قلم من برای نوشتن از زیبایی آدری هپبورن خیلی بد است. اما کافی است نگاهی به خندههای او بیاندازید تا متوجه همهچیز شوید.
او به راستی معصوم سینماست. چهره او همزمان زیبایی خاص و معصومیت عجیبی دارد. خندههایش در ترکیب همه اینها از او یک شاهکار میسازد. حال آدری هپبورن را در حالتی تصور کنید که با ویلیام وایلر بزرگ همکاری کرده و فیلمنامه آن را دالتون ترامبو درجه یک نوشته است. Roman Holiday به نظر من برترین فیلم کمدی رمانتیک تاریخ سینماست.
قبل از پرداختن به فیلم به کمی قبلتر برمیگردم. زمانی که دالتون ترامبو درحال نوشتن این فیلم بود. سینما دوستان ترامبو را میشناسند. فیلمنامهنویس قهاری که به دلیل افکار کمونیستی تا مدتها در لیست سیاه هالیوود بوده و آثارش را با نامهای مستعار مینوشت. در همین دوران تبعید بود که شاهکار Roman Holiday را نوشت. کسی خبر نداشت که او این اثر را نوشته. حتی وایلر نیز نمیدانست. به هر حال اثر ساخته شد و Roman Holiday برنده اسکار بهترین فیلمنامه شد، اما کسی نبود که برود و جایزه را بگیرد! جالب این است که ترامبو از خطرات این فیلم آگاه بود و میدانست که احتمالا اگر لو برود که او این اثر را نوشته، یا فیلم توقیف خواهد شد و یا مثلا اسکارش را پس خواهند گرفت. اما ترامبو اصرار داشت که ویلیام وایلر آن را بسازد. ویلیام وایلر نیز برای ساخت این فیلم کم مصیبت ندید. استودیو اصرار داشت که الیزابت تیلور این نقش را ایفا کند ولی خود وایلر مخالف بود. او برای حضور آدری هپبورن به هر دری زده و حتی چند ماهی آغاز فیلمبرداری را به تاخیر انداخت تا هپبورن بتواند به این فیلم برسد. وایلر برای این کار تا مرز کنار گذاشتهشدن از پروژه پیش رفت اما ایستاد چرا که میدانست ادری هپبورن قرار است بهترین نقش عمرش را بازی کند. این اثر با تمامی مکافات ساخته شد و به یکی از شاهکارهای تاریخ سینما تبدیل شد. اثری بسیار انسانساز و درجهیک که میشود درباره پلان به پلان آن حرف زد. اما قبل از نوشتن جدی درباره آن؛ بهتر است کمی درباره داستان Roman Holiday بنویسم. داستان این فیلم درباره یک پرنسس از یک کشور خیالی است. پرنسس آن بعد از رفتن به چند کشور، به ایتالیا و شهر رم میآید تا در جهت پیشبرد اهداف سیاسی، با مقامات بلندپایه دیدار کند. اما او از این همه ادا و اصول خسته شده است و میخواهد کمی هم مانند انسانهای عادی زندگی کند. پس یک شب از قصر بیرون میزند و در رم آواره میشود تا روزنامهنگاری به نام جو به شکلی اتفاقی او را مییابد. جو قرار بود روز بعد با پرنسس مصاحبهای داشته باشد و حالا میبیند که شاهدخت زیبا در کنار اوست …
سینمای کلاسیک آمریکا، مظهر سینماست. معیار هر خوب و بدی را باید در این دوره از سینمای آمریکا جست. همانطور که پیداست، Roman Holiday یک فیلم عاشقانه است. اما این فیلم عاشقانه مثل سینمای امروز هیچ چیز خود را مدیون بازیگرانش نیست. آدری هپبورن با بهرهگیری از چهره معصوم و زیبای خود سعی میکند کمدی محیط را درون خود هضم کند. عشقِ درون Roman Holiday انسانساز است. زیباست. ما را به سمتی میبرد که در پایان فیلم برای انسانی بهتر شدن تلاش کنیم. سعی کنیم مثل آدری هپبورن باشیم. زیبا از درون و رفتار و همچنین معصوم و طغیانگر درعین حال. Roman Holiday با ظرافت خاصی ساخته شده است. کمدیهایش لودگی نیست. عشقهایش دروغین و سانتیمانتال بازی نیست. آدری هپبورن با بازی فوقالعادهاش که برای وی اسکار نیز به همراه داشت، دقیقا همانچیزی را ارائه میدهد که ویلیام وایلر خواسته بود. انسجام تصویر در همهجا دیده میشود. لوکیشنها همانجایی است که روسلینی در آن رم شهر بی دفاع را ساخته بود؛ اما دقت کنید که وایلر چقدر سینما بلد است که از همین رم جنگ زده یک شهر رمانتیک میسازد. ترامپو نیز در خلق شخصیتها سنگ تمام گذاشته است. آدری هپبورن دختری بسیار زیبا (طبق تمامی معیارهای زیباشناختی) و در عین حال معصوم. خندههای او دیوانهکننده است. او لبخند میزند و همین لبخند یک نوع پالایش را در مخاطب برمیانگیزد. از طرفی گریگوری پک کاراکتری است قوی و زمخت که بر اساس نا ملایمتهای زندگی به این شکل و شمایل درآمده است. حال کارگردان با اتفاقی خاص این دو را مقابل یکدیگر قرار داده و گریگوری مقابل آدری هپبورن و خندههایش کم میآورد. فرم اثر چنان قوی است عشق او به پرنسس را میشود فهمید. سپس گریگوری از طریق همین آدری هپبورن به آدم بهتری تبدیل میشود. من مخاطب نیز به آدم بهتری تبدیل میشوم و این یعنی سینمای انسانساز. چیزی که در سینمای امروز جهان به دست فراموشی سپرده شده است. سینمایی که از هپبورن به آثاری خشن حتی در عشق رسیده است. اینروزها جای هپبورن و خندههایش در سینما خالی است.
یکی از اتفاقات مهم و زیبای فیلم که نمیشود از آن ننوشت، مواجه هپبورن با آدمهای درون شهر رم است. اینجا آدری هپبورن فراتر از فرم فیلم رفته و خود تبدیل به فرم میشود. کارگردان باهوش نیز این اجازه را به او میدهد که مواجهاش با جهان یک مواجه واقعی باشد. هپبورن موهای خود را کوتاه کرده و در شهر به گشت و گذار میپردازد. با هرکسی که از راه میرسد دوست میشود و از آنها انسان میسازد. او به همه مهربان است و همین فضا را شیرین میکند. رم اکنون در تسخیر آدری هپبورن است. او مهمتر از کولوسئوم شده و با اینکه فیلم سیاه سفید است، آدری هپبورن با شیرینکاریهایش آن را رنگی کرده است. او به فیلم روح بخشیده و دید انسانی او به جهان کاملا مشهود است. این انسانیت نیز تا پایان عمر در وی باقی ماند. او در سالهای پایانی عمر به سرتاسر جهان سفر کرده و دست به کارهای نیکوکارانه زد. خلاصه اینکه به هنگام تماشای این فیلم، به مواجه آدری هپبورن با جهان (دقت کنید که ادری هپبورن نه کاراکتر پرنسس آنا) دقت کنید. به بازی انسانساز او توجه کرده و از شیرین فیلم شیرینکام شوید.
در پایان میشود گفت که Roman Holiday یک شاهکار است. شاهکار بودن او نیز مدیون نماد و معنا و این چرت و پرتها نیست. Roman Holiday ساده است، راستش را بخواهید خیلی هم ساده است. همین سادگی نیز شیرینش میکند. آدری هپبورن در مقام بازیگر گل کاشته. زیباست و زیباییاش را نشان مخاطبینش میدهد. در کلامی ساده Roman Holiday اثری بسیار بسیار بسیار حال خوب کن و انسانی است که تماشای آن برای هر سینما دوست و حتی هر جنبدهای واجب است.
source