توسعهدهندگان صنعت بازی همیشه قصد دارند تا با ارائه یک سری تریلر جذاب پیش از عرضه عناوین خود مخاطبین را هیجانزده کنند. اما این که یک بازی در دوره پیش از عرضه خیلی عالی به نظر برسد دلیلی بر موفقیت و بینقص بودنش نمیشود. طی سالیان اخیر عناوین بسیار زیادی بودند که بعد از معرفی پتانسیل بالایی از خود نشان دادند ولی محصول نهاییشان بسیار ناامیدکننده شد. به همین دلیل در این متن از ویجیاتو قصد داریم تا ۱۵ بازی را معرفی کنیم که ابتدای کار عالی به نظر میرسیدند ولی در نهایت شکست خوردند. با ما همراه باشید.
Lair
عنوان Lair بدون شک در تاریخ صنعت بازی به عنوان یکی از تلخترین شکستها شناخته میشود. تاریخچه فوقالعاده استودیو Factor ۵ و نمایشهای امیدوارکننده پیش از عرضه، بازی Lair را یک موفقیت زودهنگام برای پلیاستیشن ۳ نشان میداد. اما زمان عرضه این بازی شدیدا شکست خورد، چون مسائل موشن کنترل سنگین و آزاردهندهاش مخاطبین را ناراحت و عصبانی کرده بود. حتی الان و بعد از چیزی حدود دو دهه سخت است که بخواهیم شکست بازی Lair را هضم کنیم.
Battleborn
اگر بخواهیم صادق باشیم، Battleborn بدون المانهای شوتر قوی و چند کاراکتر باکیفیت و بامزهای که داشت اصلا دیده نمیشد. در نهایت این بازی طعمه مشکلات بسیار زیادی شد (که دلایل اصلی شکست خوردن آثار هیرو شوتر زیادی هم بودند) که آن را به تجربهی مولتیپلیر نه چندان جالبی تبدیل کرد. این وضعیت جایی بدتر شد که فقط چند هفته بعد از عرضه بتلبورن، Overwatch به بازار آمد و صنعت بازی را با طوفانی عظیم همراه کرد. با همه این مشکلات مشخصا عنوان شوتر استودیو Gearbox جایی در صنعت بازی و بین مخاطبین نمیتوانست پیدا کند.
Fighter Within
روی کاغذ، یک بازی مبارزهای در حد و اندازه آثار AAA که برای کنترل کاراکترهایش از حرکات کامل بدن مخاطب استفاده میکند ایده جذابی است. اما این مسئله که Fighter Within فقط متکی به دستگاه Kinect ایکس باکس بود آن را به یک فاجعه بزرگ تبدیل کرد. عنوان مبارزهای یوبیسافت بدون شک جزو بدترین آثار این ژانر است و مسئله انحصار کینکت آن به وضوح نشان میدهد که چقدر غیرقابل بازی میتواند باشد.
۳ Ninja Gaiden
بعد از دو عنوان موفق و تاثیرگذار در سری ریبوت Ninja Gaiden، استودیو Team Ninja فرمول موفقیت را کاملا در دست داشت. اما زمانی که Ninja Gaiden ۳ عرضه شد، آثار بسیار زیادی شکل خطی به خود گرفته بودند و میخواستند تا مطابق انتظارات مخاطبین باشند. بعد از دو بازی اول با مبارزات معرکه و چالشهای بسیار دشوار، عنوان سوم مکانیکهای بیثبات و کم عمقی ارائه داد که اصلا به مزاج طرفداران خوش نیامد.
The Day Before
این عنوان بدون شک جزو عجیبترین عرضههای چند سال اخیر صنعت بازی است. برای سالها، استودیو Fntastic بازی The Day Before را یک اثر AAA شوتر جهانباز خیلی عجیب و خفن نشان میداد، ولی در نهایت نه تنها عنوان آنها اصلا شبیه پیشنمایشها نبود، بلکه حتی نمیتوانستیم آن را به درستی تجربه کنیم. حتی قبل از عرضه هم شک و تردیدهای زیادی حول بازی وجود داشت و مخاطبین زیادی شکست خوردن آن را پیشبینی کرده بودند.
Alone in the Dark
ما در حال حاضر درون عصر طلایی آثار ترس و بقایی قرار داریم، پس وقتی THQ Nordic و Pieces Interactive یک ورژن بازسازی شده از Alone in the Dark را معرفی کردند که شبیه ریمیکهای اخیر رزیدنت اویل بود دلایل زیادی برای خوشبینی وجود داشتند. متاسفانه اما Alone in the Dark مشخص نبود چگونه میخواست برای مخاطبین خوب باشد. در حالی که بازی به طور کامل غیرقابل تجربه نیست، اکثر المانهای آن ناپخته و صیقل نیافته به نظر میرسند. به همین دلایل این اثر اصلا مطابق استانداردهای امروزی صنعت بازی نبود و خیلی راحت شکست خورد.
Marvel’s Avengers
یک بازی AAA از فرانچایز اونجرز قطعا در دیدگاه هر کسی موفقیتی عظیم خواهد بود. زمانی که Marvel’s Avengers به عنوان یک اثر لایو سرویس معرفی شد خیلی از مخاطبین ناراضی بودند، ولی هنوز امیدهایی وجود داشت که حداقل داستان بازی ارزشمند ظاهر شود. حتی با وجود نقاط قوتی که بخش کمپین بازی دارد، تجربه کلی اونجرز را فقط میتوانیم شکننده خطاب کنیم. مبارزات تکراری، مشکلات فنی متعدد، پیشرفت دست و پا شکسته و طراحی مراحل سطحی فقط بخشی از مشکلات عظیمی بودند که اونجرز را با شکستی عظیم مواجه کرد.
Dark Void
دورهای که بازار با عناوین کاور شوتر الهام گرفته از سری Gears of War اشباع شده بود، Dark Void یک پیچش خاص در فرمول سری معرفی کرد که مکانیکهای پوشش را کاملا تحت تاثیر میگذاشت. در دوره پیش از عرضه، عنوان شوتر علمی تخیلی کپکام جذاب به نظر میرسید، ولی خود بازی خیلی فراموششدنی بود. از داستان سطحی گرفته تا عدم ارائه محتوای کافی، هیچ چیز خاصی درون Dark Void وجود نداشت. شاید مهمترین نقطه قوت بازی مکانیکهای شوتر غیرهجومی آن بود که پیام کلی درباره کیفیت اثر را به وضوح میرساند.
Redfall
قطعا یک بازی جهانباز در قالب شکارچیان خونآشام که توسط سازندگان Dishonored و Prey تولید شده مخاطبین را به وجد میآورد. روی کاغذ، ردفال واقعا ایده خوبی بود، ولی نتیجه نهایی یک شکست دیگر توسط استودیویی شد که دنبال ترند عناوین مولتیپلیر لایو سرویس رفته است. هیچ دوگانگیای در مورد ردفال وجود ندارد چون واقعا بازی بدی است. استودیو Arkane نه تنها نتوانست کار خودش را به درستی انجام دهد، بلکه به شدت در ارائه محتوای آثار امروزی هم ضعیف ظاهر شد و صرفا یک فاجعه بزرگ تحویل طرفدارانش داد.
Skull And Bones
شاید سخت باشد که اولین روزهای معرفی Skull And Bones را به یاد بیآوریم، زمانی که طرفداران زیادی برای تجربه آن هیجانزده شده بودند. این بازی قرار بود یک عنوان مجزا باشد که به طور اختصاصی روی گیمپلی مبارزات دریایی Assassin’s Creed ۴: Black Flag تمرکز دارد. بدون شک این ایده خیلی جذاب بود و حتی نمایشهای اولیه آن هم امیدوارکننده ظاهر شدند. اما بعد از چندین سال حضور در جهنم توسعه و بارها مواجهه با ریبوت و تاخیر، بازی در سال ۲۰۲۴ منتشر شد. نتیجه کار اما فقط اثری ضعیف بود که خیلی زود به فراموشی سپرده شد و کسی دیگر آن را به یاد نمیآورد.
Resident Evil ۶
خوشبختانه در حال حاضر فاصله زیادی با بدترین روزهای تاریخ فرانچایز رزیدنت اویل داریم. بدون شک بدترین بازی تاریخ این سری رزیدنت اویل ۶ به حساب میآید. ایدهی ساخت یک بازی بلاکباستری با داستانهای متقاطع که بزرگترین ستارههای سری را یک جا جمع میکند ایده جالبی است، ولی تمرکز بالای این نسخه روی اکشن مشکل بزرگی پدید آورد و باعث سقوط آزادش شد. اگر کپکام بخواهد این بازی را ریمیک کند باید تغییرات عظیمی در سیستم گیمپلی آن ایجاد کند.
Dead Island: Riptide
بعد از نسخه اصلی دد آیلند، ایده ساخت یک دنباله مجزا برای طرفداران بسیار خوشحالکننده بود، ولی Dead Island: Riptide مسیر بسیار عجیبی را پیش گرفت. این بازی یک نسخه بدتر و غیرقابل توضیح از یک فرمول برنده بود. مبارزات آزاردهنده، مراحل خستهکننده، داستانی که اصلا ارزش توجه را نداشت و مشکلات فنی متعدد باعث شکست خوردن ریپتاید شدند. حتی برای طرفداران سرسخت دد آینلد هم بسیار سخت بود که سمت چنین اثر عجیبی بروند.
Knack
عنوان Knack که امروزه بیشتر یک میم اینترنتی است تا بازی، مشخصا قرار نبود اثر بزرگ بعدی پلیاستیشن در دوره خودش باشد. از همان ابتدا مشخص بود هیچ کس امیدی به موفقیت این اثر ندارد، ولی عدهای حداقل توقع داشتند که Knack یک بازی پلتفرمر خوب در اوایل عمر پلیاستیشن ۴ باشد. این طور نبود که Knack نقطه قوت نداشته باشد، ولی در بهترین حالت میتوان آن را اثری خستهکننده و ناپخته خواند.
Mindjack
حتی بزرگترین منتقدان Mindjack هم به شما خواهند گفت که بازی ایدههای جذابی به خصوص در بخش مولتیپلیر داشت. خود بازی اما زمان عرضه همه چیز را خراب کرد و فقط یک فاجعه بزرگ شد. نه تنها مخاطبین با یک اثر تقلیدی دیگر از Gears of War طرف بودند، بلکه کنترلهای بسیار بد و مشکلات فنی بیشمار هم بازیکنان را رها نمیکردند. اسکوئر انیکس آثار بد زیادی دارد، ولی مایندجک قطعا جزو بدترینهای این استودیو است.
Sonic The Hedgehog (۲۰۰۶)
برخی از عناوین سری سونیک به طرز غیرقابل باوری وحشتناک بودند و هنوز هم سخت است که عنوان ریبوت Sonic ۰۶ را با تمامی مشکلات و بیرحمیهایش هذم کنیم. طی کردن مسیر بازی تا حدودی یک ماموریت غیرممکن است، چون از خیلی لحاظ با مشکلات اساسی مواجه بودیم. Sonic ۰۶ در دوره خودش هیجان زیادی به علت حضور شخصیتهایی نظیر شدو و سیلور ایجاد کرده بود، اما در نهایت شاید بتوانیم این اثر را بدترین عنوان سری سونیک معرفی کنیم.
خب دوستان نظر شما چیست؟ دیگر چه عناوینی در لیست ما میتوانند قرار بگیرند؟ نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
بیشتر بخوانید:
source