راهنماتو- در جای جای تاریخ عظیم ایران زمین، نام دریای پارس حضور دارد. فردوسی که در تلاش برای پاسداشت تاریخ و زبان ایران بود در شاهنامه، خلیج فارس را با نام اصیل «دریای پارس» میستاید؛ جایی که اردشیر بابکان پس از پیروزی بر هفتواد، گامهای نهایی تأسیس شاهنشاهی ساسانی را از آن برمیدارد و راهی تیسفون میشود.
به گزارش راهنماتو، در قصههای حماسی شاهنامه، آنجا که روایتهای اسطورهای پا به قلمرو تاریخ میگذارند، خلیجی آشنا با نامی اصیل و دیرینه پررنگ میشود؛ دریای پارس.
فردوسی، این شاعر بزرگ ایرانزمین، در داستان اردشیر بابکان، بنیانگذار شاهنشاهی ساسانی، از خلیج فارس با احترام و شکوه یاد میکند؛ نه فقط بهعنوان یک جغرافیای طبیعی، بلکه بهعنوان صحنهای از قدرتگیری و برپایی سلسلهای تاریخساز در ایران باستان.
در داستانی که شاید کمتر به گوش رسیده باشد، اردشیر پس از شکست دادن هفتواد، حاکمی محلی که قدرتش را از یک کرم جادویی گرفته بود، به کرانههای دریای پارس یا همان خلیج فارس امروزی میرسد.
این پیروزی نه تنها یک دستاورد نظامی بود، بلکه گامی تعیینکننده در راه تثبیت اقتدار او بر جنوب ایران و دروازههای آبی این سرزمین محسوب میشد.
فردوسی، با زبان شعر، این لحظه را با شکوهی خاص میآراید؛ او نهتنها از «دریای پارس» نام میبرد، بلکه بهگونهای آن را نقطهعطفی در گذار ایران از دوران اشکانی به ساسانی نشان میدهد.
دریای پارس در این بخش از شاهنامه، تنها یک پهنه آبی نیست؛ نمادی است از قدرت و مشروعیت و جایگاه ایران در شاهراه تمدنها. فردوسی با آوردن این نام، گویی هویتی تاریخی را در زبان پارسی زنده نگه میدارد؛ هویتی که قرنها بعد، همچنان در برابر تحریفها و دگرنامیها، به پایداری خود افتخار میکند. این قصه را به زبان شعر از سوی فردوسی بزرگ میخوانیم.
بیشتر بخوانید: با این ۸ گیاه آپارتمانی اتاق خوابت را به سبزترین جای خونه بدل کن
بیشتر بخوانید: زیباترین اشعار فارسی؛ اجباریترین سفر سهراب سپهری از فرط تنهایی
اردشیر بابکان و هفتواد در شاهنامه
در شاهنامه فردوسی و پس از نبرد پیروزمندانه اردشیر بابکان با بیمر، حاکمی یاغی در شهر اصطخر، او همچنان در سر نقشه نبردی دیگر را میکشیده است. کمی آن سوتر و در شهر گجاران، در نزدیکی خلیج فارس امروزی، قصهای دیگر در جریان است. قصه هفتواد؛ مردی فقیر از شهری در نزدیکی دریای پارس.
دقیقا در ابتدای وصف شهر گجاران است که فردوسی از دریای پارس نام میبرد و در این میان قصه ثروتمند شدن هفتواد را بازگو میکند. در ادامه بخشی از این شعر زیبا را میخوانیم:
ببین این شگفتی که دهقان چه گفت
بدانگه که بگشاد راز از نهفت
به شهر کجاران به دریای پارس
چه گوید ز بالا و پهنای پارس
یکی شهر بد تنگ و مردم بسی
ز کوشش بدی خوردن هر کسی
بدان شهر دختر فراوان بدی
که بیکام جویندهٔ نان بدی
به یک روی نزدیک او بود کوه
شدندی همه دختران همگروه
ازان هر یکی پنبه بردی به سنگ
یکی دوکدانی ز چوب خدنگ
به دروازه دختر شدی همگروه
خرامان ازین شهر تا پیش کوه
برآمیختندی خورشها بهم
نبودی به خورد اندرون بیش و کم
نرفتی سخن گفتن از خواب و خورد
ازان پنبهشان بود ننگ و نبرد
شدندی شبانگه سوی خانه باز
شده پنبهشان ریسمان طراز
بدان شهر بیچیز و خرم نهاد
یکی مرد بد نام او هفتواد
برینگونه بر نام او از چه رفت
ازیراک او را پسر بود هفت
گرامی یکی دخترش بود و بس
که نشمردی او دختران را به کس
چنان بد که روزی همه همگروه
نشستند با دوک در پیش کوه
برآمیختند آن کجا داشتند
به گاه خورش دوک بگذاشتند
چنان بد که این دختر نیکبخت
یکی سیب افگنده باد از درخت
به ره بر بدید و سبک برگرفت
ز من بشنو این داستان شگفت
چو آن خوب رخ میوه اندرگزید
یکی در میان کرم آگنده دید
به انگشت زان سیب برداشتش
بدان دوکدان نرم بگذاشتش
چو برداشت زان دوکدان پنبه گفت
به نام خداوند بییار و جفت
من امروز بر اختر کرم سیب
به رشتن نمایم شما را نهیب
همه دختران شاد و خندان شدند
گشادهرخ و سیم دندان شدند
دو چندان که رشتی به روزی برشت
شمارش همی بر زمین برنوشت
وزانجا بیامد به کردار دود
به مادر نمود آن کجا رشته بود
برو آفرین کرد مادر به مهر
که برخوردی از مادر ای خوبچهر
اما این آغازی است برای ثروتمند شدن هفتواد. وقتی او ثروت فراوانی به دست میاورد از مالیات دادن به حاکم محلی سر میزند و این مساله وقتی به گوش اردشیر بابکان میرسد خون او را به جوش میآورد.
چو آگه شد از هفتواد اردشیر
نبود آن سخنها ورا دلپذیر
سپهبد فرستاد نزدیک اوی
سپاهی بلند اختر و رزمجوی
چو آگاه شد زان سخن هفتواد
ازیشان به دل در نیامدش یاد
کمینگاه کرد اندران کنج کوه
بیامد سوی رزم خود با گروه
چو لشکر سراسر برآشوفتند
به گرز و تبرزین همی کوفتند
با این وجود که سپاهی عظیم از جانب اردشیر به هفتواد حمله میکند اما او با یک ترفند پیروز این نبرد میشود. اردشیر که از این شکست دلآزرده شده، خود با لشکری تازه بهسوی دژ هفتواد میتازد. در این میان، پسر هفتواد به نام شاهوی نیز با نیرویی دریایی به کمک پدرش میشتابد. نبردی سخت و سنگین میان دو سپاه درمیگیرد؛ زمین و آسمان از غوغای جنگ میلرزد و میدان نبرد چنان آکنده از جنگجویان است که جایی برای جنبش مور و پشه هم نمیماند. با فرا رسیدن شب، اردشیر فرمان بازگشت میدهد و سپاه را به کنار آبگیری در پشت میدان نبرد هدایت میکند، در حالی که راه خوراکرسانی به ارتش شاه بسته شده است. اما اردشیر بابکان با ذکاوت خود کرم را نابود میکند که این مساوی است با نابودی هفتواد. او دو دشمن بزرگ را در مقابل دیدگان سپاهیانش زنده به دار آویخت و با تسخیر دژ و مصادره داراییها، کشور پارس را دوباره تحت سلطه خود درآورد. سپس به کرمان و طیسفون لشکر کشید و در نهایت با پیروزی کامل، حکمرانی خود را تثبیت کرد و این پیروزیها را به عنوان درسی برای همگان یادآور شد که روزگار همواره در حال تغییر است.
چو آسودهتر گشت مرد و ستور
بیاورد لشکر سوی شهر گور
به کرمان فرستاد چندی سپاه
یکی مرد شایستهٔ تاج و گاه
وزان جایگه شد سوی طیسفون
سر بخت بدخواه کرده نگون
چنین است رسم جهان جهان
همی راز خویش از تو دارد نهان
نسازد تو ناچار با او بساز
که روزی نشیب است و روزی فراز
چو از گفتهٔ کرم پرداختم
دری دیگر از اردشیر آختم
دریای پارس (خلیج فارس) در شاهنامه فردوسی
در شاهنامه فردوسی، یکی از بزرگترین منابع تاریخی و فرهنگی ایران باستان، همواره به رخدادهایی پرداخته میشود که نه تنها جنبههای حماسی دارند، بلکه به خوبی نمایانگر جایگاه جغرافیایی و تاریخی سرزمین ایران هستند. یکی از مهمترین این ابیات، اشاره به دریای پارس یا همان خلیج فارس دارد که در دورههای مختلف تاریخ ایران، اهمیت زیادی در زمینههای اقتصادی، سیاسی و نظامی ایفا کرده است. این دریا در شاهنامه فردوسی و منابع کهن ایران، به ویژه در داستانهای مربوط به اردشیر بابکان، بنیانگذار سلسله ساسانی، نقشی ویژه ایفا کرده است.
در داستانهای اردشیر بابکان و در نبردهای او با هفتواد در ساحل دریای پارس، فردوسی نشان میدهد که این دریا نه تنها به عنوان یک مرز طبیعی، بلکه به عنوان یک مسیر تجاری و منابع اقتصادی مهم برای شاهنشاهی ایران مطرح بوده است. به ویژه در این بخش از شاهنامه، فردوسی به اهمیت بنادر خلیج فارس در دورههای اشکانی و ساسانی اشاره میکند و این نکته را یادآوری میسازد که اردشیر با تصرف این بنادر و تسلط بر تجارت دریایی، توانست پادشاهی خود را تثبیت کند.
دریای پارس در گذشته گسترهای وسیعتر از امروز داشت و بخشهایی از آن تا اقیانوس هند و حتی رود سند را در بر میگرفت. مورخان و جغرافیدانان بزرگ یونانی مانند آریانوس، استرابن و بطلمیوس نیز حدود دو هزار سال پیش از این دریا سخن گفتهاند. از این رو، اشاره فردوسی به دریای پارس در شاهنامه نه تنها جنبهی ادبی و حماسی دارد، بلکه گواهی بر واقعیتهای جغرافیایی و اقتصادی ایران باستان است.
در داستان اردشیر بابکان، هنگامی که او در نبرد با هفتواد، حکمران محلی در سواحل دریای پارس، به پیروزی میرسد، این نکته به وضوح به چشم میآید که تسلط بر این سواحل و بنادر، به ویژه در شهر گجاران (که احتمالاً همان گذاران است) برای اردشیر بسیار حیاتی بوده است. این نقطه از شاهنامه به خوبی نشاندهنده اهمیت استراتژیک و اقتصادی این منطقه است، چرا که اردشیر پس از پیروزی بر هفتواد و تسلط بر بنادر دریای پارس، توانست راه خود را برای بنیانگذاری شاهنشاهی ساسانی هموار کند.
در این میان، دژ هفتواد که در نزدیکی شهر گجاران واقع شده، به عنوان یک نماد از مقاومت و پایداری در برابر سلطه خارجی در شاهنامه تصویر میشود. این دژ در واقع در نزدیکی سواحل دریای پارس قرار دارد و با اشاره فردوسی به آن، اهمیت جغرافیایی و نظامی این منطقه بیشتر نمایان میشود. این دژ که احتمالاً همان «قلعه دختر» در ساحل خلیج فارس است، به عنوان یک ساختار دفاعی و مهم در تاریخ ایران باستان شناخته میشود و نشاندهنده دقت فردوسی در بازسازی دقیق رویدادهای تاریخی است.
در کنار این ابیات، داستانهای اردشیر در شاهنامه، همانند منابع تاریخی دیگر، نه تنها از ابعاد نظامی و سیاسی، بلکه از اهمیت اقتصادی دریای پارس به ویژه در زمینه تجارت و دسترسی به منابع طبیعی سخن میگویند. فردوسی با بیان این که اردشیر پس از پیروزی بر هفتواد، با غنایم جنگی خود به سواحل دریای پارس میرود و مسیر خود را به سوی تیسفون ادامه میدهد، عملاً این دریا را به عنوان یکی از ارکان حیاتی در حکمرانی ایران باستان معرفی میکند.
source