سریال Arcane، فراتر از یک اقتباس ساده از بازی ویدئویی لیگ آف لجندز است و پس از موفقیت فصل اول، به یک اثر هنری ماندگار تبدیل شده است. این سریال با روایت داستانی قوی و شخصیتپردازیهای عمیق، توانسته مخاطبان بسیاری را به خود جذب کند و به دنیای بازی ویدئویی لیگ آف لجندز روحی تازه ببخشد. به تازگی فصل دوم و پایانی این سریال نیز منتشر شد و توانست روایت جینکس و Vi را به پایان برساند و پایانی شکوهمند داشته باشد.
یکی از مهمترین دلایل موفقیت سریال لیگ آف لجندز، توانایی آن در تبدیل یک دنیای بازی ویدئویی پیچیده به یک اثر بصری جذاب و گیرا است. طراحی شخصیتها و محیطها در این سریال، به همراه موسیقی متن فوقالعاده، تجربهای فراموشنشدنی را برای مخاطب فراهم میکند. همچنین، آرکین با ارتقاء سطح کیفی انیمیشنهای سریالی، نشان داده است که این نوع آثار هنری میتوانند به اندازه سریالهای لایو اکشن، پیچیده و تاثیرگذار باشند. حال که این سریال بینظیر به پایان رسیده، در این مطلب میخواهیم به سوژههای جذاب دنیای League of Legends که پتانسیل بالایی برای تبدیل شدن به سریال جدید دارند را بررسی کنیم.
سوژه های بازی لیگ آف لجندز برای تبدیل شدن به سریال پس از Arcane
یکی از نکاتی که در این زمینه حائز اهمیت است، رغبت Valve و Riot Games به گسترش و غنیسازی دنیای Dota 2 و لیگ آف لجندز است و با اینکه سبک انیمیشنهای این دو شرکت، زمین تا آسمان با یکدیگر فرق دارند، اما کمک شایانی به گسترش جهان بازی کردهاند. این سریال با ذکر جزئیات حول محور شخصیتهای مختلف بازی و ایجاد ارتباط با یکدیگر، توانسته طرفداران قدیمی بازی را راضی نگه دارد و مخاطبان جدیدی را جذب کند. همکاری موفق بین Riot Games و نتفلیکس نیز یکی دیگر از عوامل مهم در موفقیت آرکین است و ثابت کرده است که شرکتهای بازیسازی و پلتفرمهای استریم میتوانند با هم همکاری کنند و آثار هنری ارزشمندی بسازند. دنیای Runeterra بسیار گسترده بوده و سوژههای متعددی برای تبدیل شدن به فصل جدید سریال لیگ آف لجندز را دارند. با ما در ادامه همراه باشید تا تعدادی از مناطق و روایتهای مربوط به دنیای League of Legends را بهتر بشناسید.
10) Mount Targon
در غرب منطقه شوریما و بلندترین قله رونترا، کوه تارگون در هالهای از اسرار قرار گرفته است و افسانهها و روایات بسیاری دربارهی تارگون وجود دارند که آن را به مقصدی برای رویاپردازان، ماجراجویان و جویندگان حقیقت تبدیل کرده است. کسانی که جرأت صعود به این کوه را دارند، اغلب به دنبال دانش، روشنایی یا قدرتهای فراطبیعی هستند، اما صعود از تارگون بسیار دشوار است و کسانی که موفق میشوند تا به قله برسند، معمولاً با تغییرات اساسی در خود باز میگردند. برخی از آنها با نگاهی خالی از امید و پریشانی به پایین مینگرند، درحالیکه برخی دیگر با قدرتهایی فرا انسانی به دنیای فانی بازمیگردند. اگر تارگون قرار است در آینده نزدیک معرفی شود، یکی از راههای ممکن برای نمایش آن میتواند اشاره به قهرمانها باشد. به عنوان نمونه، یکی از قهرمانهای اصلی داستان برای یافتن انرژی و قدرت خاص، میتواند با وجود تمام سختیها، به قله رونترا صعود کند تا برای مبارزه با شخصیت منفی داستان، به آن دستیابد
9) Ixtal
ایختال، سرزمین جادوی عناصر، ریشه در یکی از کهنترین تمدنهای غرب دارد. این سرزمین پیش از پیوستن به امپراتوری شوریما، نقشی کلیدی در پیدایش اولین صعودشدگان ایفا کرده است. ایختالیها، با تسلط بر جادوی عناصر و فاصلهگرفتن از آشوبهای جهان، توانستند از بلایای پوچی و دارکین جان سالم به در ببرند.امروزه، شهر ایگزائوکان، پناهگاهی باستانی در اعماق جنگل است و این شهر باستانی، به مدت هزاران سال از دنیا جدا مانده و فرهنگ و جادوی کهن خود را حفظ کرده است. ایختالیها، با تماشای ویرانیهای جهان از دور، به تمامی تمدنهای دیگر به چشم تازهواردان مینگرند و با استفاده از جادوی قدرتمند خود، از مرزهای خود محافظت میکنند.
در حال حاضر، این تمدن با تهدیدهای بالقوهای مانند نکسوس که قصد عبور از مرزهای خود را دارند، در معرض خطر قرار گرفته است. علاوه بر این، کیانا، جوانترین و جاهطلبترین عضو خانواده سلطنتی است که با استفاده از روشهای بحثبرانگیز، به دنبال اثبات خود به عنوان حاکم مشروع ایختال و دفاع از ملتش است. اگر بخواهیم ملت ایختال را وارد فصل جدید سریال بکنیم، میتوانیم به ویژگی آنها مبنی بر بیطرف بودنشان اشاره کنیم و جنگی را به تصویر بکشیم که در آن شخصیتهای اصلی داستان به سمت ملت ایختال میشتابند تا از آنها برای مبارزه با دشمنانشان کمک بخواهند. در ادامه، با اینکه ایختال به دلیل بیطرف بودن، تمایلی نسبت به کمک کردن به آنها نشان نمیدهد، اما بعدها نظر خود را تغییر میدهد و به این شکل، موج داستان بر میگردد.
8) Ionia
ایونیا، مجمعالجزایری اسرارآمیز و احاطهشده توسط دریاهای خروشان است که به عنوان سرزمین نخستین شناخته میشود. فرهنگ ایونیا که بر رعایت تعادل بر تمامی جنبههای زندگی تاکید میکنند، مرز میان جهان مادی و معنوی را برای خود باریکتر کردهاند. به مدت قرنها، ایونیا در آرامش و فراوانی زندگی میکرد و صومعههای جنگجویان، شبهنظامیان محلی و خود ایونیا، از سرزمینها محافظت میکردند، اما دوازده سال پیش، حملهی امپراتوری نوکس این آرامش را برهم زد و لشکرهای بیپایان نوکس، ایونیا را ویران کردند و پس از سالها مقاومت و با هزینههای سنگین، شکست خوردند.
اکنون، ایونیا در آرامشی شکننده به سر میبرد. جنگ، ایونیا را به دو جناح اصلی تقسیم کرده است: گروههایی مانند راهبان شوجین و کینکئو که به دنبال بازگشت به صلحطلبی و سنتهای روستایی هستند و در مقابل، گروههای رادیکالتر مانند برادری ناوری و فرقه سایه، که خواهان بکارگیری جادو در حوزههای نظامی و ایجاد یک ملت متحد برای انتقام از نوکس هستند. سرنوشت ایونیا در تعادلی شکننده قرار دارد که هر لحظه ممکن است به هم بریزد. اگر بخواهیم ایونیا را وارد داستان سریال Arcane بکنیم، میتوانیم از دو قطبی شدن جامعه استفاده کنیم و ارتباط دو گروهی که از زمانی با یکدیگر هم پیمان بودند و حالا از یکدیگر جدا افتادهاند را به یکدیگر پیوند دهیم.
7) Bilgewater
در میان جزایر شعله آبی، شهری پنهان شده که به بیلجواتر معروف است؛ شهری که در آن دزدان دریایی، خلافکاران بندر و قاچاقچیان، از سراسر جهان گرد هم آمدهاند. اینجا جایی است که ثروتها یک شبه به دست میآیند و رویاها در کسری از زمان به خاکستر تبدیل میشوند و همین دلایل باعث میشوند تا این مکان برای افرادی که از عدالت فرار میکنند و علاقه زیادی به جنایت و مکافات دارند، آغاز تازهای باشد؛ جایی که هیچکس به گذشته شما اهمیت نمیدهد. با این حال، در این شهر بیقانون، خط باریکی میان ثروت و مرگ وجود دارد و هر روز صبح، جسدهای بیجان مسافران بیملاحظه با چمدانهای خالی در بندر شناور میشوند.
بیلجواتر، با وجود خطرهای فراوان، مملو از فرصت است. این شهر که از بندهای دولت و قوانین تجاری آزاد است، اقلامی دارد که در اکثر مکانهای دنیا قابل خرید نیست؛ از فناوریهای ممنوعه گرفته تا حمایت اربابان جنایتکار. با کنارهگیری آخرین «پادشاه دزدان دریایی»، بیلجواتر وارد دورهای از تحول شده است و کاپیتانهای قدرتمند بر سر آیندهی این شهر بر سر جنگ هستند، اما تا زمانی که کشتیها در دریاها شناور هستند، بیلجواتر همچنان یکی از زیباترین و پرآشوبترین شهرهای رونترا باقی خواهد ماند. بنابر دلایلی که ذکر شد، بیلجواتر پتانسیل خوبی برای وارد شدن به سریال Arcane دارد. به عنوان نمونه، بعضی از شخصیتهای داستان میتوانند برای دستیابی به فناوریهای جدید و ممنوعه که تنها از طریق سفر به بیلجواتر در دسترس است، خود را وارد چالش جدیدی بکنند و در این بین، با دزدان دریایی مبارزه کنند و با اتمسفر حاکم بر شهر روبرو شوند.
6) Shurima
امپراتوری شوریما زمانی تمدنی شکوفا بود که بر کل قاره گسترده شده بود. این امپراتوری که توسط خدایان-جنگجو ساخته شده بود، در دوران باستان بنا شد و همه اقوام جنوب را متحد کرد و صلحی پایدار میان آنها برقرار ساخت. کمتر کسی جرأت حمله به شوریما را داشت و کسانی که به این کار دست میزدند، مانند ملت نفرینشده ایکاتیا، به شکل بیرحمانهای نابود میشدند.
با این حال، پس از هزاران سال رشد و شکوفایی، شکست در دوران سلطنت آخرین امپراتور شوریما، این پایتخت را به ویرانه تبدیل کرد و داستانهای مربوط به شکوه گذشته امپراتوری به تاریخ پیوستند. اکنون، بیشتر ساکنان بادیهنشین صحرای شوریما، زندگی سختی را در این سرزمین بیرحم میگذرانند. برخی از آنها پاسگاههای کوچکی برای دفاع ساختهاند. با اینکه برخی دیگر به دنبال گنجینههای پنهان در مقبرههای باستانی میگردند. همچنان، برخی دیگر به عنوان مزدور زندگی میکنند و پس از دریافت پاداش، به بیابانها بازمیگردند، اما هنوز هم تعداد کمی از مردم، رویای بازگشت به دوران شکوه گذشته را در سر میپرورانند. در واقع، در سالهای اخیر، شایعاتی از قلب صحرا شنیده میشود که حاکی از بازگشت امپراتور آزیر برای رهبری آنها به سوی عصر جدیدی از شکوه و عظمت است.
5) The Shadow Isles
این سرزمین نفرین شده زمانی خانهی تمدنی نجیب و روشنفکر بود که متحدان و فرستادگانش آن را جزایر برکتبخش مینامیدند. با این حال، بیش از هزار سال پیش، یک فاجعهی جادویی بیسابقه پردهی بین قلمرو مادی و معنوی را پاره کرد و عملاً آنها را با هم ادغام کرد و هر موجود زندهای را در یک لحظه به کام مرگ فرو برد. اکنون، یک مه سیاه و پلید به طور دائم، جزایر را فرا گرفته است و خود زمین نیز با جادویی تاریک آلوده شده است. افراد فانی که جرأت میکنند به این سواحل غمانگیز قدم بگذارند، به آرامی نیروی حیات خود را از دست میدهند که این امر به نوبه خود ارواح بیقرار و سیریناپذیر مردگان را جذب میکند. کسانی که در مه جان میسپارند، محکوم میشوند که تا ابد این مکان کابوسوار را تسخیر کنند؛ بدتر از آن، قدرت جزایر سایه با هر سال که میگذرد قویتر میشود و به قدرتمندترین ارواح اجازه میدهد تا دورتر و دورتر در سراسر رونترا سرگردان شوند.
4) The Void
Void با تولد جهان زاده شد و این نیروی گرسنه و بیرحم، از هزاران سال پیش در انتظار فرمان اربابان مرموزش که با نام Watchers شناخته میشود نشسته تا برای آغاز ویرانی نهایی دنیا آماده شود.. هر انسانی که توسط این قدرت لمس شود، به جنون میرسد و پوچی، تمام وجودش را در بر میگیرد. ساکنان قلمروی Void، موجوداتی ساختگی و بیروح هستند که با هدف نابودی کامل روئنتره خلق شدهاند. قهرمانانی مانند کاسادین و کایسا، سهم مشخصی در مبارزه با Void دارند. کاسادین پس از نابودی خانوادهاش توسط Void، به دنبال انتقام است و کایسا سالها در ووید زنده ماند و سپس بازگشت. وجود Void به عنوان یک شخصیت منفی بزرگ و قدرتمند، میتواند برای فصول بعدی سریال Arcane شگفتی ساز باشد و دنیای سریال لیگ آف لجندز را با چالشهای بزرگی مواجه کند.
3) Demacia & Noxus
نکسوس، امپراتوری قدرتمندی است که به وحشیگری و گسترشطلبیاش شهرت دارد. با این حال، در دل این ظاهر خشن، جامعهای آرام و شایسته له زندگی خود ادامه میدهد و در جامعه نکسوس، استعداد و توانایی افراد، صرفنظر از طبقه اجتماعی یا خاستگاه، مورد احترام قرار میگیرد. مردم نکسوس زمانی قبایلی بودند که با حمله به شهری باستانی، امپراتوری خود را بنیان نهادند. این مبارزهی بقا، آنها را به مردمانی سختکوش و قدرتمند تبدیل کرد و جادوگران، به دلیل تواناییهای خاص خود، بسیار مورد توجه و احترام قرار میگیرند. با این حال، در سایه این آرمان شایستهسالاری، خاندانهای نجیبزادهی قدیمی همچنان نفوذ قابل توجهی دارند و برخی نگرانند که بزرگترین خطر برای نکسوس، نه از بیرون، بلکه از درون خود امپراتوری باشد و این جامعه را تهدید کند
دماسیا، پادشاهی قدرتمند و قانونمدار است که به ارزشهای عدالت، شرافت و وظیفهشناسی پایبند است. با این حال، در قرنهای اخیر، این پادشاهی منزوی و خودکفا شده است. شهر بزرگ دماسیا که به عنوان پایتخت این پادشاهی شناخته میشود، بر پایه سنگ پتریسیت بنا شده است، سنگی که انرژی جادویی را خنثی میکند. خانواده سلطنتی دماسیا، از این شهر، بر قلمرو وسیع خود نظارت داشته است، اما پس از مرگ ناگهانی پادشاه جاروان سوم، شاهزاده جاروان جوان، به سلطنت نشسته است. در این دوران آشفته، دماسیا نمیتواند به افراد خارجی اعتماد کند و انزا در حال افزایش یافتن است. بسیاری از متحدان قدیمی نیز به دنبال حمایت هستند. برخی بر این باورند که عصر طلایی دماسیا به پایان رسیده است و اگر این پادشاهی نتواند خود را با تغییرات جهان وفق دهد، افول آن اجتنابناپذیر خواهد بود.
جنگ در حال توسعه بین دماسیا و نکسوس میتواند پیامدهایی در سراسر رونترا داشته باشد و داستانهای قهرمانانه هر ملت، لایههای جدیدی را به درگیری کلی اضافه کند. به عنوان مثال، میتوان به رابطه بین گارن، یک سرباز دماسیایی، و کاترینا، یک قاتل نکسوسی اشاره کرد.
2) Freljord
Freljord، سرزمینی خشن، بیرحم، و پرورشدهنده جنگجویانی است که در برابر هر مانع، مقاومت بیبدلیل خود را نشان میدهند. قبایل مغرور و مستقل Freljord، اغلب توسط همسایگان والورانی خود که از سنتهای باستانی نهادینه شده در زندگی آنها بیخبر هستند، به عنوان تمدن وحشی و عقب مانده شناخته میشوند. هزاران سال پیش، جنگ داخلی میان خواهران آواروسا، سریلدا و لیساندرا، نه تنها اتحاد آنها را برهم زد، بلکه سرزمینهای شمالی را به ورطه هرج و مرج و زمستان ابدی کشاند و کل روئنتره را تهدید کرد. اکنون، تنها انسانهای استثنایی که در برابر ویرانی آتش و یخ مقاوماند، شایسته رهبری این سرزمین هستند.
با وجود تلاشهای گارد یخبندان برای حفظ نظم، افسانههای خدایان باستانی، یتیهای مرموز و شمنهای سرگردان همچنان در دل فِرلجورد زنده هستند. در سالهای اخیر، قبایل Freljord که زمانی با هم در جنگ بودند، به رهبری ملکه جوان آواروسانها که با نام Ash شناخته میشود، متحد شدند تا آیندهای آرامتر برای سرزمین خود رقم بزنند، اما تهدیدهای خارجی همچنان پابرجا هستند. دزدان به مرزهای جنوبی دماسیا و شرقی نوکسوس نزدیکتر شدهاند که در نتیجه، جنگ داخلی خونینی نیز بین سه قبیله قدرتمند فِرلجورد در جریان خواهد بود که هر یک توسط قهرمانی افسانهای رهبری میشوند. سایه جنگ بر فراز این سرزمین سرد سنگینی میکند و آیندهای تاریک را نوید میدهد. محیط یخبندان این سرزمین باعث میشود تا Freljord در به چالش کشیدن شخصیتهای داستان، به خوبی عمل کند.
1) Runeterra’s History
تاریخچه روئنتره، دنیایی گسترده و پیچیده است که ریشه در سحر و جادو، تمدنهای باستانی و جنگهای حماسی دارد. در ابتدا، موجودات آسمانی با استفاده از سنگهای جادویی، رونترا را آفریدند؛ دنیایی که هم در بعد مادی و هم معنوی وجود دارد. یکی از اولین تمدنهای قدرتمند که بر رونترا حکومت کرد، امپراطوری شوریما بود. این امپراطوری با بهرهگیری از قدرت خورشید، رهبران خود را به خدایان تبدیل کرد، اما غرور و تکبر این امپراطوری به سقوط آن منجر شد و خدایان فراموش شده در شنهای زمان مدفون شدند.
جنگهای رون، یکی از خونینترین درگیریها در تاریخ روئنتره بودند که بسیاری از تمدنها را نابود کردند و از خاکستر این جنگها، دو امپراطوری قدرتمند به نامهای نکسوس و دماسیا سر برآوردند. نکسوس، دنیایی ساخته شده بر پایه فتح و قدرت است که تلاش میکند در بر جهان چیره شود. در مقابل، دماسیا که ارزشهایی چون افتخار، عدالت و سنت را در اولویت خود قرار میدهد، در برابر تجاوز نوکسوس به آب و خاک خود مقاومت میکند. در شمال، Freljord، سرزمینی پوشیده از برف و یخ وجود دارد که محل زندگی قبایل مختلفی است که هر یک به دنبال قدرت هستند. ظهور خاندان قدرتمند آیسبورنها، با توانایی کنترل یخ و برف، پیچیدگیهای سیاسی Freljord را افزایش داده است. جزایر سایه، که زمانی مجمعالجزایری زیبا بودند، اکنون به قلمروی مردگان تبدیل شدهاند و ارواح عذابدیده این جزایر، به دنبال انتقام و عذاب ابدی هستند.
داستانهای پشت صحنه لیگ آف لجندز هزاران سال از تاریخ این بازی را در بر میگیرد که میتوان به شدت بر روی آنها مانور داد. رونترا توسط چندین جنگ شکل گرفته است که از آنها میتوان به جنگ تایتانها، جنگ سه خواهر، جنگ Void (اول)، جنگ بزرگ دارکین، جنگهای رون و اولین جنگ دماسیا-نکسوس اشاره کرد. نمایش تکامل رونترا در طول اعصار یک مفهوم جذاب است که نه تنها میتوان پیشدرآمدهایی در مورد جنگهای تاریخی که چهره رونترا را ویران کرد ساخت، بلکه نشان دادن شکلگیری مناطق آن، مانند شهر پیلتاور، عمق بیشتری به آرکین و اسپینآفهای آینده آن میدهد.
جمع بندی
بازی های سبک موبا به لطف تعداد قابل توجه شخصیت ها و جهان های مختلف، پتانسیل زیادی برای ساخت سریال دارند و همین دلیل باعث شده است تا Riot بتواند روی موضوعات مختلف، مانور بدهد. موفقیت فصل اول و دوم و استقبال بی نظیر طرفداران باعث شده است تا در آینده نه چندان دور، فصل های جدیدی برای این انیمیشن سریال ساخته شود تا به گسترش بی حد و مرز بازی لیگ آف لجندز کمک شایانی بکند.
source