز میکند، و با یک حرکت معجزهآسا، تمام درد و رنج او را از بین میبرد. سالیان درازی بود که مردم «زان» به یکدیگر آسیب میزدند اما «ویکتور» این چرخه باطل را شکست. بعد از نجات یک نفر، دیگران فروتنانه جلوی او زانو زدند و از «ویکتور» طلب آمرزش و شفا کردند.
درآخر کارگردان، نور طبیعی موجود در صحنه را افزایش داد و با یک موسیقی روحانی، «ویکتور» را بین ناپاکیهای اطرافش، تقدیس کرد و درحالی که «ویکتور» در مرکز نور و شات کارگردان قرار داشت، دوربین رفتهرفته از او فاصله گرفت و «ویکتور» را بر روی یک ارتفاعی که هیچ بنایی بالاتر از او نشان داده نمیشد، به تصویر کشیده شد، تا هم او را به عنوان ناجی ضعفا، نشان دهد و هم مردمی که به کمک او نیاز داشتند را به تصویر بکشد.
بررسی انیمیشن آرکین: روغن و آب
رابطه «کیتلین» و «وای»، همانطور که در فصل اول به آن اشاره شد، مثل روغن و آب است. این دو هرگز نمیتوانند با یکدیگر ترکیب شوند و رابطه عاشقانه آنها، به نظر میرسد سرانجام خوشی نخواهد داشت.
در قسمت سوم انیمیشن Arcane، وقتی «وای» جلوی «کیتلین» را گرفت تا به خواهرش شلیک نکند، تنشی بین این دو شکل میگیرد و درنهایت، ضربه قنداق تفنگ «کیتلین» به شکم «وای»، او را از پای در میآورد و چشمانش را پر از اشک و حسرت میکند و به این درگیری پایان میدهد.
«وای» دختر سرسخت و قدرتمندی از شهرزیرزمینی «زان» است و زجرهای بیشماری کشیده اما همیشه دست بر روی زانو گذاشته و بلند شدهاست. دختر مشت آهنین ما، هرگز با یک ضربه از پای در نیامده بود اما شاید ضربه «کیتلین» طور دیگری به او آسیب زد و این موضوع را به «وای» یادآوری کرد که نمیتواند از خواهر افسارگسیختهاش، «جینکس»، روی برگرداند. پشت کردن «کیتلین» به او، این قضیه را به «وای» گوشزد کرد که او قادر نیست از ریشههای شخصیتاش که در کوچه پسکوچههای ناهموار «زان» دوانده، دل بکند.
از طرفی خشم و نفرت از «جینکس» و مردم «زان»، تمام وجود «کیتلین» را فرا گرفتهاست. این خشم مثل شعلهای درون او میجوشد و فقط با نابود کردن «زان» فروکش میکند. «کیتلین» زمانی که به فرماندهی نیروهای «پیلتوور» میرسد، با مشتی گره کرده بر روی سینهاش ضربه میزند و در آن لحظه، آماده است تا قلبش را برای نابودی شهرزیرزمینی فدا کند.
بررسی سه قسمت اول فصل دوم انیمیشن Arcane: داستان دو شهر
«زان» از نظر سیاسی از «پیلتوور» پایینتر است. برای درک بهتر این موضوع و شناخت بهتر مخاطب، کارگردان، از نظر جغرافیایی هم «زان» را در ارتفاع پایینتری نسبت به «پیلتوور» نشان میدهد. تا تفاوت و اختلاف این دو شهر در هر منظری، به صورت واضح به مخاطب منتقل شود.
مثلاً زمانی که «کیتلین» مشغول نگاه کردن به راز و منبع قدرت خاندان «کیرامن» است، ما تصاویری از «زان» میبینیم که نهتنها از «پیلتوور» بلکه از سطح زمینها پایینتر قرار دارد. نمای بیرونی و داخلی ساختمانهای شهر «زان»، هر دو به سبک آرت نو طراحی شدهاند، از پنجره مارپیچ روی درب گرفته تا خطوط منحنی شلاقی روی فرش. همچنین چراغهای چشمکزن که در سرتاسر شهر قرار دارد، نشاندهنده امید زودگذر مردم نسبت به تغییر اوضاع و شرایط زندگی است.
در سکانسهای مختلف قسمت اول انیمیشن Arcane که شهر «پیلتوور» در آن نمایش داده میشود، ما شاهد کاشیهای زاویهدار که با یک الگوی خاص، روشن و تکراری در خیابانها و کوچههای این شهر، نصب شدهاند، هستیم. نمای این شهر پیشرفته و پیشگام که براساس آرت دکو طراحی شدهاست، حاکی از خوشبینی فوقالعاده مردم نسبت به تکنولوژی است. آنها بر این باورند که پیشرفت فناوری همیشه به معنای آیندهای روشن است.
اگر به طراحی لباس اعضا شورا «پیلتوور» دقت کنید، قرینهای در آنها پیدا خواهید کرد. لباس «مل» که یکی از شوراهای مقتدر شهر است، آمیزهای از رنگ سفید و طلایی است که با آرایش دقیق و متقارن صورت او ترکیب شدهاست. مردمان شهر پیشرفته و صنعتی «پیلتوور»، وسواس خاص و ترکیب رنگ مشخصی در لباس پوشیدن، رعایت میکنند. این موضوع به تمایل شدید مردم این شهر به نظم و ثبات برمیگردد. دقت، نظم و ظرافت، در مد و لباس مردم «پیلتوور» دیده میشود و این استایل هم لذتبخش است و هم نشانگر ترکیبی از ثروت و تکنولوژی است، و اگر غریبهای مثل «وای» بین آنها حاضر باشد، به راحتی متمایز میشود.
بررسی فصل دوم انیمیشن Arcane: کلام آخر
سه قسمت ابتدایی فصل دوم انیمیشن Arcane با همان سکانس پرهیاهو با انیمیشنهای افسارگسیخته قسمت اول نیشش را در مخاطب فرو میکند. طراحی بصری زیبا و پیشبرد خط داستانی شخصیتهای مختلف، توانست یک مقدمهچینی عالی برای باقی قسمتهای پیشرو باشد و ما را درگیر سؤالات و موضوعاتی کرد که امیدواریم در ادامه به پاسخ آنها برسیم.
این بود نقد و بررسی انیمیشن Arcane. نظر شما همراهان همیشگی وبسایت دنیای بازی در مورد انیمیشن Arcane چیست؟ آن را با ما به اشتراک بگذارید.
source